سیاوش یزدانی در پست مهاجم به میدان نمیرود اما بدونشک یکی از موقعیتخرابکنترین چهرهها در فوتبال ایران است. او که تازه به استقلال برگشته و دوران سختی را خارج از ترکیب این تیم سپری کرده، حالا به جای تمرکزکردن روی شرایط حساس آبیها، مشغول مشاجره لفظی با هوادارها شده است. چرا سیاوش احساس میکند که باید پاسخ تندی به همه بدهد؟ چرا سیاوش تصور میکند که حاشیههای بیشتر، از او فوتبالیست بهتری خواهند ساخت؟ جواب این سؤالها را نمیدانیم اما برای یک سؤال، پاسخ منطقی وجود دارد.
چرا از بین ۱۱ستاره ثابت و چند مهره ذخیره استقلال در تبریز، این همه حساسیت روی یزدانی بهوجود آمده است؟ جواب این سؤال را باید در رفتار گذشته خود این بازیکن پیدا کرد. او همان فوتبالیستی است که اول فصل در یک مصاحبه آتشین تقریبا علیه همه موضع گرفت و جملات تندی علیه سرمربی سابقش در استقلال به زبان آورد. سیاوش روایتهای تکاندهندهای از دوران حضور در تیم محمود فکری داشت و عملا اعتراف کرد که در تیم او نهایتا ۱۵دقیقه تمرین میکرده و اصلا علاقهای به بازیکردن هم نداشته است. «هر چقدر پول بدهید، تمرین میکنم»؛ این جمله هم دیگر عملا حکم تیر خلاص را در شاهکارهای این مدافع داشت. با شنیدن چنین جملاتی، هواداران باشگاه چطور میتوانند دوباره به سیاوش یزدانی اعتماد کنند؟
چطور میتوانند باور کنند که او همین رفتارهای شنیع را با مربی دیگری انجام نمیدهد؟ بازیکنی که یکبار کمکاری کرده و نگاهی افتخارآمیز و سراسر تحسین به این کمکاری دارد، باز هم این کار را تکرار میکند. درست به همین خاطر است که این روزها و بعد از روبهرو شدن با دومین شکست فصل استقلال، سیاوش بیشتر از هر کسی مورد بازخواست قرار گرفته است. او چوب رفتارهای گذشتهاش را میخورد و برچسب بازیکن کمکار هم هیچوقت از جلوی نامش برداشته نمیشود.
این فقط سیاوش یزدانی نیست که گذشته اینچنین تعقیبش میکند. افراد دیگری نیز در استقلال با این شرایط روبهرو هستند. یکی از این افراد، مدیرعامل باشگاه است که هنوز شکستها و رفتارهای گذشته، معیاری مهم برای قضاوت عملکردش به شمار میرود. علی فتحاللهزاده از زمان بازگشت به این مجموعه، هنوز تصمیمهای مهمی نگرفته اما خیلیها در انتظار رفتارهای همیشگی او مثل سروصداهای نقل و انتقالاتی و ایجاد تغییر روی نیمکت هستند. او خیلی سخت میتواند ذهنیتها را در مورد خودش تغییر بدهد؛ چراکه اساسا با ویژگیهای یک مدیر مدرن در حوزه فوتبال هماهنگی ندارد و بعید نیست با برکناری احتمالی ساپینتو، درست به همان تصویر آشنای همیشگی از خودش برگردد. حتی پرویز مظلومی نیز شرایطی شبیه به این دو دارد؛ مردی که در چند مقطع سرمربی استقلال بوده اما هر بار قبل از تجربه بهترین اتفاق، شغلش را از دست داده و ناکامی را تجربه کرده است. هواداران باشگاه نمیتوانند از مظلومی مثل یک قهرمان و یک چهره برنده یاد کنند. کسی که عادت داشت بعد از هر شکست سنگین و بعد از هر جدایی از استقلال، گروهی از بازیکنان را مقصر رقمخوردن این نتایج بداند و آنها را به کمکاری متهم کند. ساختن یک تیم قهرمان با چهرههایی مثل فتحاللهزاده و مظلومی، کار راحتی بهنظر نمیرسد.
«هیچکس نمیداند چه گذشتهای در انتظارش است!». این جملهای است که به حال و روز چند استقلالی میخورد. آنها خودشان انتخاب میکنند که کدام بخش از گذشته در تعقیبشان باشد، اگر سیاوش در تبریز درخشیده بود، حالا همه از روزهای خوب او در گذشته با لباس استقلال حرف میزدند. اگر باشگاه شرایط خوبی داشت، مدیران تیم نیز با موفقیتهای قبلی توصیف میشدند. فعلا اما همه روی آن بخش دوستنداشتنی از گذشته این چهرهها متمرکز شدهاند؛ موضوعی که البته اصلا عجیب نیست. اینکه یک فوتبالیست حرفهای مراقب مصاحبههایش نباشد و بهسادگی هر حرفی را به زبان بیاورد، یک خطای نابخشودنی بهنظر میرسد. بازیکنی که نمیداند یک جمله میتواند چه عواقب سنگینی برایش داشته باشد، بهتر است برای همیشه بهخودش سکوت انضباطی بدهد!