انگلیس مهد فوتبال دنیا و مدعی همیشگی این رشته پرطرفداردر همه تورنمنتهاست. سه شیر همیشه ستارههای بزرگی را تحویل تاریخ فوتبال داده و لیگ برتر جزیره هم با فاصله رقابتی ترین لیگ دنیاست. پس در چنین کشوری همیشه بر سر عنوان نسل طلایی بحث است! حال با این توضیحات به سراغ نسل طلایی واقعی فوتبال انگلیس میرویم و عملکرد آنها را در زمین و کنار زمین، مورد کنکاش و واکاوی قرار میدهیم.
دهه ۲۰۰۰؛ سر آغاز یک ظهور!
ظهور نسل طلایی سه شیرها از ابتدای هزاره سوم بود؛ هر چند که این نسل، عنوان «طلایی» را با خود به یدک میکشید اما آنچنان محبوبیتی نداشت و در قیاس با نسل قبلی خود و بازیکنانی همچون: آلن شیرر، پل گاسکویین، دیوید سیمن و استوارت پیرس، نسلی شکست خورده در عرصه ملی تلقی میشد. اوج این نسل را میتوان در دو تورنمنت یورو ۲۰۰۴ و جام جهانی ۲۰۰۶ مشاهده کرد. فراموش نشود که آنها هیچ افتخار خاصی کسب نکردند و کم و بیش، روابط شان با رسانهها هم شکرآب بود. نکته جالب در مورد این نسل این است که آنها همیشه در تیم ملی انگلیس، با بن بستهای تاکتیکی و ناکامیهای زیاد مواجه میشدند. عواملی مانند استفاده از ترکیب منسوخ شده ۲_۴_۴، عدم سازگاری بازیکنان، بی نظمیهای تاکتیکی، بی انضباطی، حواشی و بازیکن سالاری سبب شده بود که تیم ملی انگلیس به هیچ عنوان و مقامیدر رقابتهایی اعم از جام ملتهای اروپا و جام جهانی نرسد و در آن مقطع نتایج قابل قبولی کسب نکند. برای متوجه شدن این قضایا میتوان با دقت بیشتری عملکرد بازیکنان را مورد بررسی قرار داد.
سه ستاره و کلی مشکل؟
شاید باور این موضوع به ویژه برای طرفداران تیم ملی انگلیس سخت باشد ولی وین رونی، استیون جرارد و فرانک لمپارد، سهم بسزایی در ایرادات فنی و بن بستهای تاکتیکی سه شیرها در آن وقت داشتند. در مقاطع تورنمنتهای ملی میان کارشناسان فوتبال انگلیس، همیشه بحث بر سر این موضوع بود که آیا جرارد و لمپارد، میتوانند در ترکیب سنتی و قدیمی۲-۴-۴، کنار یکدیگر بازی کنند یا خیر. جرارد و لمپارد در تیمهایشان، اکثرا با سههافبک بازی میکردند و نقش ساختن ضلع سوم میانه زمین را به خوبی فرا گرفته بودند و همین علت کار را برای این دو بازیکن سخت میکرد.
وین رونی که در دوران جوانی و بازیهای باشگاهی بازیکنی پر انرژی، فعال و با انگیزه به شمار میرفت، در تیم ملی نمیتوانست آنچنان که شاید و باید در زمین ظاهر شود وهافبکهای تیم حریف را دائما پرس کند و مورد تعقیب قرار دهد. برای نمونه میتوان به دیدار انگلیس و ایتالیا در یک چهارم نهایی یورو ۲۰۱۲ اشاره کرد؛ در آن بازی عملکرد وین رونی به شدت تحت تاثیر بازی آندره آ پیرلو قرار گرفته بود وهافبک ایتالیایی، به راحتی در زمین سه شیرها جولان میداد. به نوعی عملکرد او در تیم ملی انگلیس و منچستریونایتد، بسیار متمایز و متفاوت از یکدیگر بود.
این تیم و در واقع این نسل، تنها زرق و برق با خود به همراه داشت و انگلیسیها برای موفقیت، به بازیکنانی ساده و در خدمت تیم نیاز داشتند؛ مهرههایی که از حاشیه به دور باشند و بتوانند زوج سازی بهتری در میانه زمین و خط حمله رقم بزنند. جرارد به بازیکنی مثل دیتمارهامان در لیورپول احتیاج داشت؛ لمپارد با کلود ماکلله بازی راحت تری انجام میداد و رونی هم نیازمند یک مهاجم نوک در کنار خود بود تا بتواند دوندگی بیشتری ثبت کند و با خیال راحت و آسوده پا به توپ شود. حال با اتمام کار آن نسل در مستطیل سبز عملکرد آنها در کنار زمین جالب توجه و قابل نقد و بررسی است.
