به گزارش خبرورزشی، اوایل صبح در لیسبون، اریک کانتونا در حالی که روی تراس ایستاده به زبان چینی فریاد میزند: «بیایید این بچهها رو از من بگیرید. نمیتونم از اینا مراقبت کنم.» بچههای چینی او البته در تصوراتش هستند و اریک با صدایی بلند دوباره فریاد می زند: «اینا رو از من بگیرید. من بابا نیستم. نمیتونم مواظب اینا باشم.»
آنقدر با جدیت فریاد میزند که خدمتکاران هتل، هاج و واج به یکدیگر نگاه میکنند. آنها سعی میکنند حتی نزدیک مرد پرجذبه فرانسوی نشوند. مصاحبه با کانتونای 52 ساله کار سختی است. مثل سوار شدن روی رولر کاستر در شهربازی است، چون هر لحظه بالا و پایین میشود و از موضوعی به سوژه دیگری میپرد. خودش اعتراف میکند برایش سخت است که بیشتر از چند دقیقه روی یک سوژه بماند: «وقتی شروع می کنم به حرف زدن، جواب سئوال را درست می دهم اما بعدش این طرف و آنطرف می پرم و دوباره برمیگردم و دوباره میروم سراغ موضوع دیگر. این مدل حرف زدن من است مثل زنبور.»
صحنهای که به زبان چینی بازی کرد، در واقع بخشی از فیلم اخیرش به نام «جادو» بود که حدود سه ماه در شانگهای و گوانژو به نمایش درآمده بود. آنجا بود که مجبور بود چینی حرف بزند و خودش میگوید هنوز نم داند چرا تصمیم گرفته چنین کاری انجام دهد: «سال گذشته فیلمی بازی کردم که در آن به زبان کروات حرف میزدم، با خودم گفتم: اریک، دیگه هیچوقت همچین کاری رو نباید انجام بدی. هیچوقت به یه زبون دیگه فیلم بازی نکن. اما چند وقت بعد اومدن سراغم و گفتن میخوای تو یه فیلم چینی بازی کنی؟ من یک کلمه هم چینی بلد نبودم و طبیعتاً باید می گفتم نه، اما گفتم بله و بعد دیدم دارم درشانگهای زندگی میکنم!»
بازیگری و فوتبال
اریک از زمانی که از فوتبال به سمت سینما رفته، حدود 25 فیلم بازی کرده. او سابقه چهار قهرمانی در لیگ برتر، سه قهرمانی در جام حذفی و زدن 80 گل برای منچستریونایتد را داشت اما همه اینها را گذاشت و رفت به سمت سینما تا به زبانهای مختلف و در شخصیتهای مختلف، ایفای نقش کند: «بازیگری و فوتبال، خیلی شبیه یکدیگرند. میتوانم هر دو را انجام دهم. قبل ازاینکه عاشق فوتبال شوم، عاشق بازیگری بودم اما پاهای خوبی داشتم و به همین دلیل رفتم سراغ فوتبال. بازی در یک فیلم درجه یک، حس فوقالعادهای دارد. بازی برای منچستریونایتد هم فوقالعاده است.»
جام میبرند
اما این روزها منچستریونایتد وضعیت خوب و فوقالعادهای ندارد: «خب نه، اوضاع خوب نیست. اما هنوز برای این فصل زوده که قضاوت کنیم، خیلی زوده... منچستریونایتد باشگاه بزرگیه و همیشه بزرگ خواهد بود. آنها جام میبرند، میدانم که اینطور خواهد شد.»
خوب نیست
او در مورد سبک بازی یونایتد گفت: «خوب نیست. مربی مجبورشون میکنه سبکی بازی کنن که مورد پسند هواداران نیست. نه جذابه و نه خلاقیتی داره. من از مورینیو خوشم میآید. شخصیت خوبی داره اما برای یونایتد خوب نیست، یونایتد باید گواردیولا رو مربی خودش می کرد. پپ باید اونجا میبود، اما اون الان داره با تیم دیگه شهر، جادو میکنه. تیمی که من اسمشو نمیتونم بگم.»
کانتونا مکث میکند، چای کیسهای را به آرامی داخل فنجانش می زند و ادامه میدهد: «نمیتونم اسمشو بگم. خیلی برام دردآوره که اسمشو ببرم....»
فقط گواردیولا
وقتی خبرنگار روزنامه دیلی میل اسم منچسترسیتی را می برد، اریک میگوید: «روزم را خراب کردی.» در حالی که چای کیسهای را همچنان تکان میدهد میگوید: «ببین، در مورد منچسترسیتی شوخی کردم اما واقعا اونا دارن عالی فوتبال بازی میکنن. به خاطر همینه که میگم گواردیولا باید در یونایتد میبود. او پسر معنوی یوهان کرویف است، زیر دست کرویف در بارسلونا بازی کرده و همه چیز رو از او یاد گرفته. اون تنها کسیه باید در منچستریونایتد باشه. »
اگه بیان سراغ من
تنها کسی که باید در یونایتد باشه؟! «خب البته به جز من. من دوست دارم مربیگری کنم. اگه بیان سراغم حتماً میرم. از این کار لذت میبرم. اونا میدونند من کجا هستم. اگه من مربی بشم، یونایتد دوباره فوتبال خلاقانه و جذاب بازی میکنه. برای طرفدارا هم عالی خواهد شد، مثل زمان الکس فرگوسن. او به بازیکنا اجازه میداد که خلاق باشند و به طور فردی با تکتک آنها حرف میزد. همه ما عاشق او بودیم. همیشه ما را تحسین میکرد. یک مرد خوب، یک لیدر عالی.»
کانتونا از زمانی که از فوتبال رفته با فرگوسن در ارتباط بوده و حالا رابطه استاد و شاگردی به رابطه دوستانه تبدیل شده. خودش میگوید از زمانی که فرگوسن دچار ضایعه مغزی شد چندین بار با او صحبت کرده: «بهتر شده. قوی و سرحال به نظر میرسه. امیدوارم به طور کامل خوب بشه. مطمئنم که این اتفاق میافته. اون هر روز قویتر از روز قبل داره میشه.»
بهترین ها در باشگاهها هستند
کانتونا در عین حال که از مربیانی که خوشش میآید تعریف و تمجید می کند در مورد آنهایی که دوستشان ندارد هم اصلاً کوتاه نمیآید. وقتی صحبت از بازیهای ملی میشود احساسات او به شکل قابل وضوحی عوض میشود و به شدت جدی میشود: «بهترین مربیان، در بهترین باشگاهها هستند، نه با تیمهای ملی. این حقیقت ماجراست. در این مورد فکر کن. در جام جهانی مربی اسپانیا (جولن لوپتگی) با پیشنهاد رئالمادرید مواجه شد و سریع آن را قبول کرد، حتی به این قیمت که دیگه با اسپانیا که یکی از مدعیان قهرمانی جام جهانی بود، نباشد. او رئالمادرید را به تیم ملی اسپانیا ترجیح داد. چرا؟ چون بهترین باشگاه ها جایی هستند که بهترین مربیان دوست دارند در آنجا کار کنند. به انگلیس نگاه کنید. من از ساوتگیت خوشم میآید اما واقعاً به عنوان مربی چه کار خاصی انجام داده؟ مربی میدلزبورو بود. چه جامی برد؟ هیچی. چرا اونو به عنوان مربی انگلیس انتخاب کردند؟ چون تنها کسی بود که در باشگاه بزرگی حضور نداشت. این همان چیزی است که من میگویم، مربیان تیمهای ملی آنجا هستند چون هیچ باشگاهی آنها را نخواسته.»