اردشیر لارودی؛ الخیر فی ماوقع! برای فوتبال خوابی دیده شده است... فوتبال را به جایی می برند که تا امروز نبرده اند! اتفاقاتی در انتظار است که در مقایسه با آنچه رخ داده است، شاید هیچ باشد! و این هنوز طلوع سحری است که آینده فوتبال را سراغ می گیرد! فوتبالی که به دست آقایان افتاده است! فوتبالی که دست تطاول به روی خودش کشیده است.
تا دیروز گمان این می رفت که نحوه برخورد با فوتبال، فاقد برنامه است. اینک دل ها را لرزانده اند و ترسی به جان ها انداخته اند که نه، برنامه ها در راه است و برنامه ریزی های مفصل در پیش! یعنی آنچه که گذشت، در مقایسه با آنچه که باید مقدمش را گرامی داشت، هیچ است؛ باش تا صبح دولتش بدمد، صبح دولت فوتبال!
خروش و خروج دوستان
گروهی که برخروجیده اند به لزوم و ضرورت هایی در این اقدام خود اشاره می کنند! و اینان که خود در متن و حاشیه کارهای شده و ناشده ی تا امروز حضور دارند به فردایی که در پس امروز و این روزها قرار دارد، اشاره ها نموده و هشدار به خود آوردنده ای می دهند. فوتبال باید سکونه و حرکتی که دارد، از هر دو حالت، بپرهیزد! فوتبال، از اراده گرایی به خود آورنده و هشدار دهنده، هردو، باید بپرهیزد.
فوتبال باید از نحوه و روش قضایا بیم داشته باشد و از اینکه هیچ نقشه ای وجود ندارد، نگران باشد و بترسد. فوتبال باید از این نکته ها ترسی واقعی را به جان خریداری کند که مسائل را شخصی پیش می برد یا شخص از دستور کار حذف می کند. فوتبال مکانیزم ورود به قضایا را ندارد! معمولا یک نظر، یک گمان و یک احتمال کلید حرکت را به حرکت درمی آورد!
شکایت از چه
اوضاع پیچیده تر از اینی که هست هم خواهد شد! نه تصمیم سازی در کار است و نه تصمیم گیران واجد مشخصه های تمیز و نه برخوردار از سلیقه، پسند و راهکاری که بایستگی را معنا دهد و راه را بر روی این صفت ها، نه هموار که فقط باز کند. که فوتبال را از امتیازهای حداقلی برخوردار کند.
می گویند خود کرده را تدبیر نیست و فوتبال ما، دچار عین به عین مصادیق این هشدار و این آینده نگری برخوردار از بصیرت شده است! چنین آینده ای که پر است از چاله-چوله های ندانم کاری را، کسانی نظیر بختک نزولش را هشدار می دهند که خود از دوستان و غمخواران همین دایره از مدیران دست اندرکارند. مدیرانی که چون خوب به عملکردشان خیره می شویم، پر خویش را در آن می بینیم!
بختکی روی سینه فوتبال
چه باید کرد؟ ما چه می توانیم در راستای پرهیز از دورنمای ناخشنود کننده ای که انتظارمان را می کشد، انجام دهیم؟ آنها که این بختک را روی سینه فوتبال ما انداخته اند، چقدر توان جبران مافات را دارند؟ دست اندرکارانی که باید هر روز و هر ساعت و همه روزان و شبان را در پرورش و آموزش جوانانی مثل طارمی، آزمون، قلی زاده، جهانبخش و ... سپری کنند، چکاره اند و چکار می کنند؟ در این دعوای زیور و کشور، حق به جانب کیست؟
قصه عزل موقت رئیس فدراسیون فوتبال، چقدر به قصه از چاله به چاه همانندی دارد؟ آیا باز هم آبی ریخته می شود به خوابگاه مورچگان؟ و آیا این بار از کوه و از تپه های فوتبال چه زاییده خواهد شد؟ و چه کسانی در این زایش، اقدام به وضع حمل خواهند کرد؟ موش کوه می زاید یا کوه موش پس می اندازد؟
یکی کشته فتاده
عزیزی خادم، با همان مکانیزمی از سازوکار اداری روبرو شد که دیگرانی را به واسطه همان، صاحب قدرت تصمیم کرده بودند! باید گفت:
... عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
... حیران شد و بگرفت به دندان سرانگشت
... کای کشته که را کشتی تا کشته شوی زار ... و بقیه قضایا...