محمد سیانکی درباره اتفاقات مختلفی صحبت کرد؛ از گزارشگری در فوتبال تا علاقهاش به مربیگری در ردههای پایه. صحبتهای محمد سیانکی در ادامه آمده است:
چند وقت پیش خبری شنیدیم که شما سرمربی تیم جوانان پاس شدید. میخواهیم درباره مربیگری صحبت کنید چون نخستین بازخورد این اتفاق این بود که چرا باید یک مجری و گزارشگر مربی فوتبال شود؟
مردم بر اساس نداشتههایشان قضاوت میکنند اما اگر بدانند ممکن است نظرشان عوض شود. من اول فوتبالیست بودم که به صداوسیما آمدم. من سال ۷۱-۷۲ با تیم کشاورز قرارداد بستم. یکی از مسئولان ان زمان باشگاه کشاورز آمد در یک بازی محلی بازی من را دید و من را برد باشگاه کشاورز و گفت از این جوان تست بگیرید. آن زمان یورگن گده سرمربی بزرگسالان بود و آقای محمود بیداریان سرمربی امیدها و مرحوم سیروس قایقران هم بازیکن بود و هم مربی. باور نمیکنید در آن جو من دست و پایم میلرزید. برای اولین بار قایقران، امیر افتخاری و علیرضا دلیخون را میدیدیم. جلسه اول که رفتم گفتند فردا مدارکت را بیاور.
چه پستی بازی میکردی؟
هافبک وسط. اما از بدشانسی من آن زمان اوج کریم باقری در فوتبال بود. البته آقا کریم همین حالا هم اگر بازی کند یک سر و گردن از خیلیها بالاتر است.من رفتم میدان فاطمی دفتر باشگاه کشاورز و قرارداد بستم.
چقدر بود؟
۱۵۰هزارتومان پول پیش و ماهی ۸هزارتومان. خیلی پول زیادی بود. پولها را ریختم داخل ساکم و وقتی مادرم دید گفت مگر در فوتبال هم پول میدهند؟ فردا با من آمد باشگاه تا استعلام بگیرد. مدیر باشگاه گفت پسر شما انتخاب شده و این حقش است. سال بعد یکی از بچهمحلهای ما آقای اسماعیل براری مدیر گروه گزارشگران رادیو بود. من آن زمان هم خوره روزنامه بودم؛ کیهان ورزشی، دنیای ورزش و ابرار ورزشی را همیشه میگرفتم و میخواندم. خطی را جا نمیانداختم. به من گفت اطلاعات ورزشیات خوب است؟ گفتم عالی. گفت یک روز بیا میدان ارک رادیو. خدابیامرز آقای اسکویی هم بود؛ همینطور آقای جهانی. تست صدا از من گرفتند و من شدم گزارشگر برنامههای رادیو.
پس شما فوتبالیستی بودید که گزارشگر شدید.
بله برای همین میگویم خیلیها همینطوری قضاوت میکنند.
چه اتفاقی افتاد که با آن استعداد و با آن دستمزد به قول خودت بالا، محمد سیانکی فوتبال را بیخیال میشود و میرود سمت گزارشگری.
راستش فکر نمیکردم فوتبال تا این اندازه پیشرفت کند و به اینجا برسد. هیچوقت فوتبال را به شکل درآمد نگاه نکردم.
رادیو هم پول میداد؟
فکرش را نمیکردم. من در اوج جوانیام خدا دو مسیر خوب را سر راه من قرار داد اما عشقم رادیو بود.
پشیمان نیستید؟
اگر به عقب برگردیم فوتبال را از دایره زندگیام حذف میکنم. علیرغم اینکه فوتبال را دوست دارم هرگز سمتش نمیروم.
حتی گزارشگری؟
شاید اگر رادیو میماندم قصه فرق میکرد اما در تلویزیون از یک طیف ضربههای زیادی خوردم. رفتارهای غیرانسانی که دل من را شکستند. طیفی که قدرت هم دستشان بود؛ از آدمهای ورزشی صداوسیما. من از زمان آقای لاریجانی در صداوسیما بودم تا همین الان که آقای جبلی هستند. ایشان رفتار پهلوانانهای دارند اما تا به حال حتی به ایشان هم چیزی نگفتهام. در بخش فساد شما ببینید؛ بخشی از آن فاسد هست و همه که فاسد نیستند. من بیاحترامیهای زیادی دیدهام اما دارم کارم را ادامه میدهم.
