مجتبی محرمی جزو بازیکنان متعصب پرسپولیس بود که در بازیهای این تیم با هیچکس شوخی نداشت.
شماره ۸ محبوب پرسپولیس روزی تعریف میکرد: زمان ما قبل از بازیها از اردو و هتل خبری نبود. روز آخرین تمرین علی پروین میگفت فردا ساعت مثلا سه ورزشگاه آزادی. یکبار قبل از دربی شاهرخ بیانی که استقلال بازی میکرد به من گفت شام بیا خونه ما، ماهی سفید داریم. رفتیم شام خوردیم و نشستیم حرف زدیم و گفتیم و خندیدیم. فردا رفتیم تو زمین. من چپ بازی میکردم و شاهرخ راست. روی یه صحنه اومد منو دریبل دوطرفه بزنه، یهو تکلی زدم شاهرخ رفت تو پیست افتاد. بلند شد گفت ماهی سفید چشمتو بگیره. دیشب نون و نمک منو خوردی چرا میزنی؟ گفتم من با بابامم تعارف ندارم با یه ماهی میخوای منو بخری؟ میخوای از دستم راحت بشی؟
شاید خیلیها این خاطره را از زبان مجتبی محرمی و حتی شاهرخ بیانی شنیده باشند اما همه میدانند بهترین دوست ستاره اسبق پرسپولیس، زندهیاد سیروس قایقران بود. در اردوهای تیم ملی سیروس و مجتبی همیشه با هم بودند و خصوصیات اخلاقی و رفتاریشان شباهت زیادی به هم داشت. همین موجب شد تا رابطه صمیمانه و بهتری با یکدیگر پیدا کنند. در تمام سالهایی که در تیم ملی حضور داشتند هماتاقی بودند و حتی روزی هم که اسطوره فوتبال انزلی به دلیل حادثه رانندگی درگذشت، قرار بود به تهران آمده و مهمان مجتبی محرمی شود اما...
مجتبی محرمی اما با هیچکسی شوخی نداشت. ستارهای که این روزها در گوشه بیمارستان است زمانی محبوبترین فوتبالیست پرسپولیس و شاید ایران بود ولی از این شهرت و محبوبیت بهره مالی نبرد که نبرد. بگذریم! ماجرایی که در ادامه میآید را از زبان خود محرمی شنیدم که روزی به نگارنده گفت: همه بروبچههای تیم ملی و پرسپولیس و حتی ملوان میدانستند خدابیامرز سیروس بهترین رفیق من بود. خیلی با هم قاطی بودیم و خاطرات زیادی داریم که نگو و نپرس! یک روز با ملوان در انزلی بازی داشتیم و من میدانستم سیروس چقدر آماده است. بنابراین تنها راه متوقف کردن دوستم زدن او بود! از طرفی آنقدر صمیمی و رفیق بودیم که نمیتوانستم سیروس را بزنم و خلاصه قبل بازی کلی فکرم مشغول شده بود و... بازی که شروع شد در یک صحنه با سیروس روبهرو شدم که توپ از زمین خارج شد. همانجا یواشکی به دوستم گفتم که سیروسجان، داداش! اگه میخوای رفاقتمون سرجاش بمونه جات رو عوض کن و... خدابیامرز سیروس هم همون لبخند معروف رو زد و عجیب آن که باز هم که جاش رو عوض کرد تونست به ما گل بزنه و چه گل زیبایی هم زد. خدا رحمتش کنه وقتی که خبر فوتش رو شنیدم انگار دنیا روی سرم خراب شد چون قرار بود ساعت ۴ بعدازظهر بیاد خونهمون اما...