۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

هفدهم دی‌ماه شد، دوباره زمین و آسمان در این دیار رنگ و بوی «جهان پهلوان» می‌گیرد و چه بامسما که این روز عجین شده با بدرقه یک «جهان پهلوان» دیگر...

یادگار آسمانی شدن «جهان پهلوان»؛ این روز‌ها آدم لازم داریم نه افسانه خبرورزشی/ امیرعباس واسعی؛ برای کسی که ربع قرن در کاری بوده، تکرار یک حرکت آسان‌ترین کار ممکن است. مهم نیست چه شغلی دارید، کاری که ملکه ذهن شما شده را به راحتی انجام می‌دهید. کاری که شاید برای دیگران سخت به نظر آید و نشدنی باشد. یک روزنامه‌نگار ورزشی در آستانه هفدهم دی به این تجربه می‌رسد. آن قدر تکرار «قرائت رسمی» از حادثه بزرگ نیم‌قرن پیش راحت است که از فرط راحتی آن، ناراحت می‌شوی!

۵۲ سال قبل در این روز- هفدهم دی- مردم تهران با خبری که دهان به دهان می‌چرخید و ظهر با انتشار روزنامه‌های فوق‌العاده رسمی و علنی شد، بهت‌زده به سمت هتل آتلانتیک در خیابان تخت‌جمشید (طالقانی فعلی) می‌رفتند. بعد سمت پزشکی قانونی و بعد ابن‌بابویه... اسطوره ورزش کشور و رکورددار افتخارآفرینی که «جهان پهلوان» می‌خواندنش، زندگی خاکی و بودن در میان آدمیان را رها کرده و برای همیشه رفته بود. آن روز‌ها بازار حدس و گمانه‌زنی داغ بود و یک دهه بعد با وقوع انقلاب اسلامی ناگهان بغضی ترکید و، چون سیل جاری شد. ناگهان سردر تمام ورزشگاه‌های مملکت شد «جهان پهلوان» و اسم خیابان‌ها و میدان‌ها به نامش شد. مسابقات به یادش برگزار و مزارش شد خانه مراسم رسمی و مهماندار صغیر و کبیر؛ و در آن شرایط مگر می‌شد حرفی خلاف قرائت رسمی زد؟ حال چه درست و چه غلط. آن کسانی که هفدهم دی در مزار خانوادگی شمشیری‌ها جمع می‌شدند کاری به سخنران و بهره‌بردار نداشتند. برایشان مهم نبود دیگران چه می‌گویند و هاله‌ای از افسانه و قدسیت دور جسم و بیوگرافی خاکی قهرمان‌شان را ذره ذره گرفت تا بعد از چند دهه...

آن‌قدر در این سال‌ها همه چیز تکراری و روتین شده بود که دیگر هیچ‌کس حوصله‌اش را نداشت. از برگزارکننده مراسم تا سخنران، از مهمانان سیاسی مدعو تا قهرمانان امروز و از دوستان و یاران جهان پهلوان تا من روزنامه‌نگار و شمای شرکت‌کننده همه عادت کرده بودیم که یک‌سری حرف تکراری را بزنیم و بنویسیم و فردایش بخوانیم و بعد دفتر مراسم بسته شود تا ۱۷ دی سال بعد؛ و بعد دوباره تکرار مکررات و باز فراموشی و خواب یک سال، وعده‌های الکی و دیداری که با هزار آجر دور آرامگاه کشیده می‌شود و ۵۲ سال این همه مسئول وعده‌اش را دادند و هرگز ساخته نشد! چه رسد به سایر وعده‌ها و قول‌ها...

ملتی که به «شوآف» عادت کند، هرگز به حقیقت نمی‌رسد. کسی که در ظاهر است، به باطن چه کار دارد؟ و این‌گونه شد که نسل امروز اصلاً نمی‌داند «جهان پهلوان تختی» کیست و چرا این‌قدر همه جا حرف اوست و عکسش را می‌زنند؟! همه هفدهم دی خود را آماده مراسمی می‌کنند که هیچ- به جز همان چند خط که همه مثل متن سخنرانی حفظ می‌کنند تا برابر دوربین‌ها بگویند- در موردش نمی‌دانند و ۵۰ سال این دور تسلسل باطل آن‌قدر ادامه یافت که نسل پرسؤال امروز از اساس می‌زند زیر میز، زیر کل قضیه، کل ماجرا.

واقعاً «غلامرضا تختی» که بود؟
پنجم شهریور ۱۳۰۵ در خانی‌آباد تهران چه کسی متولد شد؟
این آدم چه کار کرد؟ به کجا رسید که ۱۷ دی ۱۳۴۶ زندگی را ترک کرد؟ اصلاً بیایید بی‌خیال «حواشی» شویم. ولش کن که چطور مرد و چرا مرد، کشتند یا خودکشی کرد، اصلاً پایان این آدم را رها کنیم و به شروعش هم کاری نداشته باشیم. آن وسط چه گذشت؟!

غلامرضا تختی و امثال او خود تمام عمر به دیگران تأکید می‌کنند که «انسان» هستند. مثل هر انسان جایزالخطا و «معصوم» نیستند. مجموعه‌ای از خوبی و بدی که در همه انسان‌ها هست و مردان و زنان بزرگ از فرصت عمر استفاده می‌کنند و با زحمت «تهذیب نفس» می‌کنند. بدی‌ها را به حداقل رسانده و در خوبی‌ها رکورد می‌زنند. آن‌ها هم اشتباه می‌کنند، عصبانی می‌شوند، ناامید می‌شوند و در حالات غلیان روحی تصمیم غلط می‌گیرند، اما چون انسان هستند، با خدای خود خلوت و توبه می‌کنند و از دل طرف درمی‌آورند. این‌گونه است که با رفتار (نه با حرف و شعار) در ذهن اطرافیان بزرگ می‌شوند و متأسفانه همین اذهان ما اطرافیان بعد از مرگ آنان کار دست‌شان می‌دهد. چنان طرف را با اغراق و گزافه‌گویی بلند می‌کنیم که «آسمانی» می‌شود و دیگر پایین نمی‌آید!

و ببینید که چه جنایتی می‌کنیم در حق آن بزرگ... در طول عمرش تلاش کرد که «انسان» باشد و ما او را از قالب آدمی بعد از مرگ- که دستش از دنیا کوتاه است و نمی‌تواند از خود دفاع کند- جدا و آسمانی می‌کنیم تا جوان امروز بگوید: «خب اینکه انسان نبود، فرشته بود و من اگر بخواهم نیز نمی‌توانم مثل او باشم.» و به همین سادگی او را کنار می‌گذارد و بعد از ۲ مراسم وقتی می‌بیند همه چیز در حال تکرار است حوصله‌اش سر رفته و بی‌خیال همه چیز می‌شود. به همین سادگی!

هفدهم دی‌ماه شد، دوباره زمین و آسمان در این دیار رنگ و بوی «جهان پهلوان» می‌گیرد و چه بامسما که این روز عجین شده با بدرقه یک «جهان پهلوان» دیگر. همین دو روز قبل وزارت ورزش بازوبند پهلوانی که بر بازوی غلامرضا تختی هویت و اعتبار یافت را به خانواده شهید سپهبد قاسم سلیمانی هدیه کرد. او که مثل خیلی‌های دیگر- در حرفه و کار خود- سعی می‌کرد مثل تختی «انسان» باشد. بیایید ما تجربه پیشینیان خود را تکرار نکنیم. این آب و خاک به اندازه کافی «افسانه» داشته و امروز «انسان» لازم دارد.

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

بازرگانی