بازیکنان دیروز؛ مربیان امروز!
جان تری، اشلی کول، دیوید جیمز و سول کمپل کار مربیگری را به عنوان دستیار شروع کردند. گری نویل و پل اسکولز هم در حرفه مربیگری تلاش خود را کردند اما احتمالا دیگر در این شغل فعالیتی نخواهد داشت. مایکل اوون برخلاف هم تیمیهایش، تا به حال هدایت تیمیرا برعهده نداشته و علاقه ای هم به این کار ندارد. دیوید بکهام، مالک اینتر میامیاست و در کار تجارت تمرکز دارد و با آن مشغول است. البته در این حین، جو کول هم توانسته با تیمهای جوانان و پایه چلسی کار کند اما مهم ترین نفرات این لیست جرارد، لمپارد و وین رونی هستند که بیشتر در صحنه مربیگری دیده شده اند.
دستیار خوب یعنی طلا!
همانطور که یک سری قوانین و قواعد در زمین حکم فرماست، بر روی نیمکت هم وضعیت مشابه داخل زمین است. لازمه یک سرمربی خوب، در اختیار داشتن دستیاران باهوش و با کیفیت است. لمپارد در مقطع اول و فصل اول با چلسی، بسیار خوب ظاهر شد. در فصلی که آبیهای لندن ستاره خود یعنی ادنهازارد را در بازار نقل و انتقالات از دست دادند، لمپارد در کنار جودی موریس چلسی را به فینال جام حذفی و جایگاه چهارم جدول رساند.
موریس که فوتبالش را با چلسی آغاز کرد و به پایان برد و اتفاقا استعداد بسیار خوبی در اوایل دوران بازیگری خود محسوب میشد، با داشتن تجربه و کار در ردههای جوانان چلسی موفق شد لمپارد را به درستی در ساختن یک تیم منسجم و البته جوان یاری دهد. لمپارد هم با تکیه بر دانش و علم جودی موریس، توانست پاسخ اعتمادش را نسبت به او بگیرد. لمپارد به همراه جودی موریس، در اولین فصل حضورشان توانستند فوتبال با کیفیت و خوب و روانی ارائه دهند و از بازیکنان جوان به صحیح ترین شکل ممکن بازی بگیرند. ثمره همین سبک و تاکتیک موجب شد تا لمپارد، استاد خود یعنی مورینیو، سرمربی وقت تاتنهام را در تاتنهامهاتسپر شکست دهد.
استیون جرارد هم از دستیار خوب بی نصیب نبود و مایکل بیل، در موفقیتهای جرارد سهم بسزایی داشت و نقش تأثیرگذاری را ایفا کرد. تعریف جرارد از مایکل هم در نوع خود جالب است: «۱۵ تا ۲۰ سال طول میکشد تا بتوانم مانند او در کنار خط تبدیل به یک مربی درجه یک و فوق العادهای شوم. میک قطعاً در کار خود متخصص است و به او اجازه میدهم کنارم باشد و مرا همراهی کند.»
جرارد و بیل عملکرد درخشانی در رنجرز از خود نشان دادند و موفق شدند تیم گلاسکو رنجرز را پس از یک دهه، با آماری حیرت آور و با قاطعیت قهرمان لیگ اسکاتلند کنند. این دو نفر در استون ویلا هم روزهای خوبی را پشت سر گذاشتند و پس از اضافه شدن در نیم فصل و بازه ای کوتاه از زمان، به شکل کاملاً عجیبی توانستند نقاط ضعف این تیم را در دفاع برطرف و رفع و رجوع کنند. بعد از ترک بیل به مقصد کوئیز پارک رنجرز، دوران سیاه و سقوط جرارد آغاز شد. لیام روزنیور هم رونی را به سطح بالاتری در مربیگری رساند. روزنیور که سابقه بازی در لیگ برتر انگلیس را داشت و در تیم جوانان برایتون و همچنین دربی کانتی زیر نظر فلیپ کوکو به مربیگری پرداخته بود، در مصاحبه ای با مجله تایمز اذعان کرده بود: «وین وقتی متوجه شد در برخی کارها و زمینههای فوتبال، چقدر مستعد هستم، این فرصت و موقعیت را به من داد که او را به عنوان کمک مربی همراهی کنم.»
