شان دایچ سرمربی برکنار شده برنلی به فوتبال سخت و رفتار خشن شهرت داشت، اما در لیست خشنترین مربیهای تاریخ قرار نمیگیرد.
لی دیکسون داستانی از آرسن ونگر تعریف کرد که با آن اخلاق ملایمش روزی آنقدر عصبانی بود که یک لیوان کاغذی را مچاله کرد و به سمت سطل زباله پرت کرد. ونگر وقتی دید که مانند بازیکنان دست و پا چلفتیاش گل نزده و لیوان بیرون از سطل زباله افتاده، آن را از روی زمین برداشت و در سطل زباله انداخت. ممکن است عصبانی باشد، اما آشغال نمیریزد!
با این حال، مربیان دیگر تصمیم میگیرند که کمی ترس را چاشنی کارشان کنند. برخی از بازیکنان خیلی مراقبند که سرمربی را ناراحت کنند و در رختکن تنش ایجاد نکنند. این مربیان از نظر تواناییهایشان متفاوت هستند... اما همه آنها مثل میخ سخت هستند.
الکس فرگوسن
فرگوسن با ایجاد ترس حکومت میکرد به جای اعمال خشونت. اما دو اتفاق، هردو مربوط به روزهای آبردین او، ثابت میکند که او از سنگ ساخته شده است. در حالی که بین دو نیمه سونامی به راه انداخته بود و بر سر فرانک مکدوگال داد و فریاد میکرد، مهاجم تنومند در مقابل همتیمیهای مبهوتش فرگوسن را با ضربهای به زمین انداخت. مربی بدون نگرانی، انگار که روی ترامپولین افتاده، از روی زمین بلند شد و به فریاد زدن ادامه داد. در موقعیتی دیگر، فرگوسن ضربه تند و شدیدی به سماور چای زد. نیل کوپر هافبک به یاد میآورد: «ما انتظار داشتیم از جا بپرد، اما حرکت نکرد. به وضوح درد دستش را حس میکردم. مثل آهن بود!» با سرکوب قهقههها، بازیکنان پیام را دریافت کردند و دو گل عقب افتاده را جبران کردند.
جاک استین
مربی لیسبون لیونز به حق در سلتیک مورد احترام است، اما همه بازیکنان شیفته روشهای او نبودند. جان (یوگی) هیوز در زندگینامه خود در سال ۲۰۱۴، جنبه تاریک رویکرد یکدنده استین را آشکار کرد. در تور پیشفصل به آمریکای جنوبی در سال ۱۹۶۶، استین خبر سقط جنین همسر هیوز را از این بازیکن پنهان کرد! «به هر حال چه کاری از تو برمیآمد؟ تو اینجایی و او آنجاست.» و یک بار وقتی از او تقاضای افزایش دستمزد برای فصل خوبش را کرده بود، استین دستمزدش را کاهش داد. همینقدر سخت و خشن.
پائولو دیکانیو
بازیکنان ساندرلند باید میدانستند که چه چیزی در انتظارشان است. از این گذشته، دی کانیو در زمانی که سرمربی سویندون بود، با مهاجم لئون کلارک در کنار زمین مسابقه درگیر شده بود. اما وقتی مربی ایتالیایی هدایت تیم را بر عهده گرفت، گربههای سیاه هنوز شوکه بودند. استیون فلچر مهاجم تیم به یاد میآورد: «او گفت که ما نباید موقع تمرین بخندیم یا لبخند بزنیم. اینکه از گفتن هرچیزی بترسی که مبادا او به تو ایراد بگیرد اصلاً قشنگ نیست، نه؟»
دیو رابرتسون
دیو رابرتسون؛ تکاور دریایی سلطنتی که در جنگهای صحرا، جنگل و قطب شمال آموزش دیده. در فوریه ۲۰۱۵ به عنوان سرمربی موقت پیتربورو برگزیده شد و در ماه می سرمربی دائم شد، اما پس از کسب نتایج ضعیف در سپتامبر حکم اخراج را به دستش دادند. او اکنون سرمربی تیم اسلیگوراورز ایرلند است، اما هنوز هم همانقدر سختگیر.
سرگرد فرانک باکلی
یک مرد نظامی دیگر و (همانطور که شایسته کسی است که در جنگهای بوئر و نبرد سُم در جنگ جهانی اول شرکت کرده) یک مربی منطقی. باکلی از بسیاری جهات از زمان خود جلوتر بود و راه را برای افرادی مانند برایان کلاف، الکس فرگوسن و به ویژه استن کولیس، که جانشین سرگرد در وولوز شد، هموار کرد. باکلی به عنوان مربی لیدز، جک چارلتون جوان را در ازای پنج شیلینگ به ازای هر سطلی که پر کنند، مجبور به کندن علفهای هرز زمین الندرود کرد. اما وقتی جک بزرگ برای گرفتن پاداش به دفتر سرگرد رفت، از عصبانیت منفجر شد و گفت: «دیگر تو را اینجا با سطلهایت نبینم!» پیام دریافت و فهمیده شد، قربان.