چه کسانی هستند؟ میخواهند نباشی؟
دقیقا. یک بار با یکی از این دوستان حرف میزدم اولین سوالش این بود که چه زمانی بازنشست میشوی! من تازه به پختگی رسیدهام. شما خودتان الان مطالب سالهای قبلتان را بخوانید چه حسی دارید؟ من گزارشهای سالهای قبلم را گوش میدهم میبینم چه اشتباهاتی داشتهام. نمیدانم نگاه دوستان چیست اما من سرم را بالا میگیرم و با قدرت کارم را ادامه میدهم.
گزارشهای خودت را چند بار گوش میدهی؟
بعضی از گزارشهایی که بد بود یا خیلی خوب بود را گوش میدهم. مثلا لیگ قهرمانان دو تا بازی را گزارش کردم و به دل خودم چسبید. یا گزارشهای جام جهانی نقطه عطف زندگیام بود. در گزارشهای جام جهانی خدا خیلی به من لطف کرد و کلماتی به ذهنم خطور میکرد که از خودم میپرسیدم این کلمات از کجا آمد!
مثل نان پدر و شیر مادر حلالت؟
نه؛ من اصلا دنبال تقلید و جملات تکراری نیستم. من بازی لهستان و آرژانتین را گزارش کردم. لواندوفسکی تازه به بارسلونا آمده بود و من گفتم آن چیزی که برای لوا آرزوست، برای مسی خاطره است. من قبلش به این فکر نکرده بودم. یکدفعه دیدم استودیو ۱۴ همه تعجب کردند و گفتند چی گفت؟ با این حال مسیر زندگی من به این شکل رقم خورد و تا سال ۸۰ فوتبال را در باشگاههای شاهین و مقاومت و نیروی زمینی ادامه دادم.
چرا هیچ وقت نخواستی کسی بداند که تو مدرک A مربیگری داری؟
شاید نگاه من نشاتگرفته از این بود که هیچوقت فکر نمیکردم باید با یک سری از آدمها ارتباط برقرار کنم و بگویم پرندهای که روی آن درخت نشسته کلاغ نیست. این پرنده یک چیزی بلد است و یک هنر و خمیرمایهای دارد.فکر نمیکردم اگر با رسانهها ارتباط برقرار کنم شرایط بهتر میشود. لزومی نمیدیدم.
تو هیچ وقت اهل نمایش نبودی.
اصلا دوست ندارم.من الان که با این بچهها کار میکنم فوتبال را در مرحله دوم به آنها یاد میدهم. میخواهم از این بچهها انسانهای خوبی بسازم و میخواهم کاری کنم که اشتباهات من را تکرار نکنند. آخرین قهرمانی ما سال ۷۲ بوده در آسیا. این همه هم مدعی آمده و کسی نتوانسته. آقایان!یک قهرمانی چرا برای این مردم نمیآورید؟
تو جزو معدود گزارشگرانی هستی که در فضای مجازی حضور پررنگی نداری. دلیل خاصی دارد؟
یک نکته جالب برای شما بگویم.در مقطع کوتاهی اینستاگرام را نصب کردم. میخواستم ببینم برای من جذابیت دارد یا نه! به دو ماه نرسید و صفحهام را بستم. یک روز در جلسهای با یکی از تهیهکنندگان بودیم که ایشان گفت آقایان گزارشگر! فردا این مطلب را در اینستاگرام خودتان استوری کنید و... من به ایشان گفتم که اینستاگرام ندارم! یک چیزی گفت که آنجا هم دلم شکست. گفت تو که اینستاگرام نداری کسی آدم حسابت نمیکند! آنجا مصر شدم که دیگر نداشته باشم. اگر قرار است شخصیت من با فضای مجازی شکل بگیرد میخواهم اصلا اینطور نباشد و شکل نگیرد.
تا به حال به خداحافظی فکر کردهای؟
خیلی خیلی. این تصمیم سختی است. الان سی سال شده که من وارد این عرصه شدهام. عمرم را پای این کار گذاشتهام. من به خیلی از گزارشگران جدید کمک هم کردهام. هر وقت اشتباهی میکنند تلفنشان را پیدا میکنم و دوستانه نکات را به آنها میگویم اما باورتان میشود که خیلی از تهیهکنندههای ما وقتی من اشتباهی میکردم شروع میکردند به تخریب. میگفتند که از فلانجا زنگ زدهاند و گفتهاند این چه وضع گزارش کردن است! هیچوقت نکات را به من نگفتند. مگر میشود آدم اشتباه نکند؟ من میگفتم بیاید موردی به من بگویید تا مشکل را اصلاح کنم اما هرگز این کار را نکردند. اواخر هم نشستم فکر کردم چرا ایستادهای؟ چه اتفاقی قرار است برایت بیفتد؟
میشود گفت که دلیل بازگشت دوبارهات به فوتبال همین ناملایمتیها بوده است؟
گفتن ندارد اما خب من مدرک A آسیا دارم.آن زمان پول را واریز کردم و از کلاس D آغاز کردم.آن زمان رضا لک با ما بود. بعد کلاس C. در این کلاس بهزاد غلامپور، بهنام ابوالقاسمپور و تاتار بودند. بعد رسیدم به کلاس A که دوستان عزیزی بودند که با هم دوره را گذراندیم. استاد ما آقای محصص بودند. من در کوچینگ نمره بالایی گرفتم که آقای محصص تعجب کرده بودند.
