هفت سال پیش، مو فرح در مقابل میلیونها نفر مستقیماً به چشمان من نگاه کرد و دروغ گفت. ما در استودیوی تلویزیونی لندن کنار هم نشسته بودیم و مشغول ضبط یک مصاحبه طولانی از سری برنامههای «داستان زندگی» بودیم. در این مصاحبه احساسی، مو در مورد آمدنش به بریتانیا از سومالی جنگزده صحبت کرد و گفت که با مادر و خواهرها و برادرهایش به اینجا آمدند تا با پدرش «مختار» که در لندن به عنوان مشاور فناوری اطلاعات کار میکرد، زندگی کنند.
فقط یک مشکل در این داستان پر از احساس وجود داشت: همهاش دروغ بود!
پدر مو که نام اصلی او «عبدی» بود، چهار سال قبل از آمدن او به بریتانیا در جنگ داخلی سومالی مرده بود. و پسرش که اکنون شهرت جهانی دارد و اولین ورزشکار بریتانیایی دو و میدانی است که چهار مدال طلای المپیک را به دست آورده، به طرز عجیبی فاش کرد که در واقع به طور غیرقانونی با نامی جعلی به بریتانیا قاچاق شد و وقتی تنها ۹ سال داشت به عنوان برده خانگی در این کشور مجبور به کار شده است.
او در مستند بیبیسی گفت: «بیشتر مردم من را با نام «مو فرح» میشناسند، اما این نام من و واقعیت من نیست. داستان واقعی این است که من در سومالیلند، شمال سومالی، با نام «حسین عبدی کاهین» به دنیا آمدم. برخلاف آنچه در گذشته گفتهام، پدر و مادرم هرگز در بریتانیا زندگی نکردند. وقتی چهار ساله بودم پدرم در عملیات غیرنظامی کشته شد. من همیشه سنگینی این راز را با خودم حمل میکردم و فکر میکردم هرگز نمیتوانم خودم باشم و بگویم واقعا چه اتفاقی افتاده است.»
مصیبت دردناک مو فرح زمانی پایان یافت که او سرانجام جرات کرد و به معلم مدرسه خود جریان را گفت و او با خدمات اجتماعی تماس گرفت و به او کمک کردند تا توسط یک خانواده سومالیایی دیگر به فرزندی پذیرفته شود. از آن لحظه، زندگی او تغییر چشمگیری کرد و مو که اکنون آسودهخاطر، رها و بسیار شادتر شده بود هرگز به عقب نگاه نکرد، و خودش را تبدیل به اسطوره المپیک کرد. حالا بالاخره احساس میکند که میتواند حقیقتِ آنچه که برایش اتفاق افتاده است را فاش کند.
اگر بگویم از شنیدن اعترافاتش لال شده بودم دروغ نگفتهام. در آمادهسازی تمام قسمتهای مصاحبههایم روزها غرق عمیقترین مسائل زندگی سوژههایم میشوم. زمانی در ماه مِی ۲۰۱۵ با مو نشستم که قبلش تمام مصاحبههای رسانهای مهمی که تا به حال انجام داده بود را به دقت مطالعه کرده بودم و زندگینامه سال ۲۰۱۳ او «جاهطلبیهای دوقلو» را خوانده بودم. اغراق نیست اگر بگویم که مانند بسیاری از مهمانان دیگر، بیشتر از آن که خودش بتواند به یاد بیاورد در موردش میدانستم. اما معلوم شد که من حتی نیمی از آن داستان را هم نمیدانستم، و داستان زندگی واقعی مو بسیار تکاندهندهتر و خارقالعادهتر از آن چیزی بود که میتوانستم تصور کنم.
الان که این چیزها را فهمیدم، یادآوری مصاحبهاش با خودم و حرفهایی که در مورد پیوستن به پدرش در لندن و رابطه دشواری که با او داشت، عجیب و ناراحتکننده به نظرم میرسد. برخی از مصاحبهکنندگان ممکن است احساس کنند فریب خوردهاند یا از اینکه مهمان جلوی دوربین چنان برنامه پربینندهای به آنها دروغ گفته عصبانی شوند.
