در روزگاری به او میگفتند روماریوی ایران! همان بازیکنی که برای پیوستن به استقلال ماشینش را فروخت و خیلیها معتقد بودند میتواند فیکس تیم ملی شود و در اروپا بازی کند اما به جای قاره سبز از زندان سر درآورد!
صحبت از علی اکبریان است؛ فوروارد فوقالعاده خوشتکنیک استقلال که البته سابقه بازی در پرسپولیس را هم دارد. بازیکنی که بالغ بر ۱۳ سال را پشت میلههای زندان گذراند اما حالا بدون فرار از گذشتهاش با صراحت از آینده صحبت میکند. علی اکبریان مهمان تحریریه خبر ورزشی شد و صادقانه از گذشته زندان و البته آینده حرف زد.
دلمان میخواهد از اواخر سال ۷۲ شروع کنیم؛ زمانی که استقلالیها دنبالت آمدند.
بله دقیقا اواخر سال ۷۲ بود و من در پارسخودرو آقای گل شده بودم. همان زمان یوگنی سکوموروخوف سرمربی استقلال بود و تاکید داشت که من را میخواهد. در آن مقطع آقای مهدی محمدنبی نایبرئیس کنونی فدراسیون فوتبال سرپرست باشگاه بود و آقای دینورزاده هم سرمربی تیم. باشگاه پارسخودرو به من ۳میلیون و ۵۰۰هزار تومان پول میداد و علاوه بر آن، یک حواله پاترول هم میدادند. در مجموع میشد حدود ۵میلیون تومان این پول در آن سال برای من که بچه پاسگاه نعمتآباد بودم پول خیلی زیادی بود. به آقای نبی گفتم استقلالیها من را میخواهند ولی به من گفت اشتباه نکن. بمان و این پول را بگیر تا زندگیات را با آن سر و سامان بدهی. من هم ابتدا حرفش را گوش کردم و با مرحومه مادرم راهی شهرک اکباتان شدیم و یک آپارتمان دوبلکس نشان کردیم که قیمتش ۳میلیون و ۷۰۰هزار تومان بود. به فروشنده گفتیم سه روز دست نگه دار تا پولمان را بگیریم و بیاییم برای قولنامه اما فردای آن روز دیدم در نشریات نوشتهاند استقلال بهطور جدی علی اکبریان را میخواهد ولی باشگاه پارسخودرو اجازه جدایی به او نمیدهد. نمیدانم چرا یکهو همه چیز برایم عوض شد و گفتم من میروم استقلال. خودم استقلالی بودم و ناگهان حس کردم که این پول را بعدا هم میتوانم دربیاورم اما شاید دیگر استقلالی در کار نباشد به همین خاطر به آقای نبی گفتم که میخواهم استقلالی شوم. خیلی با من صحبت کرد و گفت این فصل بازی کن و این پول را بگیر تا زندگیات عوض شود و بعدا برو اما گوش نکردم. در نهایت قرار شد پول پارسخودرو را بدهم و بروم استقلال. آقای علی جباری سرپرست وقت باشگاه استقلال به من گفت ما تو را میخواهیم اما پول نداریم. من هم گفتم پول پارس خودرو را پس میدهم.
ظاهرا ماشینت را فروختی تا با پارس خودرو تسویه کنی و بیایی استقلال!
بله برای تسویه با پارسخودرو هرچه پول داشتم دادم اما باز هم ۸۰۰هزار تومان کم آوردم به همین خاطر اتومبیل پیکانم را فروختم و رضایتنامه گرفتم. وقتی به استقلال آمدم علی جباری به من گفت من در تمام این سالها بازیکنی مثل تو ندیده بودم که با دلش استقلالی شود. به من گفت خیلی معرفت بزرگی به خرج دادی و مطمئن باش یک روز این را برایت جبران میکنم اما...
اما چه؟
وقتی زندان افتادم یک روز به آقای جباری از داخل زندان زنگ زدم و گفتم علیآقا آن ماجرا که گفتی یک روز برایت جبران میکنم را یادت هست؟ گفت بله. گفتم الان خانوادهام مشکل دارند خواهش میکنم از طریق باشگاه به آنها کمک کنید اما گفت دستمان تنگ است و باشگاه پول ندارد. پس از آن هم دیگر تلفن من را جواب نداد! ای بابا بگذریم...