این سالها هیچ وقت پیشنهادی داشتی؟
یک بار حمید مطهری که احترام زیادی هم برای من قائل است پیشنهاد داد که دستیارش شوم. حمید مربی بادانشی است. من خودم دوست داشتم در تیمهای پایه کار کنم. یک روز خواهرزادهام را بردم مدرسه فوتبال دیدم این بچه چهقدر استعداد دارد. به واسطه این بچه که داشتم به او کمک میکردم رسیدیم به آکادمی کیا. به من گفت میخواهم شانسم را اینجا امتحان کنم. آنجا هم قبول شد و من این بچه را میبردم و میآوردم تا اینکه یک روز هادی مهدویکیا که فهمید من مدرک دارم گفت بیا و به ما کمک کن ما دنبال آدم سالم میگردیم و... در آنجا شروع کردم. البته در چند تیم دیگر هم بودم. سه سال در آکادمی کیا کار کردم و دو تا قهرمانی با تیم امیدهای این آکادمی به دست آوردم؛ بدون حتی یک باخت.
درآمدی هم داشتی؟
تا همین الان که پیش شما هستم یک هزارتومانی از آکادمی کیا نگرفتم. البته گله هم میکنم و شاید آقا مهدی خبر نداشته باشد. من سلامت کار کردم و مزدی هم نگرفتم. این خوب نیست.
درباره آکادمی کیا شایعات زیادی به گوش میرسد. این شایعات واقعیت داشتند؟
اجازه بدهید من چون در آنجا کار کردهام درباره این مسائل حرفی نزنم. زمان خیلی چیزها را ثابت میکند. من درباره خودم حرف میزنم. من یکسری موارد را هم دوستانه به آنها گفتم اما گوش ندادند. دیدم شرایط دیگر در آنجا جور نیست و با اهداف من همخوانی ندارد وآن چیزی که فکرش را میکردم نبود و جدا شدم. یک چیزی می توانم بگویم؟
حتما.
میخواهم به مردم، به جوانها و به خانوادهها بگویم که سمت فوتبال نیایید و مسیرتان را عوض کنید. اصلا دنبال فوتبال نیایید یا اگر میخواهید بیایید منتظر عواقبش باشید؛ چه روحی، چه جسمی و چه مالی. من دوست ندارم خیلی از مسائل را باز کنم.
شفاف سوال میکنم؛ پس تو چرا خودت در این فوتبال ماندهای؟
انتظارش را داشتم. من به این بچههایی که با آنها کار میکنم میگویم که به این فوتبال نگاه برای تغییر مسیر نداشته باشید. از هر ۱۰۰هزار نفر یک نفر بیرانوند میشود. یک فیلم بیرو ساخته میشود و... الان خانوادهها دارند میگویند که بچه من بیخیال همه چیز شود در صورتی که بچهاش نخبه علمی است. ما رسانهها یک بتی ساختهایم از فوتبال که خانوادهها فکر میکنند بچههایشان میتوانند ره صدساله را یکشبه طی کنند. در خیلی از آکادمیهایی که کار کردهام بچههایی میآمدند که من میدیدیم رنگ به صورت ندارند!کاشف به عمل میآمد که سه روز است این بچه نه جای خواب دارد نه غذا. شبها در پارکها میخوابند. الان بازیکن تستی میآید و میبینم که رنگ و رویش پریده لبهایش سفید است؛ بدون آب و غذا و جای خواب! این را چه کسی باید درست کند؟ این بغض را چه کسی باید درست کند؟ من سربالایی زندگیام را رفتهام و الان در سرپایینی هستم. الان اینستاگرام و فضای مجازی تعیینکننده است. مربیان بدنساز از خدا بیخبر که با پودر و قرص و آمپول فکر میکنند میتوانند از این جوانها فوتبالیست بسازند.
خودتان الان که در پاس دارید کار میکنید به چه هدفی فکر میکنید؟ تیمهای دیگر، تیم بزرگسالان یا...
