اردشیر لارودی؛ مردی که ۱۷ سال برای والیبال ایران زحمت کشید و برای تبدیل این ورزش به یک «هنرکده» جهانی ۴ بار سکته کرد و جانش را در این راه گذاشت، رفت! بلی، سرو قامتان ایران، با چنین تلاش و چنین مدیریتی جهانی شدند!
یزدانی خرم که والیبال ایران را به مرزهای دیگری رساند و قدرت و تکنیک و مهارت این نمایش را به مرزهای نوتری رساند، دیگر نیست یا بلکه از دیروز، هستی ای که با تاروپود والیبال گره خورد! هستی ای که سپس در کُشتی –به لطف برنامه ای عملگرا و پیروزی طلب- صاحب امتیازهای باورنکردنی تری شد! دیگر نیست.
ورزش ایران که مردان خدوم خود را آسان از یاد می برد، یزدانی خرم را در صدر افتخارات خود می نشاند و او را یک قهرمان ماندگار می داند!
اول بار که بود که گفت
اول بار که نامش را در محافل والیبال شنیدیم از زبان چه کسی بود؟ و اول بار که وارد فدراسیون والیبال شد، با کدام شیر شتر خورده ای بود؟
از این قبیل ندانم ها، امروز زیاد است ولی پس از آنکه والیبال ایران، سخت پایش به سنگ خورد و به شدت لنگ زد، پس از آنکه غلبه بر تیم عراق و پاکستان و کویت هم ممکن نمی نمود، داریوش جمالی را دیدیم کخ در چشمهایش برقی می درخشید و انگار مردی شده که کیمیای سعادت والیبال را پیدا کرده است!
می پرسیدیم: مگر چه دارد این یزدانی خرم که به او این همه «اعتقاد ضمن کار» آورده ای؟ جوابش چند کلمه بود: ... از پر کمرش و از شیر مادرش مدیر است!
هنر بزرگ یزدانی خرم
و مدیر ناشناخته والیبال که دوای هر دردی هم می نمود، آمد! با این هنر بزرگ: تمام کاربلدان را گرد خود گردآورد! همه ناسازها، به ساز وحدت در ارکستر یزدانی خرم به نواختن از روی قائده و اصول پرداخته! تکنوازی در ارکستر مدیریت ممکن شد! تک نوازان همه تیم نواز شدند! کار تیمی ارزش پیدا کرد! «من بلدم» جای خود را به «ما بلدیم» داد!
ابراهیم نعمتی که یلی بود در کاردانی، در تیم حل شد! بقیه هم از دم بدل شدند به مهره های خالص و مخلص تیم! همه هرچه می توانستند، رو کردند! بازندگی های متعدد، همه را سر عقل آورده بود.
داریوش خان با علم و سواد آموزشی و آموختنی اش، نعمتی هم با تمام کار کردش در سال های دراز، مفتون مدیریت مدیر جدید شدند.
خریدار هنر همه
بیار آنچه داری ز مردی و نشان! و همه هم آوردند، هرچه را که سالیان سال خریداری نداشت! و چه پرمشتری شد متاع متروک مانده!
نسل نو پدیدار شدند! اصول صحیح استفاده از عرضه و قابلیت های نوپدید، میدان را مال خود کردند! یزدانی خرم، مرد تو دل بروی والیبال شد! بچه های نوپا کم بودند، والیبال کیفیت خود را در گروی کمیت بیشینه شونده ای جستجو می کرد و بوگانیکف، در همین ادوار، معجزه کار و تلاش را در معرض تماشا نهاد.
کشف دهها و صدها بچه که دل بزرگی کردن داشتند و سودای یکه سواری کردند. نسل سروقامتان، ریشه در خاک می گذاردند. ریشه در خاک مستعد و استعداد پرور! پیدا کردن «وادی» ها و وادی ها و باز هم وادی ها و هم تیمی های او را قهرمان آسیا و سر به جهان کردن!
ایده های قهرمان پرور، از دانایان و معلمین جان شیفته، کار و پیکار از یزدانی خرم و تیم اجرایی اش! تیم فکرآوران، پهلو به پهلوی تیم کار آوران!
دلباخته و دلسوخته
ماشین وار کار می کردند! چه کاری و چه تیم پرکاری! جمع استادان دانشگاه و مجموعه ای از عاشقان و سینه سوخته ها! یزدانی خرم، فرماندهی منسجم بود که یکدلانه و دلسوازنه فرماندهی می نمود!
گر مرد رهی باید بایستی و بخیزی و بروی! راه خودش را نشان خواهد داد! سینه خیز یا دست به زانو! مهم رفتن است و کم نیاوردن! مهم ۱۷ سال کار و کاوش است! ۱۷ سال کاویدن، ۱۷ سال کاریدن! ۱۷ سال عاشقی کردن! ۱۷ سال عشق خود را به همه چیز و هرکاری اولویت دادن!
۱۷ سال خود را ندیدن! هفده سال «من» نبودن و «ما» شدن! نسل بعد از عزیز پرتوی، محمود چاچی را به اوج رساندن! و چه مردانی که عاشق وار، سر به دایره حیران زدن آمدند و آمدند! سروقامتان را یک به یک برآوردن و برشان کشیدن!
یزادانی خرم، نمونه زیبنده یک مدیریت دلباخته و دلسوخته است! خدایش بیامرزد...