وین رونی در کنار روزنیور، دست به کار بزرگی زد و تیم دربی کانتی را در شرایط بحرانی و سخت و پیچیده، از ورطه سقوط نجات داد. البته ناگفته نماند که عملکرد رونی در تیمهای دی سی یونایتد و بیرمنگام سیتی، بدون حضور روزنیور، به هیچ وجه قابل تعریف و دفاع نبوده؛ به طوری که او با نتایجی افتضاح و غیر قابل باور در هفته اخیر از تیم بیرمنگام اخراج میشود.
جدایی به منزله شکست!
در نقطه مقابل، دستیاران این مربیان نام برده هم نتوانسته اند در دوران جدایی، آمار و عملکرد مناسبی از خود به جای بگذارند. جودی موریس در دوران کوتاه خود به عنوان سرمربی سویندون تاون، با مشکل عظیمیمواجه شد و تنها چهار برد در هجده دیدار گویای همه چیز میباشد. مایکل بیل خیلی زود و در عرض یک سال، راه جدایی را از تیم کوئیز پارک رنجرز پیش گرفت و فراز و فرودهای عجیب و غریبی با این تیم داشت. لیام روزنیور، درهال سیتی عملکرد خوبی داشته اما نمیتوان به یک فصل برای قضاوت این مربی اکتفا کرد. بسیار زود است که چنین دستاوردی را یک موفقیت بزرگ بدانیم.
وقتی نامها سنگینی میکنند!
نامهایی به مثابه لمپارد، جرارد و رونی، در فوتبال انگلیس یک برند محسوب میشوند؛ آنها همواره مورد احترام بازیکنان قرار میگیرند؛ برابر رسانهها راحت تر هستند؛ درک فوق العاده ای از موارد لازم برای رسیدن به موفقیت دارند و میتوانند مقابل فشار رسانهها و مطبوعات، ایستادگی کنند. البته افزایش فشار غیر خودیها که بازیکنانی غیر حرفه ای بودهاند، تأثیرات خود را داشته و نمیتوان منکر این قضیه شد.
دست کم گرفتن برخی چهرهها!
ناگفته نماند که در این نسل طلایی، بازیکنانی مانند مایکل کریک بودهاند که به طور عجیبی توسط کارشناسان فوتبال انگلیس نادیده گرفته شدند. کریک، استعداد و هوش تاکتیکی خوبی دارد و از نظر سبکی، شباهت زیادی به آرتتا و ژابی آلونسو دارد. نتایج به دست آمده طی تحقیقات نشان داده کههافبکهای میانی و طراح، برای مربیگری مناسب تر از افرادی هستند که بر روی ایجاد تغییر و تحول، در یک سوم پایانی تیم خود متمرکز میشوند.
جاناتان وود گیت، مدافع میانی سابق انگلیس و آرون دانکس، دستیاران مایکل کریک در تیم میدلزبورو را تشکیل میدهند. کریک در اولین فصل خود با میدلزبورو عملکرد چشمگیری داشت و فرم قرمزهای میدلزبورو، با او آرام آرام بهتر شد. این تیم با کریک پس از نوزده سال، به پلی آف چمپیونشیپ رسید اما کاونتری سیتی، سد بزرگی برای پیش روی تیم خوب کریک محسوب میشد و در نهایت شاگردان کریک به دست کاونتری سیتی در نیمه نهایی پلی آف صعود به لیگ برتر، حذف شدند.
صف آرایی مقابل چلسی در نیمه نهایی جام اتحادیه، فرصت بسیار خوبی برای اثبات توانایی فنی کریک خواهد بود و باید منتظر ماند و دید که پسران مایکل کریک، چگونه برابر چلسی پر مهره، گران قیمت و البته پر نوسان نتیجه خواهند گرفت. بعید نیست که کریک بتواند نماینده درخشانی به عنوان یک سرمربی از همان نسل شود و همچنان به شگفتی خود در فوتبال انگلیس ادامه دهد. شاید او بتواند روزی دوباره منچستریونایتد را به همان تیم مدعی و قهرمان تبدیل کند؛ اندیشه ای که دور از ذهن و دسترس نیست.
معین احمدوند| باشگاه خبرنگاران آزاد