بدون تردید مجاهد خذیراوی یکی از استعدادهای سوخته فوتبال ایران تلقی میشود. بازیکنی که اگر حواسش را بیشتر جمع کرده و بهتر هدایت میشد، قطعا به یکی از لژیونرهای بزرگ فوتبال ایران تبدیل شده و زندگی ورزشی و شخصی او به شکل دیگری جلو میرفت.
مجاهد اول مهر سال ۱۳۹۲ مصاحبهای انجام داد که طی آن به بسیاری از ناگفتههای زندگی خود پاسخ داده بود. باهم چکیده حرفهای این بازیکن اسبق استقلال و تیم ملی را میخوانیم:
- زمانی که جنگ شروع شد خانواده ما از آبادان به شادگان نقل مکان کرد. فوتبال را از آنجا شروع کردم ولی توسط عمویم به تیم نونهالان صنعت نفت آبادان معرفی شدم.
- سال ۱۳۷۷ صنعت نفت با استقلال در تهران بازی داشت و من در ورزشگاه آزادی دو گل به استقلال زدم. دقیقا از همان روز استقلال خواهان من شد و مرحوم ناصرخان حجازی گفته بود من این بازیکن را میخواهم. البته زمستان سال ۷۸ شرایط برای حضورم در استقلال تهران فراهم شد.
- سال ۷۷ مدیرعامل وقت باشگاه صنعت نفت به من گفت میتوانی از تیم جدا شوی ولی به شرطی که به پرسپولیس بروی نه استقلال. من گفتم استقلالیام و اگر قرار باشد به پرسپولیس بروم ترجیح میدهم در صنعت نفت بمانم. با این وجود اما او من را به تهران آورد و با هم به باشگاه پرسپولیس رفتیم. آن زمان من ۱۶ ساله بودم و آقایان پروین، عابدینی و محلوجی در باشگاه پرسپولیس حضور داشتند. مدیران دو باشگاه تمام توافقات را انجام دادند و در انتهای جلسه من را صدا زدند تا بروم و قرارداد امضا کنم. علی پروین آنجا به من گفت: در روزنامهها خواندهام که استقلالی هستی. اگر اینطوری است، خودکار را زمین بگذار و برو اما اگر پرسپولیسی هستی قرارداد را امضا کن! من گفتم استقلالی هستم و به همین خاطر از باشگاه پرسپولیس آمدم بیرون.
- پرسپولیس حاضر بود سال ۷۷ به من ۱۰ میلیون بدهد اما من به خاطر اینکه استقلالی بودم با ۳ میلیون تومان پیراهن آبی را پوشیدم.
- پدرم وقتی شنید به باشگاه پرسپولیس رفتهام به من گفت اگر با این تیم قرارداد ببندی دیگر نمیگذارم شب به خانه بیایی!
- والدیر ویرا سرمربی اسبق تیم ملی ایران یک بار در پاسخ به انتقاداتی که پیرامون دعوت از من به تیم ملی از او شده بود به خبرنگاران گفت: مجاهد خذیراوی روزی بهترین بازیکن ایران و «ببتو»ی فوتبال شما میشود.
- وقتی برای تیم ملی ایران انتخاب کرد باشگاه بارسلونا خواهان جذبم شد. حتی با این باشگاه قرارداد هم بستم اما به خاطر ضربهای که علی آذری در بازی استقلال تراکتور به پایم زد دچار پارگی رباط صلیبی شدم. چند ماه از فوتبال دور بودم و پس از آن هم ماجرای محرومیت پیش آمد به همین خاطر کمکم از فوتبال محو شدم. اگر سال ۷۹ مصدوم نمیشدم شاید الان من به جای جواد نکونام کاپیتان تیم ملی ایران بودم.
- وقتی ۱۶ ساله بودم به همراه تعدادی از بازیکنان استقلال و پرسپولیس به آن جشن کذایی رفتم و همان جشن بهانهای برای محرومیتم بود. یک عده میخواستند سر مجاهد خذیراوی را ببرند. آنها میخواستند مجاهد خذیراوی دیگر در فوتبال ایران نباشد. من ۳ سال از حضور در تیم ملی و ۵ سال از حضور در لیگ برتر محروم شدم.
- پدرم در ۴۶ سالگی فوت کرد. در دربی بهمن سال ۹۰ وقتی ایمون زاید برای پرسپولیس هتتریک کرد و استقلال بازی را باخت، پدرم ایست قلبی کرد و مرد! من با او فقط ۱۵ سال تفاوت سنی داشتیم.