چهارشنبه گذشته بازی بزرگ فوتبال ایران در ورزشگاه آزادی سرشار از صحنههای زننده و غیر فرهنگی بود. چه درون مسابقه و میان بازیکنان و چه بیرون و روی سکوها، اتفاقاتی که بعد از بازی هم ادامه پیدا کرد و کار را به تقابل رسمی دو باشگاه بزرگ فوتبال کشاند و اتفاقاً با ورود این افراد، ضعفهای فرهنگی در مدیریت فوتبال ما بیشتر و بیشتر نمایان شد.
بازیکنانی که قبل از مسابقه در فضای مجازی اقدام به تحریک تماشاگران میکنند. آنها که در طول ۹۰ دقیقه با وجود اطلاع از پخش تلویزیونی و میلیونها بیننده، به جای پرداختن به متن و هنر فوتبال به رفتارها و حرکات غیر ورزشی و حاشیهای رو میآورند و همیشه این سوال بزرگ وجود داشته که چه کسی یا چه کسانی باید مراقب رفتارهای فرهنگی این بازیکنان باشند؟
وقتی پای بزرگترهای باشگاهها وسط میآید، تازه متوجه میشویم که پیشوند فرهنگی-ورزشی چقدر نامگذاری بیمسمایی در فوتبال ماست! در این فوتبال آنچه میبینیم، بیشتر بیفرهنگی است تا فرهنگ و شاید که باید برای درس و الگوبرداری از این فوتبال تابع لقمان حکیم باشیم!
اما به فاصله دو روز و هزاران کیلومتر آن طرف در فوتبال اسپانیا اتفاقی دقیقاً برعکس آنچه در تهران رخ داد را شاهد بودیم. در قلب فرهنگ غربی که هیچوقت ادعای فرهنگسازی در فوتبال را نداشته و ندارند! باشگاههایی که پیشوند یا پسوند فرهنگی ندارند اما در عمل دقیقاً همین کار را میکنند.
و چقدر تلخ بود مقایسه خود آن دو اتفاق....
اینجا توهین به زنان و مادران و بانوان و آنجا بزرگداشت مقام مادر، اینجا ما در حرف و شعار دم از ناموس پرستی و احترام به مقام مادر میزنیم و آنجا در عمل مادرانشان را تکریم میکنند....
بازیکنان ختافه به مناسبت روز مادر در اسپانیا پیراهنهایشان را به مادرانشان دادند و درست مثل دوران کودکی که دست در دست مادر به ورزشگاه میآمدند تا بازی کنند، این بار به زمین آمدند تا در بالاترین سطح فوتبال حرفهای به شغل خود مشغول باشند.
و چه زیبا بود دیدن مردانی که در عین قدرت و جوانی در کنار مادران خود همچنان کودک دیده میشدند که نیاز به حمایت مادر دارد. همین تصاویر به اندازه یک سال فرهنگ سازی کرد و اتفاقی که در ورزشگاه آزادی افتاد به اندازه ۱۰۰ سال ما را عقب برد...