من از فردای خودم خبر ندارم یعنی هیچ کسی خبر ندارد. خدا مهدی نفر را رحمت کند؛ من با او بودم که فوت کرد. آن زمان یک طیف خبرنگاران را متهم کرده بودند به دلالی و... مهدی میگفت من با شرافت زندگی کردهام و... من خودم مرگ را با چشمانم دیدم.
واقعا چرا آن شب مهدی کمربند نبست؟
من با مهدی در ماشین بودم، فردای آن روز برنامه ورزش و مردم بود؛ مهدی یک مقدار حواسش به گوشیاش بود، قرار بود یک ملیپوش بسکتبال هم دعوت کنند، هی آنتنش میرفت و میآمد، گفتم مهدی حواست را به جاده جمع کن... ولش کن خدا رحمتش کند. میخواهم بگویم یک دقیقه قبل داشتم با او صحبت میکردم و او یک دقیقه بعد آن دنیا بود. هیچکس از فردایش خبر ندارد، برای شما جالب نیست که چرا مربی جوانان پاس شدم؟ چرا مربی امیدها یا نوجوانان این تیم نشدم؟ من با این نسل از رده نونهالان شروع کردم و آمدم؛ روی این رده سنی شناخت دارم. اتفاقا تیمی که با حسین عبدی به جام جهانی رفت، ما یک بازیکن در کیا داشتیم به نام محمدامین رزاق که هافبک وسط قدری بود، من خیلی سعی کردم به او کمک بکنم، در گزارشم هم گفتم برای یک مربی چقدر لذتبخش است که یکی از شاگردانش را در جام جهانی میبیند. دیدم یک خبرگزاری زد آقای گزارشگری که خودش را پرزنت میکند! گفتم چه ربطی دارد؟ من در مورد یک جوان دارم صحبت میکنم. خلاصه از ردههای سنی نونهالان شروع کردم و رسیدم به جوانان. اگر عمری باقی بماند به بزرگسالان برسم و در نهایت تصمیمم خداحافظیه. تصمیمم فعلا این است؛ تا فردا چه شود مشخص نیست. فکر نکنید کیسهای دوختم.
پس به عنوان یک عشق به آن نگاه میکنید؟
من زندگیام بر مبنای عشق است، من تا همین الان که کنار شما نشستم نمیدانم برای هر گزارشگری فوتبال چقدر به من حقوق میدهند، به هیچ تهیهکنندهای تا حالا نگفتم پول من چی شد!
دو سال پیش هم یک اتفاق تلخ برای یکی از شاگردانتان رخ داد.
بله! ببینید وقتی فوتبال را گران میکنند همین میشود. یک روز به آقای تاج گفتم میخواهید بخش عمدهای از فساد را در فوتبال پایه بگیرید؟ گفتم جلوی خرید و فروش امتیاز تیمها را بگیر، به نظر شما چیز سختی است؟ فکر میکنم افرادی در این قضیه ذینفع هستند که جلوی آن گرفته نمیشود. شما در هیچ کشوری نمیبینید که امتیاز تیمهای پایه به فروش برسد. وقتی امتیاز یک تیم ۵میلیارد میشود، مالک باشگاه هر کاری میکند که این تیم سقوط نکند تا امتیاز آن کم نشود و برای این اتفاق دست به هر کاری میزنند، همین میشود که جون بچه مردم برای آنها در پایینترین سطح قرار میگیرد. شاید باورتان نشود؛ آمبولانسهای اسقاطی سر بازیها میآیند تا فقط ناظر تایید بازی دهد. هیجی در آن آمبولانس نیست. جایی بودم که دیدم رفتند از گمرک لباس نیروی انتظامی خریدند و تن دوستشان کردند تا ناظر ببیند که نیروی انتظامی سر بازی است. با این شرایط و زمینهای بد تمرین حالا همه میخواهند یکی از ۱۰۰هزار نفری باشند که میشود علیرضا بیرانوند. خانوادههایی را من میشناسم که زندگی خود را در شهرستان فروختند که بچهشان اینجا یک بازیکن بزرگ شود اما این اتفاق رخ نداده و حالا نه میتوانند اینجا زندگی کنند و نه میتوانند برگردند. اگر بخواهم ریز شوم خیلیها باید سرشان را پایین بیاندازند و بروند اینجا بهشان هشدار میدهم یک روزی خیلی چیزها را خواهم گفت که دور فوتبال را خط بکشند. اینکه دنبال قرارداد با فلان باشگاه اروپایی یا راهاندازی آکادمی در دبی هستید این خبرها نیست! اینجا چی کاشتید که به دنبال این کارها هستید؟ حالا دیگر کل ماجرا کاسبی شده و هیچ کس بعد انسانی را در نظر نمیگیرد.
