فیلم جدید «نتفلیکس» که بیستوسوم فوریه منتشر خواهد شد، نبوغ افسانهای فوتبالیست برزیلی را به تصویر میکشد، اما شخصیت اصلی او همچنان مانند یک معمای جذاب باقی مانده است.
زادگاه
«کاسا پله» که خانهای دو خوابه واقع در «ترس کوراسویس» است و پله در سال ۱۹۴۰ در آنجا به دنیا آمد، اکنون تبدیل به یکی از جاذبههای توریستی شده. از آنجا که هیچ عکسی از شکل و شمایل اصلی خانه به جا نمانده است، خانه را از روی خاطرات مادر پله «دونا سلسته» و داییاش «جورج» بازسازی کردهاند و مبلمان و اثاثیه را هم از عتیقهفروشی تهیه کردند. بازدیدکنندگان از سرتاسر جهان به این خانه میآیند تا مکانی را که یکی از معروفترین فوتبالیستهای جهان در آن ساکن بوده از نزدیک ببینند؛ ترکیبی از خاطرات مبهم و جزئیاتی که برای تماشای عموم انتخاب شده است. وقتی وارد خانه میشوی آهنگهای معروف اوایل دهه ۱۹۴۰ را میشنوی که از یک رادیوی بیسیم بیوقفه پخش میشود.
تماشای پله
پله این روزها اینگونه به یاد آورده میشود. ۵۰ سال از آخرین باری که برای برزیل به میدان رفت میگذرد. تنها بخش کوچکی از بازیهای درخشان و تماشایی او در نوارهای ویدئویی ثبت و ضبط شده است. اکثر ما هیچوقت بازی او را به صورت زنده تماشا نکردیم. فقط در مورد نبوغ پله شنیدیم به جای اینکه از نزدیک مشاهده کنیم، در واقع همه چیز در مورد او ساخته و پرداخته شده و سند اصلی از آن وجود ندارد.
طبیعتاً هیجانانگیزترین و روشنترین بخش از زندگی پله در فیلمی که به تازگی از روی زندگینامه این فوتبالیست افسانهای برزیلی ساخته شده، «فوتبال» است: سرعت حیرتانگیز، تمامکنندگی تماشایی، بازی با پاهایش که مثل موسیقی ریتم دارد. در طول این سالها میراثی که پله از خود به جا گذاشت خیلی بحثبرانگیز بود اما فوتبال بازی کردنش همچنان ناب و خالص باقی مانده است. توپ زیر پاهای پله همیشه همانطوری بود که دلش میخواست باشد.
نقطه عطفی در کارنامه پله وجود دارد که اصلاً نمیشود آن را کاملتر و بینقصتر از چیزی که واقعاً هست نوشت: شروع تماشایی این بازیکن ۱۷ ساله با ورود به جام جهانی ۱۹۵۸ سوئد، تلاشها و بحرانهای زیادش در دهه ۱۹۶۰، و در نهایت بازگشت شکوهمند او به جام جهانی ۱۹۷۰ مکزیک. دیگر همه جا صحبت از پله بود.
روایت راست و دروغ
با این حال هیچ تقدسگرایی در نوشتن این زندگینامه صورت نگرفته است. روابط خارج از عرف پله و همینطور رابطه نزدیکش با دیکتاتور قاتل برزیلی از طریق تصاویر بایگانی شده، مصاحبه با همتیمیها، سیاستمداران و خبرنگاران، و دسترسی به خود پله با جزئیات آورده شده است. یا به طور اتفاقی یا از روی طرحی از پیش تعیین شده، از پله قهرمانی بینقص و پرهیزکار نساختهاند. بلکه او را فردی نشان دادهاند که قادر است در زمین بازی هرکاری انجام دهد اما خارج از زمین دستمایه نیروهایی بود که نه میتوانست آنها را مهار کند و نه شاید کاملاً درک کند. مهمترین سند این فیلم هم خود پله است، که اکنون در سن ۸۰ سالگی و وضعیت سلامتی نه چندان خوب با ویلچیر به اتاق مصاحبه زیمر میآید، به سختی روی صندلی مینشیند و آهی عمیق میکشد.
خود پله هیچوقت آنچنان راوی قابل اعتمادی نبوده است. خیلی از داستانهایی که دوست دارد در مورد خودش تعریف کند (مثل زمانی که او ظاهراً جنگ داخلی ۱۹۶۹ نیجریه را متوقف کرد) به طور گستردهای از درجه اعتبار ساقط است. بر سر تعداد گلهای رکوردشکنانه او به شدت اختلاف نظر وجود دارد. در بخشی از فیلم او به ما میگوید که هیچوقت رؤیای فوتبالیست شدن را در سر نداشته است. بعد از میگوید بعد از اینکه برزیل فینال جام جهانی ۱۹۵۰ را به اروگوئه واگذار کرد به پدرش که از شکست برزیل خیلی ناراحت بود گفت یک روز حتماً جام را به خاطر او برنده خواهد شد. طبیعتاً یکی از اینها کاملاً دروغ است. اما هر دوی این صحبتها در فیلم آورده شدهاند. اما همیشه اینگونه است، افسانه و واقعیت در نقطهای به یکدیگر میپیوندند و تفکیک کردن این دو از هم کار سادهای نخواهد بود. اینجا بحث دروغ و حقیقت مطرح نیست. بحث اسطورهایست که نسلها مرد نفر اول فوتبال جهان بوده است.
