خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ شاگردان، همکاران و دوستان پرویز ابوطالب، امروز را در باشگاه راهآهن گرد میآیند تا یاد و خاطره یکى از آخرین مردانى را تجدید کنند که دیگر نظیرشان پدید نخواهد آمد!
فوتبال ما، نه امروز و فردا که سالهاى سال است به انکار مردان اصلى و عناصر کلیدى خود نشسته است و در حالی که بهترین عناصر صادق، بادانش و عاشق را در اختیار دارد، روزگار خویش را در فقر کامل سپرى میکند! فقرى که پروسهاى دارد تحمیلی، در این میان، روند مدیریتى استقلال- باشگاهى که اعتلایش، خواسته اول و آخر مردانى، چون پرویز ابوطالب بود- زیانى دوچندان، بلکه ده چندان را متحمل میشد و خواهد شد! وقتى کار را به دست دانایان نمیسپاریم و آنگاه که آب در کوزه است و ما مثل محکومان محروم از همه چیز، گرد جهان میگردیم تا مگر جرعه اى بنوشیم و به استقلال هم بنوشانیم، همین میشود و جز این هم نباید بشود!
گشتن و نرسیدن! به سرچشمه رفتن و هربار تشنهتر بازآمدن!
به همین چند ساله اخیر توجه کنید، معلومتان میشود که چه «بد بازندگان» بىعار و فاقد عیارى بودهایم! بد بازندگان به تقصیر! بد بازندگانى که جز شکست، در همه زمینهها، به بار نمیآورند و نیاوردند! نامدیرانى که در همه دایرهها، جز شکست- و نه باخت، بلکه شکست فاحش- نصیبى ندارند!
و تأسفانگیز اینکه در همه زمینهها، پرویز ابوطالب، حى و حاضر بود ولى کو چشم بینا؟ که هنرى بزرگ دارند در نادیده گرفتن سرمایههاى انسانى!
امروز با پرویز ابوطالب که خانهنشینش کردیم تا در فوتبال، خود را و البته فوتبال خود را، دچار شده به فقر آدمی نشان دهیم، دوباره زیر سقف آسمان مینشینیم و زمزمهکنان، حرف همیشگى او را زیر لب تکرار خواهیم کرد:
هرگز نمیرد، آنکه زنده شد دلش به عشق!
پرویز ابوطالب، نه آخرین، بلکه یکى از همیشه عاشقترینهاى این مرز و بوم بود که زعماى ورزش و چسبیدههاى فوتبال، قدر وجود بىبدیلش را ندانستند! مردى که یک عمر ساخت و هیچ نخواست! بىنیاز و بزرگمنش، معلمیکرد و مربیگرى!
فوتبال ما، نه امروز و فردا که سالهاى سال است به انکار مردان اصلى و عناصر کلیدى خود نشسته است و در حالی که بهترین عناصر صادق، بادانش و عاشق را در اختیار دارد، روزگار خویش را در فقر کامل سپرى میکند! فقرى که پروسهاى دارد تحمیلی، در این میان، روند مدیریتى استقلال- باشگاهى که اعتلایش، خواسته اول و آخر مردانى، چون پرویز ابوطالب بود- زیانى دوچندان، بلکه ده چندان را متحمل میشد و خواهد شد! وقتى کار را به دست دانایان نمیسپاریم و آنگاه که آب در کوزه است و ما مثل محکومان محروم از همه چیز، گرد جهان میگردیم تا مگر جرعه اى بنوشیم و به استقلال هم بنوشانیم، همین میشود و جز این هم نباید بشود!
گشتن و نرسیدن! به سرچشمه رفتن و هربار تشنهتر بازآمدن!
به همین چند ساله اخیر توجه کنید، معلومتان میشود که چه «بد بازندگان» بىعار و فاقد عیارى بودهایم! بد بازندگان به تقصیر! بد بازندگانى که جز شکست، در همه زمینهها، به بار نمیآورند و نیاوردند! نامدیرانى که در همه دایرهها، جز شکست- و نه باخت، بلکه شکست فاحش- نصیبى ندارند!