شما خودتان هیچ وقت پیشنهادی داشتید که مثلا در قبال پول از این بازیکن در گزارشتان تعریف کنید؟
یادم است سالهای اولی که اسم من سر زبانها افتاده بود، یک بار با آقایی به واسطه یکی از دوستانمان آشنا شدیم. آن آقا به ما گفت به رستوران برویم و من به دوستم گفتم برای چی من را که زیاد نمیشناسد دعوت کرده است اگر میخواهیم به کافهای نزدیک خانه ما برویم. خلاصه به آنجا رفتیم و آنآقا شروع کرد در مورد افراد مختلفی صحبت کردن که برایم عجیب بود. من دوستم را کنار کشیدم و به او گفتم از من چه میخواهد؟ او کمی مکث کرد و بعد یک لیست به ما نشان داد که در گزارشها از این بازیکنان تعریف کن و این بازیکنان را بزن، من نگاهی به آنها کردم و ببخشید یک تف به زمین انداختم و آنجا را ترک کردم.
به نظرتان کسی این پیشنهاد را قبول کرده؟
نمیدانم! انشا الله که قبول نکرده باشد. ولی میتوانم بگویم نسلی که ما با هم کار را شروع کردیم بسیار باشرف و پاک بودند. من این نسل را دوست دارم و همه آنها تکرار نخواهند شد؛ آقای خیابانی، عادل، پیمان یوسفی، مزدک و علیفر.
قبول دارید آقای علیفر بعد از یک مقطعی دیگر خودشان نیستند؟
بهتر است قضاوت نکنیم! اگر هم چنین چیزی باشد نشاتگرفته از سیاست اشتباه صداوسیما بود که گزارشگری را آورد که با وایرال شدن به شبکه ۳ آمد. وایرال شدن به چه قیمتی؟ طیفی از مردم شاید این کلمات را دوست داشته باشند اما شما برای همه گزارش میکنید نه بخشی از آنها. شاید بخشی از مردم گزارش من را دوست نداشته باشند اما هنگامی که بخش مدیریتی است باید فاکتورهای دیگر مثل سواد رسانهای، استفاده از کلمات درست و .... را در نظر بگیرد.
از نظر شما یک گزارشگر چه زمانی باید این کار را کنار بگذارد؟ مثلا فردی مثل جواد خیابانی به پایان راه گزارشگری رسیده یا خیر؟
در مورد خودم به نظرم من تازه به بلوغ کاری رسیدهام چون انگیزه دارم. از نظر من شما زمانی که دیگر امیدی نداشته باشید بازنشسته خواهید بود، چه ۲۰، ۲۵ یا ۹۰ ساله باشید! من بعد از ۲۵ سال تازه به این نتیجه رسیدم که چه کلماتی استفاده کنم، چه کلماتی استفاده نکنم و به نوعی تازه شروع بلوغ کاری من هستش. ما هر چی که هستیم خودمان هستیم و خودمان پیشرفت کردیم و به این جا رسیدیم. در این ۲۵ سال نشده یک استادی در صداوسیما بیاید جلسهای برای ما بگذارد که آقا از این کلمات استفاده کنید و از این کلمات استفاده نکنید! هنوز که هنوزه گزارشگران ما از کلماتی استفاده میکنند که سر تا پا غلط است و کسی به آنها فکر نمیکند، مثل اوت پرتاب شد، یا سانتر ارسال شد! توپ پرتاب میشود و توپ ارسال میشود نه اوت و سانتر! یا واژه توپ سرگردان یعنی چه؟ مگر روح است!
در همین ارتباط: جواد خیابانی شفافسازی کرد؛ نه قهر کردم و نه میروم/ اینجا خانه دوم هم نه، خانه واقعی من است +ویدیو
الگوی شما در گزارشگری کیست؟
من الگویی نداشتم اما سعی کردم که همیشه از همه چیز یاد بگیرم؛ از مردم عادی گرفته تا هر کس دیگر. من از راننده تاکسی تا شاگردم سعی میکنم چیز یاد بگیرم، شما باید به خدا نگاه کنید و اینقدر چیزهای قشنگی پیش روی شما قرار می دهد که کیف میکنید.
صدای کدام گزارشگر را دوست دارید؟
خدا رحمت کند آقای بهرام شفیع نازنین را. زمانی که به صورت تلفنی بازی ایران کره که ایران ۶ گل در جام ملتها به کره زد را گزارش میکرد آن هیجان برای من ابدی شد و همچنین اصطلاحاتی که استفاده میکرد. بهرام شفیعی یک نفر بود و دیگر شما نمیتوانید مثل او شوید.