رئیس جمهور سابق برزیل فرناندو هنریکه کاردوسو در فیلم میگوید: «پله در زمان تولد برزیل به عنوان کشوری مدرن به شهرت رسید.» گیلبرتو گیل موسیقیدان میگوید: «او نماد آزادی برزیل شد.» جوکا کیفوری که روزنامهنگار و از دوستان پله است، میگوید: «او باعث شد برزیلیها دوباره خودشان را دوست داشته باشند.»
همه اینها به ما گفته شد و به واقعیت تبدیل شد، انگار که همانند گفتار انجیل حقیقتی محض است به جای اینکه مورد تحقیق و بررسی دقیق قرار بگیرد: داستانی بر این اساس که پله جوان به عنوان نماد اقتصاد در حال پیشرفت و اعتمادبهنفس ملی برزیل دهه ۱۹۵۰ تصور میشود.
نوشتار مختصری در مورد پلهای که راه مشهور شدن را میپیمود نوشته شد. ستاره نوجوان که از جام جهانی ۱۹۵۸ برمیگردد خیلی خوشتیپ و جذاب و باهوش است. فضیلت باعث شهرت میشود و کم کم با ظاهر شدن چهرهاش بر روی صفحه تلویزیون و زیاد شدن تعداد مخاطبان از سرتاسر جهان، برعکس این قضیه هم صادق است. پله تا چه اندازه شایسته همه اینهاست؟ مشهور شدن تا چه اندازه مسئولیت سنگین غیرقابل تحملی بر روی دوش او میگذارد؟ تا چه حد شخصیت بیآزار پله دستمایه شهرت و انتظاراتی شد که از او داشتند در صورتی که او هنوز بچه بود؟
زندگی شخصی
از زنانی که در زندگی پله وجود داشتند، خانوادهاش، همسر اولش، تعداد نامشخص فرزندانش، در این فیلم صحبتی به میان نیامده. از پول هم حرفی زده نشده: پله بیش از یک دهه امور مالیاش را به مدیر برنامههایش «پپه گوردو» سپرده بود و او بخش قابل توجهی از ثروت پله را در معاملاتی سرمایه گذاری کرد که با شکست مواجه شدند. اواخر دهه ۱۹۶۰ پله ورشکست شد و مجبور شد تا از باشگاه خود سانتوس بخواهد تا او را از این شرایط نامساعد نجات دهد. این قسمت تاثیر بسزایی روی پله داشت چون باقی عمرش را در پی پولهایی که گمان میکرد به خودش تعلق دارند و حقش است، میگشت.
پله و سیاست
در عوض این فیلم بر قسمت سیاسی زندگی پله خیلی تاکید کرده است. در سال ۱۹۶۴ یک کودتای ارتش با حمایت ایالات متحده، دولت منتخب دموکراتیک جواو گولارت را سرنگون کرد و یک رژیم استبدادی وحشی ایجاد کرد که مشخصه آن شکنجه و قتل مخالفان سیاسی بود. مصاحبهکننده از پله میپرسد که آیا این رژیم دیکتاتوری باعث تغییر در زندگی پله هم شد؟ پله پاسخ داد: «نه، فوتبال در مسیر خودش پیش میرفت.»
اگرچه این را هم میگوید که از اتفاقاتی که در حال رخ دادن بود خبر داشت، حتی وقتی که با «ژنرال مدیچی» در حال دست دادن عکس میانداخت باید میدانست که این عکسها از او به عنوان تبلیغات طرفداری از رژیم در سراسر جهان پخش میشود. اما هنوز هم ذرهای حس ندامت و پشیمانی در او دیده نمیشود و تمام آن اتفاقات را «واقع بینانه» توصیف میکند. با لحنی بی تفاوت میگوید: «شما اگر بودید در طول دوران دیکتاتوری چه میکردید؟ در کدام سمت میماندید؟ شما هم اگر بودید بین تمام اینها گم میشدید.»
بیطرفی پله در دوران حرفهایاش کاملاً قابل درک است. دوستش کیفوری میگوید: «میتوانید بگویید محمد علی متفاوت بود. بله قطعاً همینطور است و من به همین خاطر او را تحسین میکنم. علی میدانست که بخاطر امتناع از طرح تصویب شده بازداشت میشود اما اصلاً ریسک بدرفتاری یا شکنجه او را تهدید نمیکند. اما پله این اطمینان را نداشت.»