و تأسفانگیز اینکه در همه زمینهها، پرویز ابوطالب، حى و حاضر بود ولى کو چشم بینا؟ که هنرى بزرگ دارند در نادیده گرفتن سرمایههاى انسانى!
امروز با پرویز ابوطالب که خانهنشینش کردیم تا در فوتبال، خود را و البته فوتبال خود را، دچار شده به فقر آدمی نشان دهیم، دوباره زیر سقف آسمان مینشینیم و زمزمهکنان، حرف همیشگى او را زیر لب تکرار خواهیم کرد:
هرگز نمیرد، آنکه زنده شد دلش به عشق!
پرویز ابوطالب، نه آخرین، بلکه یکى از همیشه عاشقترینهاى این مرز و بوم بود که زعماى ورزش و چسبیدههاى فوتبال، قدر وجود بىبدیلش را ندانستند! مردى که یک عمر ساخت و هیچ نخواست! بىنیاز و بزرگمنش، معلمیکرد و مربیگرى!
استقلال، دخلش هیچ و خرجش بسیار
استقلال که مدتهاى مدیدى را تشنهلبان میگردد و، چون نمیداند چه را میجوید و که را دنبال میکند- و لاجرم، نمییابد- با پدیده نوپدید بدهىهاى چندین میلیاردى دست و پنجه نرم میکند!
ورزش ایران، در واقع با این درد بىدرمان دست به گریبان است و چارهاى نمیجوید! میدانید چرا؟ زیرا به عنوان علاج، همان بیمارى لاعلاج را به خود میقبولاند و بهخود میخوراند! از راهى که طى کردنش منجر شده است به چندین میلیارد بدهکارى باید دور شد یا همان راه را و همان گزینههاى بدهکارى را، باید تکرار کرد؟ چون بدهکاریم، باید بدهکارتر شد یا فرمولى پیدا کرد براى کاستن از انباشت بدهىها؟ پول را و پولهاى هنوز نقد نشده و به دست نیامده را، باید از اطرافش زد و کمش کرد یا باید گفت:
آب که از سر گذشت، چه یک نى و چه صد نى!
استقلال تا کى میخواهد صد نى صد نى به میزان بدهىهایش بیفزاید؟ احمد سعادتمند که راستگویى را پیشه خود کرده است و با همه عوامل استقلال، به ویژه با هواداران، روراست برخورد میکند، باید اصل بسیار ساده و به شدت ساده «پولى که دارى و آشى که میخورى» را مراعات کند!
چو دخلت نیست، خرج آهستهتر! کاستن از مخارج، نه شدت بخشیدن به آن!
تراکتور از چاله به چاه
استقلال که مدتهاى مدیدى را تشنهلبان میگردد و، چون نمیداند چه را میجوید و که را دنبال میکند- و لاجرم، نمییابد- با پدیده نوپدید بدهىهاى چندین میلیاردى دست و پنجه نرم میکند!
ورزش ایران، در واقع با این درد بىدرمان دست به گریبان است و چارهاى نمیجوید! میدانید چرا؟ زیرا به عنوان علاج، همان بیمارى لاعلاج را به خود میقبولاند و بهخود میخوراند! از راهى که طى کردنش منجر شده است به چندین میلیارد بدهکارى باید دور شد یا همان راه را و همان گزینههاى بدهکارى را، باید تکرار کرد؟ چون بدهکاریم، باید بدهکارتر شد یا فرمولى پیدا کرد براى کاستن از انباشت بدهىها؟ پول را و پولهاى هنوز نقد نشده و به دست نیامده را، باید از اطرافش زد و کمش کرد یا باید گفت:
آب که از سر گذشت، چه یک نى و چه صد نى!