آرزویی داری در گزارشگری؟
خیلی! یکی از آرزوهایم این است که یکی از بازیهای ایران در جام جهانی را گزارش کنم، خوب نیست به شما بگویم اما از معدود دفعاتی بود که از مقام بالادستیام خواستم یکی از بازیهای ایران را در جام جهانی گزارش کنم که این اتفاق هم رخ نداد. یکی از برنامههایی نیز که دوست داشتم مجری آن باشم آن سوی نیمکت بود با دکتر صدر نازنین. خیلی دوست داشتم کنار استاد برنامه اجرا کنم. افسوس هیچ چیز دیگر را در زندگیام نخوردم. من دربی را برای اولین بار با صدای دو گزارش کردم، که شاید فقط دو درصد از مردم این صدا را گوش کنند. دوست دارم بروید و گزارش من را گوش کنید چقدر هم منت سرم گذاشتند؛ آقا اگر لایقش بودم که منت ندارد. من خودم نقطه سیاه پیش خدا زیاد دارم اما اگر پیش شما همکاران رسانه ای چیزی دارم به من بگویید اگر اهل زد و بند بودم، اگه اهل لابی بودم اگه اهل تخریب کسی بودم، در زمینه کاری فکر نمیکنم نقطه تاریکی داشته باشم. اما دلیل این کملطفیها را نمی دانم، گاهی جلوی آینه میایستم به خودم میگویم چرا اینطور میگویند؟ زشتم؟ بدریختم؟ بد استایلم؟ یا بددهنم؟ چرا آقا خودش را بالا میبیند من را پایین؟ در این چند وقت ۵۰۰، ۶۰۰ بازیکن پیش من آمدند که از آنها تست بگیرم اما خدا شاهده هر کدام را میخواهم خط بزنم گریهام میگیرد، آنها با هزار امید اینجا آمدند و من مجبورم آنها را خط بزنم. چرا بقیه چنین نگاهی ندارند؟
شاید شما طوری که آنها میخواستند رفتار نکردی یا حرفهایی که میخواستند را نزدی!
به خودشان هم گفتم بگویید ایراد من چیست. من فکر میکنم با این رزومه، اجرای برنامه ستارهساز حق من بود. آیا فاکتورهایی که من دارم را شخص دیگری داشت؟
هیچوقت تبلیغ ستاره و مربع را نکردی یا مجیزگوی کسی نبودی. اگر از تو میخواستند آدمی بودی که این تبلیغ را انجام بدهی؟
هرگز نیستم ولی آدم گزارش دربی که بودم. چند وقت پیش یک خانمی از شرکت تبلیغاتی به من زنگ زد که یک تبلیغ را بخوانم. برای من متن را فرستاد که مثلا حالا روغن فلان سانتر میکند و این مدل تبلیغی بود. گفتم که خانم چه کسی گفته من چنین متنی را میخوانم؟ گفت همکاران شما میخوانند. گفتم من درباره همکارانم صحبت نکردم، من درباره خودم میگویم و شما چقدر برای این در نظر گرفتهاید؟ گفت شما قیمتتان چقدر است؟ من یک قیمتی گفتم که پرسید آقای سیانکی درست نوشتی؟ گفتم صفر کم گذاشتهام؟ این یک میلیارد است! طرف گفت گزارشگر داریم با ۵میلیون این را میخواند. خدا شاهد است. گفتم نه من یک میلیارد میگیرم ولی از اول هم میدانستم نمیدهد! ۲۵ سال صدایم را خراب کنم که حداقل یک میلیارد بگیرم!
شما گزارشگران هم مثل خوانندهها منع خوردن یک سری مواد غذایی را دارید؟
من ندارم. خدا را شکر تست صدای خودم را از رادیو دادم و قبل از هر فاکتوری، صدای من انتخاب شد. از خودم مراقبت کردم و روزی یک ساعت و نیم ورزش میکنم و کسی باورش نمیشود ۵۰ سال دارم. علیرغم اینکه از درون منفجر شدم ولی سعی میکنم جلوی بقیه خودم را سرحال نشان دهم و به همه مخصوصا جوانها امید بدهم. اینکه گفتم اگر میخواهید وارد فوتبال شوید، از قبل فکر کنید، چون نمیخواهم به سن من رسیدند پشیمان شوند. الان در واتساپ من بالغ بر ۵۰ جوان تست گزارشگری فرستادهاند.