اگر زمان به سال ۷۲ برگردد باز هم حاضری به استقلال بروی؟
من استقلالی هستم اما راستش را میگویم اگر به ۳۰ سال قبل برگردیم و دوباره بحث پیشنهاد پارسخودرو مطرح باشد دیگر آن کار را نمیکنم. یک فصل در پارس خودرو میماندم به زندگیام از نظر مالی سر و سامان میدادم و بعد از آن استقلالی میشدم.
برسیم به دربی معروف زمستان سال ۷۳. همان مسابقهای که به خاطر کتککاریِ بازیکنان نیمهتمام ماند و البته شما هم یک گل زدی که احمد ابهران آن را مردود اعلام کرد.
یادش بهخیر. ابتدا ۲ - صفر عقب افتادیم ولی آنها را جبران کردیم. روی گل دوم که ادموند اختر زد هم من تأثیر داشتم و توپ با ضربه سر من جلو پای ادموند افتاد. گلی که زدم کاملا درست بود چون صادق ورمزیار توپ را با شانهاش به من رساند و حتی کمکداور به نشانه گل سالم به سمت میانه زمین دوید ولی ناگهان آقای ابهران آن را خطای هند اعلام کرد بعد هم که داستان امیر قلعهنویی و مجتبی محرمی به وجود آمد. ما تا ساعت ۳ بامداد در ورزشگاه محبوس بودیم و تعداد زیادی از بازیکنان دو تیم هم محروم شدند.
و البته اتفاقات عجیب و غریب بازی برگشت!
تا روز چهارشنبه تمرین میکردیم اما نمیدانستیم بازی برگشت کجا برگزار میشود! چهارشنبهشب به ما گفتند فردا عصر فرودگاه مهرآباد باشید. وقتی به فرودگاه رفتیم دیدیم که پرسپولیسیها هم آنجا هستند. شما حساب کنید هر دو تیم سوار یک هواپیما شدیم و در فرودگاه بندرعباس به زمین نشستیم. ما را به داخل یک زندان که زمین چمن داشت بردند و بازی برگشت آنجا برگزار شد که با تساوی بدون گل تمام شد و ما به فینال لیگ سال ۷۳ رسیدیم و در نهایت هم دوم شدیم.
در همین ارتباط: نتیجه همه دربیهای استقلال و پرسپولیس
بحثهای زیادی مطرح است که در همان سالها تعدادی از بازیکنان استقلال و پرسپولیس سیگار میکشیدند؟
انصافا من از نزدیک چیزی ندیدم و هیچوقت با بازیکنان سیگار نکشیدم چون اصلا سیگاری نبودم. نمیتوانم در این رابطه به کسی تهمت بزنم. من خودم تا وقتی که به زندان نرفتم اهل سیگار نبودم ولی در زندان سیگاری شدم. البته خوشبختانه حالا دارم این را هم کنار میگذارم.
خیلی نمیخواهیم مصاحبه را به سمت و سوی مسائل فنی ببریم ولی داستان جداییات از استقلال در تابستان سال ۷۶ چه بود؟
من با ناصرخان حجازی خیلی خوب بودم حتی وقتی در زندان شنیدم ایشان فوت کردند برایش گریه کردم. یک عکس دارم که در تپههای داوودیه با هم گرفتهایم. در این عکس انگار ما دو نفر مکمل و نیمه گمشده همدیگر به لحاظ چهره هستیم. ناصرخان واقعا در حق من پدری کرد اما قضیه جدایی من این بود که در آن دربی معروف سال ۷۶ که با سه گل باختیم، وقتی ۲- صفر عقب بودیم حجازی من را به میدان فرستاد و گفت برو هافبک راست بازی کن. من اصلا تخصصی در آن منطقه از زمین نداشتم و مرتب به محوطه جریمه پرسپولیس میرفتم تا گل بزنم از آن طرف اما مهرداد میناوند مرتب از چپ نفوذ میکرد و حتی یک بار به تیر دروازه ما هم زد. پس از پایان مسابقه ناصر حجازی در رختکن به من گفت آقای اکبریان وقتی به تو میگویم هافبک راست بازی کن ولی ول میکنی و جلو میروی داستانش میشود این! گفتم ناصرخان به شما گفتم هافبک راست نمیتوانم بازی کنم. خب شما اگر هافبک میخواستید یکی از بچههای خط هافبک را به زمین میفرستادید، من که گلایهای از نیمکتنشینی نداشتم. حجازی از این حرف من ناراحت شد و گفت از فردا دیگر سر تمرین نیایید. البته مشکل اختر حل شد ولی من دیگر از استقلال جدا شدم و به فجرسپاسی رفتم تا کنار منصورخان پورحیدری باشم. البته حضورم در آن تیم اشتباه بزرگی بود و اتفاقاتی افتاد که در نهایت با آقای پورحیدری دچار اختلاف شدم و به سایپا رفتم تا زیر نظر حمید علیدوستی فوتبال بازی کنم. حالا دیگر دست منصورخان هم از دنیا کوتاه است و امیدوارم روحش شاد باشد.
