حنیف عمرانزاده یکی از خوشمصاحبهترین بازیکنان استقلال طی ۲۰ سال اخیر تلقی میشود. مدافع و مربی اسبق آبیپوشان که انصافا وقتی حرف میزند، اهل تکذیب آن نیست و صادقانه مصاحبه میکند.
حنیف طی مصاحبهای که ششم مرداد سال ۹۸ در خبرورزشی منتشر شد، به ملاقات خود با پروفسور سمیعی اشاره کرد و نکات جالب دیگری نیز بر زبان آورد که بهتر است خلاصه آنها را همراه با هم مرور کنیم:
- من و مهدی رحمتی مشکلی با هم نداریم. البته قبلا یک سوء تفاهمی به وجود آمده بود؛ من فکر میکردم مهدی باعث جداییام از استقلال شد ولی بعدا فهمیدم علیرضا منصوریان پس از انتخاب به عنوان سرمربی استقلال از باشگاه خواسته بود من را از لیست استقلال کنار بگذارند. او به خاطر بالا رفتن سن من و مشکل فنی این درخواست را مطرح کرده بود. با بحث فنی کاری ندارم ولی اینکه گفتند کهولت سن دارم برایم خندهدار بود چون آن زمان فقط ۲۹ سال داشتم.
- باشگاه استقلال در مقطعی با من صادقانه برخورد نکرد. یک بار در سال گذشته (منظور حنیف سال ۱۳۹۷ است) گفتند مجوز حرفهای استقلال دارد از دست میرود به همین خاطر توافق کردم ۶۰۰میلیون تومان از طلبم را ببخشم. یک برگه به من دادند تا امضا کنم وقتی امضا کردم، همان را فرستادند برای کنفدراسیون فوتبال آسیا. داخل آن سند نوشته شده بود «حنیف عمرانزاده پولش را گرفته است»! وقتی پیگیر پول خودم شدم، به من گفتند مطالباتت را طبق این سند گرفتهای. گفتم به کنفدراسیون شکایت میکنم اما گفتند نمیتوانی چون امضا کردهای که پولت را گرفتهای! سازمان لیگ هم همین حرف را به من زد! آخر این چه کاری است؟ من برای این پول زحمت کشیدم و بازی کردم. صادقانه رفتار نکردند.
- فیلم لورفته از رقص من مربوط به عروسی محسن یوسفی بود. داشتم شمالی و محلی میرقصیدم. اخیرا هم دیدم یک فیلم از رقص رامین رضاییان منتشر شده که فکر میکنم مربوط به ۱۰ سال قبل است. نمیدانم چرا فیلم رقص ما بازیکنان شمالی مرتب لو میرود!
- یک بار با مهدی رحمتی هماتاق بودم. در همان هتل که ما اردو زده بودیم، همایشی برای جراحان مغز برگزار میشد. درب اتاق ما باز بود و من با لباس خواب بودم. مهدی رحمتی هم خوابیده بود. ناگهان دیدم یک نفر آمد داخل اتاق! شاکی شدم و با صدای بلند گفتم «اگر میخواهی داخل بیایی اول در بزن بعدا بیا تو»! یک لحظه دقت کردم و دیدم پروفسور سمیعی است. ایشان برای آن همایش اتاقهایی را در هتل اجاره کرده بودند. درب اتاق ما هم باز بود و پروفسور فکر کرده بود این اتاق نیز جزو همان اتاقهاست! بعد از این اتفاق تا طبقه همکف دنبالش بودیم تا یک عکس یادگاری با این پزشک بزرگ بیاندازیم.