بین آنها مورد خوبی هم داریم؟
همین الان گزارشگر جوان ۱۹ ساله داریم که از من بهتر است ولی آیا از الان تا ۳۰ سال دیگر میتواند فشاری که من تحمل کردم را تحمل کند؟ نمیتواند. میداند من چه سختیهایی کشیدهام؟ نمیداند. من ساعت ۳ صبح وسط زمستان گزارش کردم و پول آژانس نداشتم در برف به خانه بروم. با اتوبوسهای شب به خانه میرفتم. طرف فکر میکند من برای هر گزارش چقدر میگیرم یا الان با پاس قرارداد بستم چقدر گرفتم. پارسال با تیمم از دسته یک جوانان صعود کردم ولی نه خودم پولی گرفتم، نه دستیارانم!
حالا واقعا نرخ گزارشگری چقدر است؟
به خدا نمیدانم.
به نظرت جای عادل فردوسیپور در تلویزیون خالی است یا نه؟
عادل فردوسیپور خودش میداند ما ۱۵ سال با هم رفیق هستیم و با او در فوتبال رفیق شدم. رابطه ما هم به خاطر فوتبال کمرنگ شد.
یعنی به خاطر جدایی از صداوسیما نبود؟
نه او سیاست و دیدگاه خودش را دارد و من به نظرش احترام میگذارم. در تیم رسانه ورزش خیلی کری میخواندیم و من هم بچه پایین شهر هستن و کلا دیدم صلاح نیست با هم باشیم.
بچه کدام محلهای؟
شهر ری. چه استعدادهایی هم دارد. هنوز روی دست ناصر محمدخانی نیامده و شاید هرگز نیاید.
علیرضا فغانی هم بچه محل شماست!
او با زحمت و سختی به سطح یک داوری فوتبال جهان رسید. او را هم نتوانستیم مدیریت کنیم.
حالا جای عادل خالی است؟
آره جای همه خالی است. مگر باید خدایی نکرده بمیریم تا بگوییم جای کسی خالی است؟ عادل جای من را نگرفته بود. من آن موقع که عادل بود، در همین جایگاه بودم و الان هم هستم ولی اینها سرمایههای سازمان هستند.
دلیل کنار گذاشتن عادل چه بود؟ الان همه میدانند فروغی هم خیلی نقشی نداشت!
مصاحبه آقای پورمحمدی همه چیز را مشخص کرد. اگر خود اقای پورمحمدی گروه ورزش را خوب مدیریت میکرد همچین اتفاقاتی نمیافتاد. چرا پای فروغی را باز کنیم؟ پورمحمدی مگر مدیر شبکه ۳ نبود؟ خب چه نظارتی داشت؟ یک مدیر به مجری اختیار میدهد که هر چیزی میخواهی بگو. عادل فردوسیپور یکی از بهترینها بود ولی آیا اختیاری که او در دوران اوج داشت را من هم داشتم؟ در زمان جام جهانی اگر جملهای که او درباره رئیسجمهور گفت را من میگفتم، چه اتفاقی میافتاد؟ من میگویم باید مرزی باشد که شما نباید خارج شوی و اگر شدی باید تبعات آن را بپذیری.
یعنی پورمحمدی با اختیاراتی که به عادل داد این ماجرا را آغاز کرد و وقتی او رفت و حمایتی نبود، عادل را هم کنار گذاشتند؟
دقیقا همین بود. آقای ضرغامی زمان جام جهانی برزیل همه گزارشگران را جمع کرده بود. در آن زمان مزدک میرزایی برای گزارش به برزیل رفته بود که مشکلاتی پیش آمد و نتوانست گزارش کند. یک روز به او گفتم معیار شما برای اینکه یک گزارشگر درجه یک باشد یا سطح پایینتر، چیست؟ گفت سلیقه است. ما از فلانی خوشمان میآید و سوگلی است. متر و معیاری ندارد.
مزدک میرزایی چی؟ اگر جای او بودید چه تصمیمی میگرفتید؟
من اگر موقعیت ۱۰۰۰ برابر بهتر از مزدک میرزایی را داشته باشم هم نمیروم. من اصلا نمیتوانم از کشورم بروم. شعار هم نیست و من اگر یک روز مادرم را نبینم دق میکنم. هر کسی نظر خودش را دارد و درباره من پرسیدید. برای من هم این موقعیتها پیش آمده ولی نرفتم.
برای محمدرضا احمدی هم حواشی زیادی پیش آمد. آن ماجرای سفر به کانادا که شاید برای مردم دردناک بود!