بابی گولد
یک طرف، جان هارتسون ۲۲ ساله با قد ۱۸۵ سانتیمتری و طرف دیگر، بابی گولد ۵۱ ساله با قد ۱۷۷ سانتیمتری معروف به «گولدفادر» (استعاره از پدرخوانده). روی کاغذ رقابتی در کار نبود. اما، پس از سرریز شدن ظرف ناسازگاریها، این سرمربی وقت ولز بود که مهاجم جوان خود را قبل از مسابقات انتخابی جام جهانی در سال ۱۹۹۷ به مبارزه در زمین تمرین دعوت کرد. با درگیریهای جزئی بعدی بازیکنان ارشد پا پیش گذاشتند و به این رفتارهای «خجالتآور، عجیب، ناراحتکننده و غیرمنطقی» خاتمه دادند.
هری استورِر
جای تعجب نیست که مردی که زمانی گفت: «تیم من پر از حرامزاده است و من بزرگترین حرامزاده بین آنها هستم»، معلم مربیگری برایان کلاف بود. زمانی که سرمربی کاونتری بود نشریه دیلی میرِر در سال ۱۹۵۰ او را به عنوان «مردی که با مارکوس اورلیوس مدیتیشن میکند، با عمر خیام رؤیاپردازی میکند و وقتی بازیکنی از تکل سخت طفره میرود، از تنفر میلرزد» توصیف کرد. استورر سوار اتوبوس تیم میشد و در حالی که به سینهاش میکوبید فریاد میزد: «امروز چندتا قلب دارم؟» و زمانی که دستیار مربی در ساندرلند بود، تیم اول، از جمله کلاف جوان، را مجبور کرد تا توپجمعکن تیم جوانان بشوند.
جاک والاس
در سرتاسر گلاسکو، یکی از بهترین مربیان رنجرز و همچنین یکی از سرسختترین مربیان بود. پس از کار کردن در چاه و تکمیل خدمت سربازی خود (در ایرلند شمالی و سپس در جنگل مالایی، که به گفته خودش با خوردن گوشت میمون زنده ماند)، بازیکن برجسته تبدیل به مربی برجستهای شد. در طول دو دوره مربیگری در آیبراکس، بازیکنان را مجبور میکرد در تپههای شنی در پیشفصل آنقدر بدوند تا از پا بیافتند. در این بین، هدایت لستر را برعهده گرفت. یک بار بین دو نیمه گری لینکر را به دیوار رختکن چسباند و او را «انگلیسی تنبل» خطاب کرد.
رینوس میشلز
میشلز مردی بزرگ با ایدههای بزرگ بود، و در مورد انضباط سختگیریهای زیادی داشت، آنقدر که فوتبال را «چیزی مانند جنگ» توصیف میکرد. پیت کایزر وینگر سمت چپ آژاکس گفت: «تمرین او سختترین تمرین آمادگی بدنی بود که تا به حال داشتم. گاهی ۴ جلسه در روز تمرین میکردیم، از صبح تا شب.»
هلنیو هررا
یکی دیگر از پیشگامان مربیگری، هررا، اقامت در هتل قبل از بازی را در میان ایدههای دیگر معرفی کرد، در حالی که تیم اینتر او در اوایل دهه ۶۰، کاتناچیو را کامل کرد. همه اینها به دلیل ذهنیت «برد به هر قیمتی» او بود. هررا یک بار بازیکنی را به دلیل اینکه در مصاحبهای گفته بود «ما (اینتر) برای بازی در رم آمدیم» به جای اینکه بگوید «ما برای بردن در رم آمدهایم»، محروم کرد. او همچنین آلفردو دی استفانو را با یک تکل خشن در زمین تمرین مصدوم کرد و باعث شد از بازی در جام جهانی ۱۹۶۲ اسپانیا (که هررا هدایت آن را برعهده داشت) محروم باشد. و یک بار دو بازیکن را مجبور کرد تا شش مایل راه بروند تا به پایگاه تیم برسند، فقط به دلیل تأخیر ۲۰ ثانیهای آنها.
اسوالدو زوبلدیا
خودش آنچنان خشن نیست، اما به عنوان مربی کثیفترین تیم تمام دورانها، خشونت را تبدیل به امری عادی و راحت کرد. زوبلدیا در اواخر دهه ۶۰ استودیانتس را به سه عنوان قهرمانی کوپا لیبرتادورس رساند، اما علاوه بر اینکه یک مبتکر تاکتیکی بود، «جوانان قاتل» را تشویق کرد تا کمی خشن باشند... در واقع زیاد. نمایش آرژانتینیها مقابل میلان در بازی برگشت فینال جام بین قارهای ۱۹۶۹ به قدری خشن بود که کل تیم به دستور رئیسجمهور این کشور دستگیر و دو بازیکن به زندان فرستاده شدند.