من با دروغ زندگی‌ کرده‌ام/ اسم اصلی ام «مو فرح» نیست؛ من را قاچاقی به اینجا آوردند!
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

«مو فرح»، قهرمان چهار دوره المپیک در رشته دو و میدانی، فاش کرد که حقیقت زندگی خود را برای چندین دهه پنهان کرده و حتی نامش واقعی نیست.

مو فرح ۳۹ ساله، قهرمان چهار دوره المپیک، شجاعانه اعتراف کرد که جزئیات کلیدی در مورد مهاجرت به بریتانیا را از خودش ساخته است. او قبلاً ادعا می‌کرد که به پدرش در انگلیس پیوسته است، اما در واقع پدرش در جنگ داخلی سومالی کشته شده بود.

سِر مو، که نام واقعی‌اش حسین عبدی کاهین است، در یک مستند تلویزیونی می‌گوید که به اینجا قاچاق شد تا به عنوان خدمتکار کار کند. اسطوره دونده می‌ترسد تابعیت بریتانیا را از دست بدهد. سخنگوی وزارت کشور گفت: «هیچ اقدامی علیه «سِر مو» انجام نخواهد شد و هر چیزی غیر از این اشتباه است.»

پدر سه فرزند شجاعانه اعتراف کرد: «چیزی در مورد من وجود دارد که شما نمی‌دانید. من این راز را از کودکی پنهان کرده بودم. دشوار است زیرا دلم نمی‌خواست با آن روبه‌رو شوم. اغلب بچه‌های من سؤالاتی می‌پرسند و من همیشه برای همه چیز پاسخی دارم، اما برای آن پاسخی ندارم. این دلیل اصلیِ گفتن داستانم است، زیرا من می‌خواهم احساسی نرمال داشته باشم و احساس نکنم که باری بر دوشم است. این که بتوانم با آن روبه‌رو شوم و در مورد حقایق صحبت کنم، این که چگونه اتفاق افتاد، چرا اتفاق افتاد، سخت است. حقیقت این است که من آن چیزی نیستم که شما فکر می‌کنید. و حالا به هر قیمتی که باشد، باید داستان واقعی‌ام را بگویم.»

افشاگری‌ها در مستند جدید بی‌بی‌سی، به نام «مو فرح واقعی» که به زودی پخش می‌شود، آشکار می‌شود. در این مستند، سر مو که تصمیم گرفته هویت فرضی خود را حفظ کند، می‌ترسد به دلیل ارائه جزئیات نادرست در درخواست اقامت خود، تابعیت بریتانیا را از او سلب کنند.

اسطوره المپیک ۲۰۱۲ که پنج سال پیش عنوان «سِر» را دریافت کرد، همیشه اصرار داشت که پدرش مشاور فناوری اطلاعات به نام مختار است که در لندن به دنیا آمده و بزرگ شده است. سپس به موگادیشو نقل مکان کرد و با مادرش آشنا شد و بعد از عمیق‌تر شدن جنگ داخلی سومالی، به بریتانیا بازگشت. اما پدر او در واقع یک کشاورز به نام «عبدی» بود که زمانی که پسرش چهار ساله بود در درگیری کشته شد. مادرش عایشه بعداً او را برای امنیت به جیبوتی فرستاد. مادر می‌خواست که او نزد برادر دوقلویش «حسن» برود. در عوض احتمالاً یکی از بستگان خودش از طریق یک زن مرموز به انتقال غیرقانونی او به بریتانیا کمک کرد. مو گفت: «سخت‌ترین چیز این است که ممکن است فردی از خانواده خودم در قاچاق من دست داشته باشد.»

شلیک بازوکا

به محض ورود، در سن هشت سالگی، آن زن به او گفت که او اکنون «مو فرح» نامیده می‌شود و اگر غذا می‌خواهد باید از خانواده‌اش مراقبت کند. با این نام جعلی بود که درخواست تابعیت بریتانیا را داد و اکنون با اعتراف به آن، وضعیت ملی خود را به خطر می‌اندازد. با این حال، مو فرح که با تانیا ازدواج کرد و دختران دوقلوی ۹ ساله به نام‌های «عایشه» و «امانی» به علاوه یک پسر 6 ساله به نام «حسین» دارد، مصمم است که این کار را به آخر برساند.

او در بیشتر دوران کودکی و نوجوانی خود، خانواده بیولوژیکی خود که با مرگ پدرش از هم پاشیده بود، را ندید. و گفت: «پدرم برای مراقبت از گله رفت و دیگر برنگشت. به دلیل جنگ داخلی که بین شمال و جنوب در حال وقوع بود، افراد زیادی در جایی که او بود می‌جنگیدند. بازوکا شلیک شد و مستقیم به سر پدر من اصابت کرد. برای من سخت‌ترین چیز این است که نمی‌دانم او چه شکلی بود.»