استقلال تا کى میخواهد صد نى صد نى به میزان بدهىهایش بیفزاید؟ احمد سعادتمند که راستگویى را پیشه خود کرده است و با همه عوامل استقلال، به ویژه با هواداران، روراست برخورد میکند، باید اصل بسیار ساده و به شدت ساده «پولى که دارى و آشى که میخورى» را مراعات کند!
چو دخلت نیست، خرج آهستهتر! کاستن از مخارج، نه شدت بخشیدن به آن!
تراکتور از چاله به چاه
شجاعى، حرف که را میزند؟
مسعود شجاعى، در نقش فصلالخطاب ظاهر شده و میگوید آنچه را که گویاى حرف آخر تراکتور است! و آیا، موضوع این تیم که بزرگ است و بزرگتر هم میتواند باشد، منطبق است بر نظریات شجاعى؟ یعنى باید لیگ برتر را تعطیل کرد؟ و یعنى مقابله با کرونا، با همه سختى و دشوارى اش، جز به تسلیم و رضا تن دادن، چاره دیگرى ندارد؟ آیا در تبریز، مرکز حضور عاطفى و رابطه احساسى با تراکتور، همه حقوقبگیران و تمام پیشهوران و کارورزان، تبدیل شدهاند به هیچکارگانى که در خانهها نشستهاند؟
نه! راه مقابله با کرونا نه این است! باید قوى شد، باید مراعات کرد، باید با خواستههاى لازمالاجراى ستاد مبارزه با کووید ١٩ کنار آمد! فوتبال، اگر شغل است- که هست- فوتبال اگر منبع درآمد است که هست، فوتبال اگر باید به زندگى عادى اش ادامه دهد که باید، پس جور دیگرى باید وارد عمل شد! ترس از کرونا را میفهمیم ولى خالى کردن میدان را، نه میپذیریم و نه فایدهمند میدانیم! و نکته مهمتر و مشخصتر هم اینکه:
در تراکتور، حرف آخر را، چه کسى بر زبان میآورد؟ و آقاى زنوزى که ابایى از درست خرج کردن و حتى نادرست خرج کردن هم ندارد، نباید اجازه دهد تراکتور، از چاله کرونا درآمده و به چاه هرکى، هرکى سقوط کند!
مسعود شجاعى، در نقش فصلالخطاب ظاهر شده و میگوید آنچه را که گویاى حرف آخر تراکتور است! و آیا، موضوع این تیم که بزرگ است و بزرگتر هم میتواند باشد، منطبق است بر نظریات شجاعى؟ یعنى باید لیگ برتر را تعطیل کرد؟ و یعنى مقابله با کرونا، با همه سختى و دشوارى اش، جز به تسلیم و رضا تن دادن، چاره دیگرى ندارد؟ آیا در تبریز، مرکز حضور عاطفى و رابطه احساسى با تراکتور، همه حقوقبگیران و تمام پیشهوران و کارورزان، تبدیل شدهاند به هیچکارگانى که در خانهها نشستهاند؟
نه! راه مقابله با کرونا نه این است! باید قوى شد، باید مراعات کرد، باید با خواستههاى لازمالاجراى ستاد مبارزه با کووید ١٩ کنار آمد! فوتبال، اگر شغل است- که هست- فوتبال اگر منبع درآمد است که هست، فوتبال اگر باید به زندگى عادى اش ادامه دهد که باید، پس جور دیگرى باید وارد عمل شد! ترس از کرونا را میفهمیم ولى خالى کردن میدان را، نه میپذیریم و نه فایدهمند میدانیم! و نکته مهمتر و مشخصتر هم اینکه:
در تراکتور، حرف آخر را، چه کسى بر زبان میآورد؟ و آقاى زنوزى که ابایى از درست خرج کردن و حتى نادرست خرج کردن هم ندارد، نباید اجازه دهد تراکتور، از چاله کرونا درآمده و به چاه هرکى، هرکى سقوط کند!