خبرورزشی - اول اسم و فامیلش J.C بودند که یادآور عیسی مسیح بود و نوعی تقدس در آن وجود داشت. اما یوهان چندان تمرکزی روی اعتقادات مذهبی نداشت. خودش میگفت: «در اسپانیا، بیست و دو بازیکن قبل از ورود به زمین صلیب میکشند. اگر قرار بود به این چیزها باشد، همه بازیها باید مساوی میشد.» جسور و بی باک، مثل همیشه، یوهان، مثل رهبران آنارشیست جنبش «پروو» که اواسط دهه ۱۹۶۰ در هلند شکل گرفت، و اتفاقا چهره یوهان خوشتیپ شباهتهایی نیز به رابرت جاسپر گروتفلد، بنیانگذار آن جبش داشت. در دهه ای که جنبش هیپیها نیز در آمریکا شکل گرفته بود و جهان راتحت تاثیر خود قرار داده بود، پدیده یوهان کرویف رشد کرد.
یوهان نمادی از ایدهها و یاغیگریهای دهه ۱۹۶۰ بود. او با مقامات درگیر میشد و هم نسلان خود را به وجد می آورد و برای آنها الهام بخش بود. در زمین فوتبال نیز الگوهای دفاعی قدیمی را در هم شکست. او صدای نسل جوانی بود که میخواست جلوی حکومت سنتی بایستد بگوید: «حالا نوبت ماست.»
بسیاری از همتیمیهایش در تیم ملی هلند ۱۹۷۴، تیمی که باید قهرمان جام جهانی میشد و دلیل اصلی ناکامیاش در فینال غرور و اعمتاد به نفس بیش از حدشان بود، موهای بلند داشتند و گردنبندهای رنگی مدل هیپی ها به گردن می انداختند، اما کرویف هرگز خودش را مدل هیپی ها نمیدانست.
او به طرزی وحشیانه عاشق رقابت و البته علاقهمند به پول بود، همانطور که خودش گفت: «زمانی که فوتبالم تمام شود، نمیتوانم بروم نانوایی و بگویم من یوهان کرویف هستم، کمی نان به من بدهید!» یوهان چهره کشور هلند را نیز به نوعی تغییر داد. هوبرت اسمیتس نویسنده هلندی در مقاله ای که به مناسبت تولد ۵۰ سالگی کرویف در سال ۱۹۹۷ نوشت به این موضوع اشاره کرد که کرویف بیش از هر فرد دیگری در شکلگیری هلند مدرن تاثیرگذار بوده.
در عصری که فوتبال هلند همچنان آماتور بود بازی برای تیم ملی این کشور که افتخار بزرگ به حساب میآمد اما یوهان در همان زمان تقاضای دستمزد برای بازی در تیم ملی کرد. وقتی فهمید مقامات فدراسیون فوتبال هلند برای سفرهای خارجی بیمه میشوند اما بازیکنان نه، ابتدا درخواست تغییر این روند را کرد و بعد به زور این تغییر را ایجاد کرد. او شروع کردن به زیر سئوال بردن چیزهایی که همه نسل او خواستار پاسخ آن بودند: «چرا اوضاع اینطور است؟» و هیچ وقت از پرسیدن چنین سوالهایی دست نکشید، چه داخل زمین و چه بیرون از آن و در مسائل غیرفوتبالی.
توتال فوتبال، واژهای بود که با یوهان کرویف و همتیمیهایش در آژاکس شکل گرفت و به فرهنگ واژگان فوتبال دنیا اضافه شد، توسط نسلی که ستاره بودند و درون زمین هر کدام الهام بخش دیگری می شدند. رینوس میشل، مربی آن تیم، انگیزه، حرفهایگری و سازماندهی را به این نسل پراستعداد آموخت. ولیبور واستوویچ، مدافع باتجربه یوگسلاو آن تیم به پسرهای هلندی جوانی که دور و برش بودند یاداد که چطور بجنگند و برنده شوند. ایده پرسینگ پرفشار که حالا در همه جا دیده میشود اما در دهه ۱۹۷۰ یک ایده نو بود، از عادت یوهان نیسکنس سرچشمه میگرفت که حریف را درون زمین خودش برای گرفتن توپ تعقیب میکرد.
کرویف اما نابغه اصلی در اجرای ایدههای آن تیم بود. او نه تنها با استعداد غیرطبیعیاش اوضاع داخل زمین را کنترل میکرد – چیزی شبیه مارادونا و پله – بلکه این عادت را هم داشت که تغییراتی تاکتیکی را به تشخیص خودش و بدون مشورت با نیمکت، درون زمین ایجاد کند.
ترکیب کرویف و رینوس میشل، تصویر فوتبال را تغییر داد و به ورزشی پر از تکنیک، مهارت و حرکتهای جادویی تبدیل کرد. آنها یک قانون جدید را به کتاب تاکتیک اضافه کردند: هر کس توانایی کنترل توپ در فضاهای کوچکتر را داشته باشد، برنده است.
توتال فوتبال، سیستمی شناور که در آن هیچ بازیکنی در نقش از پیش معین شده خود ثابت نمیماند، آژاکس را به سه قهرمانی متوالی در اروپا بین سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳ رساند و تیم ملی هلند را نیز با نمایشهای خیرهکننده تا فینال جام جهانی ۱۹۷۴ هدایت کرد. اما مهمترین نکته همانی بود که دنیس برگکمپ ستاره هلندی سابق آرسنال هم گفت: شخصیت کرویف و ایدههای او کل فرهنگ فوتبال هلند را شکل داد. بدون کرویف، فلسفه توتال فوتبال در دهه ۱۹۸۰ از بین میرفت، زمانی که اکثر توتال فوتبال بازها بازنشسته شدند و فوتبال دفاعی حتی در هلند هم جای خود را باز کرده بود.
کرویف سپس فلسفه خود را در بارسلونا به بهترین شکل اجرا کرد و در نهایت، این مکتب در بسیاری از تیمها باقی ماند و لذت فوتبال را ماندگار کرد. یوهان یاغی، به معنای واقعی کلمه، پدر فوتبال مدرن است.