علی جوادی؛ ۵ سال قبل در المپیک ریو، سیامند عزیز ما وزنههایی را انتخاب کرد که تاریخ پارالمپیک دیگر در خواب هم نخواهد دید. کاری به وزنهبرداران دیگر نداشت که بر سر ۵۰۰ گرم و یک کیلو رقابت میکردند. ۶۰ کیلو اضافهتر زد تا گزارشگر ایرانی برای توصیف هرکول ویلچرنشین ما واژه کم بیاورد. وقتی رکورد المپیک را شکست همه با بهت برایش دست زدند حتی عوامل کنار تخته. آن ورزشکاران تنومند با تیشرت زرد... آنها که باید مراقب باشند وزنه روی صورت وزنهبردار نیفتد. آنها هم دلشان لرزید و دست به روی شانههای سیامند زدند تا بگویند برای زندگی در جهانی که سیامند را دارد، خوشحالند. همه مبهوت مانده بودند که چگونه فولاد سرد هم به قهرمان ایرانی تعظیم میکند؛ اما حقیقت بزرگ را پذیرفته بودند.
دلمان حتی برای نیمنگاههای سیامند به چراغ داوران تنگ شده است. وقتی مطمئن از چراغهای سفید، منتظر رای داوران میماند تا از زیر میلهها بیرون بیاید. چقدر دلمان تنگ شده برای سیامند. کاش بود تا باز هم از ته دل برایش دعا کنیم.
پارالمپیک قبل دلمان مدام لرزید و بارها بغضمان از شادی ترکید. رکوردهای جهان و پارالمپیک دانه دانه شکست تا لبخند سیامند ما روی سکوی قهرمانی المپیک جاودانه شود.
و امروز چقدر جای سیامند خالی است. امروز نام هر وزنهبرداری که برده شود به یاد او اشک خواهیم ریخت؛ اما افسوس که این اشکها جای رحمان را پر نمیکند. جنس اشکهای امروز خیلی فرق دارد با اشکهایی که ۵ سال قبل ریختیم. چه دنیای متفاوتی. اشکهای غرور و شادی با اشکهایی پر از حسرت و آه.
دلمان برای لبخندهای شیرینش بعد از هر کامیابی تنگ شده. خودش میدانست که برای آن موفقیتها نمیخواستیمش. اگرچه آن کلکسیون پر از طلاهای آسیایی، جهانی و پارالمپیک، دلیل غرور ما بود؛ اما او را برای سیامند بودنش میخواستیم. مرد شیرین اشنویه ماموریت اولش دلبری از ما بود. با آن لبخندهای شیرین حاکی از اطمینانش که دل همه را هم قرص میکرد. راستی مردم اشنویه امروز چه حسرت بزرگی دارند. چقدر دلمان برای قهرمان نامدارمان تنگ شده. قهرمانی با نیرویی جادویی و لبخندهایی سحرانگیز. شاید دل دنیا برای هرکول ۲۰۰ کیلویی ما تنگ شده. همه شاید امروز دوست داشتند سیامند را روی تخته ببینند و برای وزنههای فضاییاش هورا بکشند. افسوس که دیگر نیست تا دلمان با وزنههای او بلرزد و اشک، چشممان را خیس کند.
امروز جای سیامند را منصور پورمیرزایی پر کرده که این رفسنجانی نازنین را هم به اندازه سیامند و به اندازه همه قهرمانان ایرانی دوست داریم؛ اما دلمان تنگ یک موجود مهربان است. انگار پارالمپیک توکیو بدون سیامند چیزی کم دارد.