این مستند نشان می‌دهد که او از آمدن به انگلیس و ملاقات با پدرش چقدر هیجان‌زده بود. اما در عوض توسط زن مرموز به خانه‌ای رفت که مجبور بود در آنجا برای زن کار کند. او که عمیقاً از وضع موجود ناراضی بود، بالاخره جرأت کرد و به معلمان مدرسه‌اش گفت و خدمات اجتماعی مداخله کرد. سرانجام توسط یک زن سومالیایی به نام «کینسی» به مدت هفت سال تحت مراقبت قرار گرفت.

در این برنامه کینسی به یاد می‌آورد که چگونه مجبور بود با تظاهر به اینکه عمه اوست، او را نجات بدهد. او گفت: «تو خوشحال نبودی. گریه می‌کردی. بعد سعی کردم بفهمم چه خبر است. آن خانم تو را وادار می‌کرد کارهای خانه را انجام دهی، از بچه‌هایش مراقبت کنی، شیرشان را بدهی، پوشک‌شان را عوض کنی و همه اینها.» او درباره زن مرموز افزود: «او با تو مانند انسان رفتار نمی‌کرد.»

من با دروغ زندگی‌ کرده‌ام/ اسم اصلی من «مو فرح» نیست؛ من را قاچاقی به اینجا آوردند!

کینسی عمه محمد فرح واقعی بود. او و مو هنگام فیلمبرداری مستند با برادرزاده‌اش تماس گرفتند. در حین تماس سِر مو گفت: «باورم نمی‌شود که دارم با شما صحبت می‌کنم. من سال‌هاست که نام تو را یدک می‌کشم. خوشحالم که میدانی من چه دست‌آوردهایی کسب کرده‌ام. اما همیشه از خود می‌پرسیدم که محمد کجاست، آیا حالش خوب است، زندگی‌اش چطور است؟ من همه وقت به تو فکر می‌کردم.» آقای فرح گفت که ازدواج نکرده و بچه‌ای هم ندارد، اما مسابقه‌های همنام خود را از تلویزیون تماشا می‌کرد. او گفت که دوست دارد به بریتانیا بیاید و با سِر مو ملاقات کند.

مو سرانجام توسط خانواده‌ای که او را به فرزندی قبول کرده بودند کمی ثبات پیدا کرد. سپس توانست استعداد طبیعی خود را پرورش بدهد. زمانی که در ۱۴ سالگی برای رقابت در مدارس انگلیسی در لتونی انتخاب شد، یک مانع بزرگ پیش آمد. آلن واتکینسون، معلمش، گفت: «وضعیت مهاجرت مو واضح نبود و او مدارک لازم برای سفر را نداشت. بنابراین، ما روند دریافت تابعیت بریتانیا را به عنوان محمد فرح آغاز کردیم و فرآیندی طولانی طی شد.»

در حوالی سال ۲۰۰۰، وقتی حرفه دو و میدانی او در حال رشد بود، اخبار شوکه‌کننده‌ای درباره خانواده‌اش دریافت کرد. یکی از مشتری‌ها در یک رستوران سومالیایی که در آن کار می‌کرد به او گفت که به تازگی مادرش را دیده است. سِر مو به یاد می‌آورد: «من گفتم، مادرم را دیدی؟ او زنده است؟» و او گفت: «بله، او زنده است. این هم عکسش و این نوار کاست هم برای توست.»

او می‌گوید: «این فقط یک نوار نبود، فراتر از صدا بود و برای من آهنگ‌های غمگینی مثل شعر یا مثل آهنگ سنتی می‌خواند و روزها و هفته‌ها به آن گوش می‌دادم. یک شماره تلفن روی آن نوشته شده بود و یادداشتی که می‌گفت: «اگر این موضوع برایت آزاردهنده است یا باعث دردسرت میشود، به آن توجه نکن. مجبور نیستی با من تماس بگیری. همان موقع بود که برای اولین بار با مادرم تماس گرفتم.»

مستند سپس به سومالی می‌رود و عایشه می‌گوید: «وقتی صدایش را شنیدم، دلم می‌خواست گوشی را روی زمین بیندازم و به سمتش پرواز کنم.»

من با دروغ زندگی‌ کرده‌ام/ اسم اصلی من «مو فرح» نیست؛ من را قاچاقی به اینجا آوردند!

مو و پسرش حسین به روستای زادگاهش برمی‌گردند و قبر پدرش را می‌بینند. مادرش گفت: «هرگز فکر نمی‌کردم تو یا فرزندانت را زنده ببینم. ما در جایی زندگی می‌کردیم که هیچی نداشتیم و زمین ویران شده بود. فکر می‌کردیم داریم می‌میریم. من تو را به خاطر جنگ از خودم دور کردم تا در امان بمانی. آن‌ها به من گفته بودند همه ما با هم خواهیم رفت. اما وقتی بیدار شدم تو رفته بودی. دائم فکر می‌کردم که چرا من را رها کردند.»

مو فرح گفت: «سخت‌ترین چیز برای من این بود که صادق نباشم. الان انگار باری از شانه‌هایم برداشته شده است. البته فقط از نظر خودم. نمی‌دانم دیگران چطور من را قضاوت می‌کنند. اکنون شروع به درک کردن خود واقعی‌ام کردم. من، نه محمد.»

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

بازرگانی