محدثه جوادی؛ محمد تاجران، رکابزن، جهانگرد و فعال محیط زیست سالهاست که با دوچرخه اش به نقاط مختلف دنیا سفر می کند. او که بدون هیچ دغدغه ای با یک دوچرخه دور دنیا را گشته حالا رها، آزاد و با کوله باری از تجربه تصمیم گرفت آستارا تا چابهار را رکاب بزند تا با کمکهای مردمی تجهیزات اطفای حریق برای نیروهای بومی زاگرس فراهم کند. گفتوگوی او با خبرورزشی را بخوانید:
از چه سالی شروع به جهانگردی کردید؟
من فارغ التحصیل رشته مکانیکم و ۱۰ سال نیز در همین زمینه فعالیت داشتم و صاحب یک شرکت بودم اما همیشه فکرم این بود که هدف من در زندگی چیست و تصمیم دارم که در کجای چرخه هستی قرار بگیرم تا اینکه در سال ۸۵ خواب دیدم باید سفر کنم و برای طبیعت کاری انجام دهم. از همانجا بود که استارت کارم زده شد. من با یک دوچرخه و یک کوله که با وسایل اولیه پر شده بود راهی جاده ها شدم. تا به حال به ۵۲ کشور سفر و ۷۰۰ کارگاه برای کودکان برپا کردم.
کارگاه؟ چه کارگاهی؟
در این مدت که من به شهرهای مختلف سفر کردم کارگاه های زیادی برپا کردم. سعی کردم توجه کودکان را به محیط زیست جلب کنم و از اهمیت درخت برای آنها بگویم. در ژنو انجمنی به نام (ما به درختان نیازمندیم) برپا کردم. هدف این انجمن ادغام دانش و معنویات بود تا به جای آگاهی دادن به کودکان، آنها را علاقمند کنیم که با راهکارهای ما خودشان این راه را دنبال کنند.
چگونه حاضر شدید شرکت خودتان را رها کنید؟
تو باید نقش خودت را پیدا کنی و روی آن تمرکز کنی، آن وقت است که همه چیز با تو هماهنگ میشود. وقتی کار خودت را شروع میکنی سعی و خطا کردن را آغاز میکنی. گاهی به جایی میرسی که میبینی تو با دیگران هماهنگ نیستی و متوجه میشوی که نقشی که انتخاب کردهای اشتباه است. زندگی مثل یک اتاق است با صد در که نمیدانی کدامشان همان دری است که تو باید آن را باز کنی. بعد از مدتی اما ریتم دستت میآید که کدام در همان دری است که به دنبالش میگشتی. این پروسه برای من ۱۰ سال طول کشید.
از سختی ها و شیرینی های این راه بگویید.
من فکر می کنم سختی از نظر من با سختی از نظر شما متفاوت است. کسی که به زندگی روتین شهری عادت دارد قطعا نمی تواند با این سبک از زندگی کنار بیاید، من این سبک زندگی را دوست دارم. ۴۰ کیلو بار دارم که در سرما و گرما همراهم است و در هر شرایطی در یک چادر دومتری می خوابم. من این چالش هارا دوست دارم اما ممکن است این زندگی شیرین من برای یک نفر دیگر سخت و غیر قابل تحمل باشد.
دغدغه مالی ندارید؟ چگونه از پس هزینه هایت برمیایید؟
من از زمانی که این کار را شروع کردم، با خودم عهد کردم که از هیچ کس درخواست کمک نکنم. خیلی از روزها بی پولی من را ناامید می کرد اما همیشه با خود زمزمه می کردم هدف تو یک چراغ است و چراغ تو بین هزاران چراغ دیگر در حرکت است. هر لحظهای که چشم از این چراغ برداری آن را دوباره گم خواهی کرد. حتی اگر به زمین میخوری باید سرت بالا باشد که چراغ را گم نکنی. همیشه در تاریک ترین روزها این نور به کمک من آمده است. کسانی هستند که بخواهند با من سفر کنند و هزینه های سفرم را بدهند. از تمام نقاط دنیا برایم ایمیل می آید و همیشه از یک جا هزینه ها پرداخت می شود. در روزهای نا امیدی ام یک بار حافظ را باز کردم و این بیت شعر آمد: مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد؛ بلبل خوش خبر از طرف صبا باز آمد ... چشم من در ره این قافله راه بماند؛ تا به گوش دلم آواز درا بازآمد ... آن چیزی که باید بشود می شود، نباید دغدغه چیزی را داشته باشید، فقط به هدفتان فکر کنید.
برای سفرهایتان برنامه میریزید؟
خیر، برنامه ریزی ندارم و با قرار قبلی به کشوری نمی روم. (هرجا که شب آید سرای من است.) بیشتر مواقع در سفرم و تا به الان شریک زندگی ساکنان یک ربع کره زمین شدم. عاشق آشنایی با فرهنگ های مختلف هستم و تشنه دانشم.
از نظر شما کدام کشور میهمان نواز ترند؟
من ایتالیا را به خاطر غذاها و مردمش بیشتر از همه دوست دارم. مردم در هر لحظه به سراغت می آیند تا با تو صحبت کنند. اما مردم کشور خودمان بسیار مهربان و مهمان نوازند. در ایران که بودم فکر میکردم مردم بیشتر به جهانگردان غربی توجه میکنند و برای ارتباط با خارجیها مهماننوازی نشان میدهند، اما وقتی در ایران با دوچرخه از شهری به شهری میروم، از من هم به گرمی استقبال میشود و مردم مرا به خانههایشان دعوت میکنند.
غیر از دوچرخه سواری به چه رشته ای علاقه دارید؟
به کوهنوردی علاقه دارم. ۵ سال در گروه امداد و نجات کوهستان بودم و کوهنوری می کردم. به هرجایی برسم، اخبار ورزشی را دنبال می کنم. موفقیت مردان و زنان کشورم خوشحال می کند. برای جام جهانی ها برنامه ریزی می کنم تا درجایی باشم که بتوانم بازی های فوتبال را بببینم.
چه شد تصمیم گرفتی از آستارا تا چابهار را رکاب بزنی؟
من چند روز است که این سفر را آغاز کردم تا با کمکهای مردمی تجهیزات اطفای حریق برای نیروهای بومی زاگرس فراهم کنم. امسال وضعیت وحشتناکی را در آتشسوزیهای جنگلهای زاگرس داشتیم و این برای من تبدیل به یک دغدغه شد که من چه کاری میتوانم برای نجات جنگلها انجام دهم که صرفا محدود به اطلاعرسانی در فضای مجازی نباشد. در همین راستا براساس بضاعت خودم پویشی راه انداختم تا از شمال غرب تا جنوب شرق ایران را دوچرخه سواری کنم و کمک های مردمی برای این نیروها جمع کنم.
در این سالها که برای محیط زیست کار کردی، کسی تو را حمایت کرد؟
خیر، هیچ ارگانی در این سال ها من را حمایت نکرد، افراد مشهور و هیچ سازمانی نیز به من توجهی نکردند. مردم بهترین حامی من در این سال ها بودند.