اردشیر لارودی؛ یک گلیم و دو گلیم! معلوم است که در هم نمیگنجند! معلوم بود که جایی اگر هم باشد، برای یک نفر است! و بیش از این ماجرا پیش خواهد آورد و دردسرها زاییده میشود! که نشد! چرا؛ چون خوب مدیریت شد همه چیز! چرا؛ چون از اول حساب شده حرکت شد در این وادی و در این دایره! روز به روز، وریا و جواد به هم نزدیکتر به نظر آمدند! روز به روز، همه غفوری را در فولاد مناسبتر دیدند! حمید گرشاسبی هم خوب به ایفای نقش پرداخت! در فولاد، مدتهاست که همه در حال درست بازی کردنند! در فولاد اهواز، هم پاتوسی، هم کولیبالی، هم غفوری، هم بوحمدان، هم آبشک و هم دژاگه و بقیه و هم همه، با تمرین و سناریوخوانی بازی میکنند و درست هم توپ میزنند! در فولاد، جواد هر چه بخواهد میشود و جواد نیز روی چیزها و موارد شدنی دست میگذارد! نه زیادهخواهانه و نه فقیر و حقیر! فولاد، آسهآسه دنبال اول شدن هم هست! اول شدن در جام حذفی، اول شدن در لیگ آسیا و اول شدن در نیمفصلهای لیگ برتر! میبینیم که شکار صید شد یا شکارچی! بلی، شکار یا شکارچی!
امیر جور دیگر؛ گلگهر خیلی متفاوت
پرسپولیس اسمیترها را مال خودش کرد! فولاد جورترین و به هم خوردههای ناب را برداشت! گلگهر، در این دایره نقل و انتقالات، زخمی شد! زخمی شد و عزمی شد! عزمی شد و ارادی هم! امیر را خیلی سال بود این همه دندان روی دندان ندیده بودیم! اهل تلافی، دنبال جبران! سختکوش و سختگیر! سختگیر به خودش! سختکوش درباره خودش! امیر داغ دوگانهای بر دل دارد: یکم، بردن و قر زدن سعید قاسمی به پرسپولیس از گلگهر! دوم، بردن و پس ندادن محمد محبی باز هم از گلگهر و از پرتغال این بار به استقلال! بدجوری امیر هر دویشان را میخواست و هنوز هم! بدجوری گلگهر به این دو نفر چسبیده شده است! امیر که سودای اولی– مثل عشق پیری- به سر دارد، برای برآوردن نیتش هم قاسمی و هم محمد محبی را لازم داشت، ولی استقلال و پرسپولیس هنوز هم دست خود را روی هر چه بگذارند همان میشود و شد! هر که را امیر خواست یا استقلال نخواست همان شد! دل قلعهنویی، بدجوری و با بددردی سوختن را آغاز کرده است! گلگهر، جور دیگری اولی را تعقیب میکند و این «جور» خیلی دیگر است!
قیمتی و ارزان؛ پرسپولیس - ذوبآهن
پرسپولیس در حال پوست انداختن، ذوبآهن هم دگرگونی را مزه کرده و باور نموده است! پرسپولیس با ایدههای کمی دستکاری شده، هوای دوباره اول شدن را دارد و قهرمانی دوباره را، قهرمانی دوباره! آیا ذوبآهن، مثل اسمش ذوب میشود تا آقایحیی هر جور که دلش میخواهد این تنور را داغ کند؟ پس تارتار چهکاره است؟ پس فلسفه آقامهدی که فلسفه تمام ذوبآهن هم هست، چه خواهد شد؟ خوب بازی کردن! به صحیح بازی کردن تمایل نشان دادن! و مهمتر از همه اینکه ذوب، بازیکنهایش را خودش میسازد! ساختن و خود را ساختن! ساختن و تیم را ساختن! عنوان عظیم و عزیز سازنده و بازیکنساز را مال خود کردن! تارتار، سعید قاسمی را ندارد و سروش رفیعی را، گولسیانی و دانیال خوشقواره را هم ندارد ولی تیمی دارد که برای نباختن و اخیراً برای بردن، هر کاری میکنند! از سَربازی تا سراندازی! حریفان را میخ حرکات محیرالعقول خود کردن! یحیی با گرانخری و تیمداری پربها کارش را پیش میبرد! تارتار با پرورش بچههای خوب جوهردار و بسیار قیمتی ولی ارزان!