داستان پرسپولیسیشدنت چه بود؟
من و رضا شاهرودی از بچگی با هم بزرگ شدیم. وقتی رضا از چین برگشت به اتفاق هم راهی تپههای داوودیه و ورزشگاه کارگران میشدیم تا تمرین کنیم. یک روز که در کارگران مشغول تمرین بودیم پرسپولیس هم آمد و من از علیآقای پروین اجازه گرفتم تا دور زمین بدوم. دقایقی پس از شروع تمرین آنها برای بازی تمرینی یار کم آورده بودند به همین خاطر پروین به رضا شاهرودی گفت به اکبریان بگو بیا برای ما بازی کن. در همان مسابقه تمرینی دو گل به احمدرضا عابدزاده زدم و چشمتان روز بد نبیند علی انصاریان و بهروز رهبریفرد آنقدر در زمین من را کتک زدند که نگو. روح علی عزیز هم شاد باشد. خلاصه اینکه پس از دو هفته، علی پروین به من گفت بیا با پرسپولیس قرارداد ببند. من هم که تیم نداشتم قرارداد بستم و رفتم پرسپولیس. اتفاقا در اولین مسابقه مقابل الوکره قطر یک گل زدم و شکل تمرینات بهگونهای بود که در بازی برگشت من و علی کریمی قرار بود فیکس خط حمله باشیم ولی به فاصله چند روز مانده تا مسابقه در یک دیدار تمرینی با تیم دستهسومی تهران، به واسطه برخورد با دروازهبان حریف از ناحیه سر و پا به شدت مصدوم شدم و خلاصه چند هفتهای از میدان دور افتادم.
ولی در دربی معروف سال ۷۹ حضور داشتی.
عضو تیم پرسپولیس بودم ولی به زمین نرفتم. من به عنوان بازیکن دربی را فقط در لباس استقلال مقابل پرسپولیس تجربه کردم.
برسیم به اتفاق تلخی که برایت افتاد و سر از زندان درآوردی. چرا اینطوری شد؟
من اصلا اشتباه خودم را کتمان نمیکنم و قطعا اشتباه خودم و فریبی که خوردم در این قضیه نقش داشته است. بزرگترین دلیل وقوع این اتفاق همانطور که گفتم اشتباهات خودم و رفقای ناباب بودند. چون مصدوم بودم و پایم درد میکرد به من گفتند تریاک بکش تا دردت کمتر شود! شاید باورتان نشود اما علی اکبریان ظرف سه ماه هم معتاد شد هم قاچاقچی و هم به زندان افتاد. تازه ابد هم گرفتم!
داستان دستگیریات به جرم قاچاق مواد مخدر چه بود؟
اشتباه خودم. یکی از بچهمحلها ۴۰ گرم مواد داشت و ما را با هم گرفتند. مواد مال او بود اما پدرش در اداره آگاهی پیش من گریه کرد و با التماس گفت تو مواد را گردن بگیر چون بازیکن بودی و همهجا آشنا داری، ظرف یک هفته بیرون میآیی. من هم اشتباه کردم و گردن گرفتم. این داستان همانا و حبس ابد خوردن هم همان! اتفاقا در این سالهایی که زندان بودم همان بنده خدا هم چند بار دستگیر شد و در زندان همدیگر را دیدیم. تصورش را بکنید علی اکبریان بازیکن سابق استقلال و پرسپولیس با دستبند و پابند در بازداشتگاه.
و رفتی داخل زندان...
بله. من سالها قبل از اینکه گرفتار شوم یک بار منتخبی از فوتبالیستهای تهرانی را به زندان بردم تا برای روحیه دادن به زندانیان با آنها بازی کنیم. در آن زمان با احترام فوقالعادهای راهی زندان شدیم و کلی برایمان کلاس گذاشتند اما مرتبه دوم دیگر از این خبرها نبود چون من به عنوان یک زندانی راهی آنجا میشدم. فرض کن حدود ۱۰۰ نفر آدم در اتوبوس وارد زندان شدیم. وقتی چشمم به زمین فوتبالش افتاد گریهام گرفت. در آنجا خیلیها من را شناختند و بچهمحلهایم در زندان برایم شادی میکردند.