آره با شما موافقم. شخص او را نمیگویم و کلا حرفم این است که یا شعار ندهیم، یا اگر دلمان میسوزد آیا تاوانش را هم دادهایم. مربیانی داریم که محتاج نان شب بودند ولی الان جت شخصی دارند. آقای مربی که در بهترین تیمهای باشگاه و ملی مربیگری میکنی، بعد در سعادتآباد مدرسه فوتبال دارد. چرا در پایین شهر این کار را نمیکنند؟ برای بازی خیریه هم آنجا نمیآیند ولی اگر جای خوب و لباس خوب باشد، میآیند. اگر حرف و عمل من فرق داشته باشد حال مردم بد میشود.
قبول دارید بعد از جدایی فردوسیپور و حواشی مربوط به این اتفاق، محمدحسین میثاقی به نوعی سوخت؟
نه من نمیخواهم جانب محمدحسین را بگیرم ولی او خودش خیلی توانمند است. من باز ایراد را از تصمیمات آن مقطع میبینم. من با خود میثاقی هم در تماس هستم و خب در اوج جوانی این پیشنهاد را دادند.
شما بودی قبول میکردی؟
من اصلا علاقهای به اجرای این برنامه چالشی نداشتم. من نمیتوانم ۲ نفر را دعوا بیندازم! من برای وصل کردن آمدهام ولی عادل میتوانست بین ۲ عکس دعوا درست کند!
ولی زمان عادل خیلی از فسادها مشخص میشد و انگار مثل دادگاه ورزش بود!
عادل در بخشهایی توانست ولی خیلی با این حرف موافق نیستم. بعضی جاها هم این اتفاق نیفتاد. مثلا بحث کیروش و علاقهای که داشت بعد از کیروش چه کسی بیاید. من به خودش هم این را میگویم. کیروش مدیر بسیار قوی بود و دیسیپلین داشت و من خودم از او یاد گرفتم ولی به نظرم ضعیفترین مربی تاریخ فوتبال ایران بود. چرا از اسکوچیچ نمیگویید که با آن عملکرد تیم را به جام جهانی برد.
آن زمان جادوگری نبود؟
حالا من فوتبالی حرف میزنم ولی همین الان در فوتبال پایه افرادی را میبینم که همه کارهای جادوگری را انجام میدهند. طرف در سطح لیگ برتر هم بازی کرده. بعد من به بچهها میگویم فقط فوتبال بازی کنید و به داور و حواشی کاری نداشته باشید. بازیکنم میگوید فلانی دیشب این زنگ را به من زده است. خب این بازیکن بعدا چه اتفاقی برایش خواهد افتاد!
بهترین گزارشی که داشتید کدام بازی بود؟
در جام جهانی ۲۰۲۲ بازی کرواسی و برزیل بود. لوکا مودریچ در آن بازی من را تحت تاثیر قرار داد و واقعا یک الگو است.
دوست داری بازی ایران را در جام جهانی گزارش کنی؟
نه دیگر. یک مثالی هست که من در ۷ سالگی دوست داشتم دوچرخه سوار شوم.
فینال لیگ قهرمانان چی؟
دوست دارم ولی شما یک زمان عطش کاری را داری ولی این تمام میشود. الان دوست دارم حال مردم خوب باشد و این برای من مهم است.
کدام تیم قهرمان اروپا میشود؟
رئال مادرید باید ببرد.
رئالی هستید؟
بله. شما رفتار آنچلوتی را ببینید، بعد در فوتبال ما هنوز بحث سر رنگ لباس تیمهاست.
در لیگ ایران کدام تیم قهرمان میشود؟
اجازه بدهید نگویم.
خودت طرفدار استقلال یا پرسپولیس هستی؟
بله. اگر گزارشگر طرفدار نباشد فوتبال را نمیفهمد.
بین گزارشگران صداوسیما بیشتر استقلالی هستند یا پرسپولیسی؟
نسل ما بیشتر پرسپولیسی بودند.
در رده ملی طرفدار کدام تیم هستید؟
آلمان را از بچگی به خاطر نظمش دوست داشتم. از زمان دلبوسکه هم طرفدار اسپانیا شدم.
حرف پایانی؟
وقتی به بهشت زهرا میروم و سر مزار شهدای گمنام هستم، هر کدام از آنها آرزو داشتند و میتوانستند جای من گزارشگر باشند. آنها رفتند تا ما بمانیم و هر کدام از ما باید برای کشورمان قدمی برداریم که حال همدیگر را خوب کنیم. این را شعار نمیدهم و امیدوارم دست به دست هم دهیم و به جوانها کمک کنیم.
این مطلب را هم بخوانید: بهترین گزارشگر تاریخ فوتبال ایران کیست؟/ از بهمنش تا کوثری، شفیع، خیابانی و عادل فردوسیپور