واقعاً ما چه توقعی از پله داشتیم؟ میخواستیم که چنین ورزشکاری بدون جاه طلبی سیاسی خاصی مقابل حزب نظامی ترسناک و دیکتاتور بایستد؟ شورش کند و همه چیز را از دست بدهد؟ شاید ما هم به اندازه کاری که دنیا با پله کرد و او را مجبور کرد تا مانند یک قهرمان رفتار کند مقصریم.
ابرقهرمان
شخصیت پله برای برآوردن نیازهای متعددی ساخته شد. برای مردم برزیل او ابرقهرمانی بود که شور و نشاط را به کشوری غمزده و سرکوب شده آورد. برای سیاستمداران که در واقع او را در اسارت نگاه داشته بودند و اجازه ندادند تا در دهه ۱۹۶۰ به اروپا برود و همینطور مجبورش کردند تا از بازنشستگی ملی صرف نظر کند و در رقابتهای جام جهانی ۱۹۷۰ شرکت کند، او برگ برنده بود: ابزار تبلیغاتی و نماد هواداری ملی. برای حامیان مالی و منافع تجاری کاتالیزوری برای فروش بلیتها و تأیید محصولات و درآمدزایی بود. برای مربیان و همتیمیها سریعترین مسیر رشد و شکوفایی بود. برای منابع خبری و روزنامه نگاران و فیلمسازان و نویسندهها هم از همان موقع تا کنون منبع پر و پیمانی از محتوا را تولید میکرد. برای نسل هواداران فوتبال او همیشه اسطوره ماندگار خواهد بود.
پله با همه چیز کنار آمد. ۱۷ ساله بود. چه کار باید میکرد؟ چه میدانست؟ بزرگتر که میشد متوجه شد که سرنوشتش اینگونه رقم خورده است: تردمیل متوقف نشدنی از فوتبال و فوتبال و همه چیز پیرامون فوتبال و باز هم فوتبال و فقط فوتبال. متوجه شد که فقط خودش و خودش مرکز توجه هستند (وقتی در سال ۱۹۶۲ برای مدتی مصدوم شد و نتوانست فوتبال بازی کند مخاطبین سانتوس تا پنجاه درصد کاهش پیدا کرد).
کدام افسردگی؟
سال گذشته پسر پله، ادینیو، در مصاحبهای گفت که پدرش به دلیل بیماری افسرده و گوشه گیر شده و دوست ندارد از خانه خارج شود. چند روز بعد خود پله این ادعاها را رد کرد و گفت برنامههایی برای آینده تدارک دیده است. و در سالهای اخیر پله تلاش میکرد تا به شخصیتی که زمانی دنیا را میخکوب میکرد کمی روح ببخشد و دوباره بر سر زبانها بیافتد، با وجود اینکه سلامت جسمیاش چندان مساعد نبود.
هزارمین گل
در نوامبر ۱۹۶۹ جمعیت زیادی از مردم در «ماراکانا» به این امید جمع شدند تا شاهد به ثمر رسیدن هزارمین گل پله در بازی مقابل واسکوداگاما باشند. بازی تا دقیقه ۷۸ مساوی بود تا اینکه پله وارد منطقه جریمه شد و یک پنالتی بهدست آورد. وقتی نزدیک توپ میشد تا ضربه را بزند به اطرافش نگاه کرد و دید که همتیمیهایش در لبه محوطه جریمه جمع نشدند بلکه خیلی دورتر و در خط میانی زمین ایستادهاند. اولین بار نبود که پله با توپ تک و تنها شده بود.
توپ را به سمت راست دروازه فرستاد و دروازهبان حریف «ادگاردو آندرادا» به سمتش پرید اما نتوانست آن را به طور کامل جمع کند. توپ به تور برخورد کرد و همان موقع پله به سمتش خیز برداشت و آن را در دستانش نگه داشت. در آن لحظه جمعیتی متشکل از صدها عکاس و خبرنگار و گزارشگران رادیو و هوادارانِ هیجانزده به سمتش هجوم آوردند. دستان زیادی برای گرفتن توپ از دست پله به سمتش دراز شد و پله توپ را بالای سر برد و میخواست آن را نگه دارد. ناگهان در آن غوغا و همهمه توپ را انداخت و توپ در میان ازدحام جمعیت ناپدید شد. جمعیت دیوانهوار فریاد میزنند و چشمان پله هنوز به دنبال پیدا کردن توپ به دور و اطراف میچرخد. اما توپ رفته بود. چهل و هفت سال بعد در لندن این توپ به قیمت ۸۱.۲۵۰ پوند در مزایدهای به فروش رفت.