ما خودمان وقتی این قضیه را فهمیدیم که چند فوتبالیست قدیمی و یکی دو خبرنگار برای ملاقات با شما به داخل زندان آمدند...
بله داستان مربوط به زمستان سال ۸۹ است. وقتی یک روز ظهر دیدم که این افراد آمدهاند دیگر گریه امانم نداد. باور کنید تا آنموقع نمیدانستم چه بلایی سرم آمده است. روز دادگاهم علیآقای پروین همراه با مرتضی فنونیزاده و ستار همدانی هم آمده بودند. من تا آنموقع اصلا نمیدانستم زندان ابد و اعدام به خاطر حمل مواد مخدر یعنی چه.
البته این شایعه هم مطرح بود که شما یک بار که به مرخصی آمده بودی دوباره به جرم حمل مواد مخدر دستگیر شدی و حکم مضاعف گرفتی.
ببین واقعیت این است که آدم نمیتواند از حقایق فرار کند. من هم اینجا در خبرورزشی راستش را میگویم. بله چنین اتفاقی افتاد اما خدا شاهد است که مواد مال من نبود. یک مهمانی خانوادگی در کرج دعوت بودیم و یکی از آشناها که اهل مواد بود دنبالم آمد تا من را به آنجا برساند. حوالی گرمدره لاستیک ماشین ترکید و ما به شانه خاکی رفتیم. همانزمان یک ماشین گشت از آنجا رد میشد و دنده عقب گرفت تا به ما کمک کند اما وقتی نزدیک ماشین شد، مشکوک شده و شروع به گشتن کرد. ابتدا یک پایپ پیدا کرد و پس از آن شیشه از داخل ماشین پیدا شد. من وقتی دیدم این بنده خدا دارد گریه میکند همه آن مواد را گردن گرفتم و به پلیس گفتم شیشهها مال من است. به خاطر آن مواد ۲۰ سال هم به من زندانی مضاعف دادند. البته پس از اینکه دوره زندانم در تهران تمام شد من را به کرج منتقل کردند و آنجا دوستان بسیار عزیزی به من کمک کردند تا بتوانم به زندگی برگردم. از خواهرم و برادرانم که یکی از آنها به خاطر من از انگلیس آمد تا دوستان در دادگستری و قوه قضاییه و اجرای احکام زندان و...
در مقطعی که زندانی بودی، اهالی فوتبال هم پیگیر کارهایت بودند. درست است؟
بله. خیلیها واقعا در حقم لطف کردند. از رضا شاهرودی عزیز گرفته تا بهزاد غلامپور، میرشاد ماجدی، افشین پیروانی، امیر قلعهنویی، علی پروین، کاظم اولیایی، امیر علیدوستی، علی نوری، وحید خداوردی، محمود خوراکچی، علی نیکجو و... اسم همه این عزیزان را نوشتهام تا انشاءالله روزی بتوانم زحماتی که برای من و خانوادهام کشیدند را جبران کنم. البته داستان آقاجواد زرینچه متفاوت بود.
داستان چه بود؟
جواد زرینچه لطف بسیار بزرگی به من کرد. ایشان به مدت ۱۰ سال کرایه خانه من را داد. شاید باورتان نشود اما آقاجواد حتی وقتی به دیدن خانوادهاش به آمریکا میرفت هم هماهنگ میکرد تا کرایه منزل من ماه به ماه پرداخت شود.
اولین دربی که در زندان دیدی را به خاطر داری؟
کاملاً. مگر میشود از یادم برود؟ فروردین ۱۳۹۰ بود. همان بازی که استقلال با یک گل پرسپولیس را برد و آرش برهانی گل زد. در پایان آن مسابقه زار زار گریه میکردم چون از یک طرف بابت بردن استقلال خوشحال بودم و از طرف دیگر فوقالعاده ناراحت بودم که چرا داخل زمین نیستم؛ چرا کنار زمین نیستم؛ چرا حتی در میان تماشاگران نیستم و باید از پشت میلههای زندان به خاطر اشتباه خودم این مسابقه را تماشا کنم!
