علی موسوی مهاجم جنوبی اسبق استقلال و تیم ملی ۲۸ تیر سال ۹۶ در مصاحبهای با خبرورزشی حرفهای جالبی پیرامون زندگی شخصی خود بر زبان آورد. حرفهایی که در مورد برخی از آنها عکسهای خاصی نیز داشتیم.
با هم چکیده صحبتهای موسوی را مرور میکنیم:
- اولین باری که برای تمرین به ورزشگاه مرغوبکار رفتم، حدود ۸۰۰۰ هوادار استقلال آمدند و من را روی کول خودشان گذاشتند. آن خاطره تا وقتی زنده هستم از یادم نمیرود.
- در جریان بازیهای آسیایی ۱۹۹۸ بانکوک، کریم باقری و حمید استیلی موتور داشتند! دهکده مسابقات پر از موتور بود و این دو ملیپوش سوئیچ داشتند. هر کجا میخواستیم برویم، آنها استارت میزدند و کلی موتورسواری میکردیم.
- یک بار در دبی من و فرهاد مجیدی میخواستیم از آقای فتحاللهزاده رضایتنامه بگیریم. به ایشان گفتیم حاجآقا فوتبال گلکوچک میزنیم؛ اگر شما بردی رضایتنامه ما را نده ولی اگر باختی، باید رضایت بدهی تا ما جدا شویم. حاجی طوری با تعصب بازی میکرد که نگو. البته وقتی فهمید که ممکن است ما ببریم، خودش را انداخت و گفت: فشارم افتاده. همان موقع به شوخی به فرهاد مجیدی گفتم حالا که حاجی حالش بد است، استامپ را بیاور تا از او برای رضایتنامه اثر انگشت بگیریم.
- من بهترین گلزن فورتوناکلن شدم. در این تیم، هارولد شوماخر معروف سرمربی ما بود. آلمانیها خیلی به نظم اهمیت میدادند ولی من معمولا ۵ الی ۶ دقیقه دیر میرسیدم. یک بار ۴۵ دقیقه تاخیر داشتم که فاجعه بود. وقتی رسیدم سر تمرین، بازیکنان کار قطع کرده و تشویقم کردند! خود شوماخر هم روی توپ نشسته بود و چشمهایش داشت از حدقه بیرون میزد. ساعت را نشانش دادم و گفتم خواب ماندم اما ساعتم را گرفت و طوری پرت کرد که از زمین شماره یک رفت زمین شماره ۲!
- من کنار علیآقا دایی بازی کردهام و واقعا تجربه خوبی بود. در مورد علی دایی حرف بیربط میزدند؛ میگفتند مهاجان زیادی پشت سرش سوختند ولی واقعیت این است که علی دایی عالی بود. من مخالف حرفهایی بودم که پشت سرش میزدند.
- مرحوم منصور پورحیدری عادت داشت به محض اینکه وارد اردو میشدیم موبایلها را جمع میکرد. من در آن مقطع سه تا موبایل داشتم. یکبار وقتی منصورخان شروع به جمعآوری موبایلها کرد و به من رسید، گفت: موبایل دومت را هم بده! دومی را دادم و گفت: نرو، پس موبایل سوم چی؟ همانجا فهمیدم بچهها من را لو دادهاند!
- خدا ناصرخان حجازی را رحمت کند. از هر نظر باشخصیت بود فقط یک مشکل کوچک داشت و آن این بود که به اطرافیانش بیش از حد اعتماد میکرد و تصور میکرد همه مثل خودش راست میگویند. این افراد به بازیکنان انگ تبانی میزدند. نمونهاش بازی استقلال و سایپا. اینکه میگفتند برومند یا جواد زرینچه تبانی کردهاند را تکذیب میکنم... اصلا این طوری نبود.