اما من نه.
چه کسی میتواند او را سرزنش کند؟
من از زمان مصاحبه به مو خیلی نزدیک شدم. ما هردو طرفدار آرسنال هستیم و گاهی در ورزشگاه امارات کنار هم مینشینیم. او مرد بزرگی است، باهوش، پرشور، شوخطبع و برای خانواده مردی فداکار است. اما او به خاطر تجربیات تلخ کودکی و نوجوانیاش به وضوح در یک زندان وحشتناک ذهنی زندگی میکرد و هیچوقت آنقدر احساس قدرت نکرد که در موردش با مردم صحبت کند.
چه کسی میتواند او را به خاطر اینکه نمیخواست ما بدانیم چطور به اینجا آمده سرزنش کند؟
تصور کنید که او باید به مدت ۳۰ سال، با افزایش موفقیت و شهرتش، نگرانی آزاردهندهای را هم تحمل میکرد و میترسید از اینکه ممکن است روزی حقایق در مورد وضعیت مهاجرت غیرقانونیاش آشکار شود و او هم تابعیت بریتانیایی خود را از دست بدهد و هم به همراه آن، مقام شوالیه (سِر) از او گرفته شود.
در مستند بیبیسی، وکیل دادگستری «آلن بریداک» به سِر مو میگوید که ملیت او به دلیل قاچاق غیرقانونی و استفاده از نام جعلی، با کلاهبرداری یا اظهارات نادرست به دست آمده است و بنابراین از نظر قانونی، میتوان آن را حذف کرد. خوشبختانه وزارت کشور، که در حال حاضر قصد دارد پناهجویان را با بلیت یکطرفه به رواندا بفرستد، به سرعت اعلام کرد که هیچ اقدامی علیه سر مو انجام نخواهد داد.
اگر کسی واقعا حق ماندن در اینجا را داشته باشد، یقینا او سِرمو فرح است. مردی که بر مصیبتها و سختیهای زندگی شخصیاش غلبه کرد و نوری به ورزش دو و میدانی جهان تاباند و به خاطر موفقیتهای بزرگش سزاوار ضربه شمشیر ملکه بر شانههایش شد و لقب شوالیه را دریافت کرد.
داستان باورنکردنی
در مصاحبه از او پرسیده بودم که نظرش در مورد نژادپرستهایی که معتقد بودند او نباید خود را انگلیسی بداند، چیست، و او پاسخ داد: «هرکسی میتواند نظر خودش را داشته باشد، اما در عین حال این چیزی است که عمیقا در قلبت احساس میکنی. و برای من اینجا کشورم است، خودم را انگلیسی میدانم، من خدمت بزرگی به کشورم کردم. شگفتانگیز است، بچه که بودم نمیتوانستم انگلیسی صحبت کنم و بعد رسیدن به چیزهایی که الان دارم شگفتانگیز است.»
امروز حتی باورنکردنیتر هم به نظر میرسد.
پسر ۹ سالهای که پدرش را در جنگ از دست داده، نمیتواند انگلیسی صحبت کند و به طور غیرقانونی و به شکلی شرمآور به اینجا قاچاق شده و از او به عنوان برده خانگی استفاده میکنند، به یکی از بزرگترین ستارههای ورزشی بریتانیا تبدیل میشود.
عجب زندگیای!
عجب داستانی!
فقط ای کاش هفت سال قبل اینها را میدانستم..
خبر که منتشر شد، به او پیام دادم و گفتم: «مو، چه داستان شگفتانگیزی، خیلی شجاعی که بالاخره آن را تعریف کردی. حمایت من را داری.»
و او مانند یک برتانیایی واقعی پاسخ داد: «خیلی ممنون رفیق!»