چند بار در مصاحبههایت به مهدی قایدی هشدار دادی که مراقب باشد تا در دام حاشیه نیفتد.
بله فقط بحث مهدی قایدی نیست بلکه این هشدارم به همه فوتبالیستهای جوان بود. ما در این مملکت فوتبالیست و بازیگر زیاد داریم. آدمی که مرتکب اشتباه شده و خلاف کرده باشد هم داریم اما آیا هیچکدام از آنها مثل من ۱۴ سال زندانی شدند؟ من خودم اشتباه کردم و تاوان دادم اما امیدوارم زندگیام برای بقیه درس عبرت شود. علی اکبریان بعد از ۱۴ سال تنها و بیکس شده و با بیکسی زندگی را میگذراند. البته خوشبختانه برادران و خواهرم هستند ولی متاسفانه خودم مقصر بودم. بعد از اینکه از زندان بیرون آمدم همه چیز خودم را از دست داده بودم. الان جز خودم و یک دست لباس چیزی ندارم اما به آینده امیدوارم و کنار خواهر و برادرانم سالم زندگی میکنم. گروهی از اهالی فوتبال نظیر علیآقای پروین و سایرین هم وعدههایی دادهاند تا به چرخه مربیگری وارد شوم. از اهالی فوتبال میخواهم کمکم کنند تا بتوانم مربیگری کنم. میخواهم در فوتبال باشم و گذشته را جبران کنم. خودتان میدانید اگر کسی بیکار و بدون پول باشد، متاسفانه احتمال اینکه دوباره رفقای ناباب و وسوسههای شیطانی سراغش بیایند اصلا کم نیست. من در زندان همه فوتبالها حتی بازیهای خارجی را هم میدیدم و آنالیز میکردم تا دانش مربیگری پیدا کنم.
یادت میآید در اوایل دهه ۷۰ اکبریان را با روماریو مقایسه میکردند و میگفتند علی اکبریان روماریوی ایران؟
مگر میشود یادم برود؟ من وقتی به استقلال آمدم به عشق روماریو و مرحوم رضا احدی پیراهن ۱۱ را پوشیدم. واقعا روماریو یک چیز دیگر بود. باور کنید همین الان هم بعضی از دوستانم وقتی زنگ میزنند به من میگویند چطوری روماریو؟ حتی در زندان هم گروهی از مأموران به من میگفتند روماریو.
دربی در پیش است. این بازی را چطور میبینی؟
به نظرم هر تیمی که از موقعیتها بهتر استفاده کند برنده مسابقه میشود. من استقلالی هستم و دلم میخواهد استقلال برنده شود اما انصافا باید بگویم وقتی زندان بودم پرسپولیسیها هم خیلی کمکم کردند. واقعا علی پروین و گروهی از بازیکنان قدیمی پرسپولیس کمک حال من و خانوادهام شدند که باید از تکتک آنها تشکر کنم.
برسیم به چند سوال و جواب کوتاه. خوشتیپترین بازیکنی که دیدی؟
مگه از رضا شاهرودی خوشتیپتر هم داریم؟ البته کوروش تکسر خودمان هم خیلی خوشتیپ بود.
بهترین گلهایی که زدی؟
زمستان سال ۷۴ دو گل در جامحذفی با پیراهن استقلال به کشاورز زدم. یک بار هم با استقلال در خوزستان سه گل به صنعت نفت زدم. در دوره حجازی نیز وقتی به دبی رفته بودیم دو گل به الاهلی زدم که خیلی قشنگ بودند. یکی از بهترین لحظههای زندگیام زمانی بود که به الاهلی گل زدم و پریدم بغل ناصرخان حجازی.
سفتترین دفاعی که مقابلش بازی کردی؟
مجتبی محرمی چند بار برابرش بازی کردم و واقعا کار بسیار سختی داشتم. هیچوقت حریفش نشدم.
میخواهیم حرف آخر را از زبان خود علی اکبریان بشنویم.
ممنون از تکتک اهالی فوتبال که کمکم کردند. ممنون از همه رسانهها که فراموشم نکردند همچنین ممنونم از آقایان مهدوی، شجاعی، محمدی آقامرتضی، آقای کشاورزیان رئیس زندان، آقای باباعلی و همه عزیزانی که اگر لطف و محبت آنها نبود شاید الان علی اکبریان هنوز در زندان بود و نمیتوانست جلوی شما بنشیند.