خبرورزشی/ اردشیر لارودی؛ درس و آموزه هفته نهم لیگ برتر که استقلال و پرسپولیس، مسابقه یار از دست دادن گذاردند، همین حرف است: لنگ کفش کهنه!
و براى تیمى هم مثل پرسپولیس که مهاجم نوکش واجد ویژگىهاى یک مهاجم تمامکننده، از هر سبکى که بخواهیم، نبود و نیست و بازى تیمش، هنوز با مشکلات عدیدهاى روبهرو هست، بازیکنى مثل على علیپور هم غنیمتى است که گاه در برهوت لیگ برتر، ظاهر مىشود و حتى آقاى گل هم مىشود ولى سپس، مطابق یک قانون محکم که مىگوید، هر چیزى به اصل خودش برمىگردد، به اصل خودش برمىگردد و این بازگشت به اصل خویشتن خویش، شامل گل نزدن حتى از نقطه پنالتى - مثل جناب مستطاب کیروش استنلى - و بد جاگیرى کردن در طول بازى و در همه جاى ١٨ قدم حریف و عاصى کردن و به ستوه آوردن خط هافبک و تمام تیم خود مىگردد!
علیپور اگر آماده باشد، بازیکن خوبى مىشود که نقش کلیدى هم مىتوان به او داد، ولى تا امثال جونیورها هستند، یادآور فایدهمندى لنگه کفش در بیابان مىشود که باید با او هم، کنار آمد!
١٠ سال پیش و ٢٠ سال پیش
کالدرون مىداند که اوضاع از چه قرار است و در مشت تقریباً بسته اش، چیزى که «چیزى» باشد، پیدا نمىشود! علیپور هست و جونیور، پس صد رحمت به...!
پرسپولیس باید با «ذهنیت بدجورى شکل گرفته» مردان پا به توپش، کنار بیاید و سر و کله هم بزند! شاید بىفایده! شاید بىسرانجام! در هر دو حال، انرژیسوز!
کالدرون، همین ناچارى را در قبال حرکات شکلناپذیر مردان مثلاً تکنیکى تیمش، بپذیرد و قبول کند که چارهاى جز این نیست! دو، سه بازیکن اصلى او، سخت شکل مىگیرند و دشوار قالب مىپذیرند! تاکتیکپذیر بودن، شوخى غیر قابل درک و فهم ناشدنى است که هر چه به عقبتر برمىگردیم، آثارش در بازى کریم، استیلى، خاکپور، دایى، مهدوىکیا، یحیى، فرشاد، محمدخانى، ترابیان، ابراهیم آشتیانى و على پروین و مردان این قبیله، به چشم مىخورد! هر چه دورتر، بیشتر! هر چه عقبتر، پرمایهتر! و صاحب مهارت زلالتر!
این پرسپولیس، براى اندیشهمحور بازى کردن، خیلى کارها دارد! یک راهش این است که «بار» دویدنهاى بیشتر و حرکتهاى «خواسته» شده را، یعنى اراده متکى به شعور را، بر دوش نوراللهى، امیرى، بشار رسن، نادرى و اتفاقاً شجاع سر به هوا، زیادتر کند که لنگه کفش کهنه را، جاى کفش راهوار، نمىتوان پوشید!
پس کالدرون، نه خودش از این لنگه کفشها بپوشد و نه زور کند که پرسپولیس، پایش کند! و الا، باز هم گلهاى هدر داده، سوتى دادنهاى فراوان و پنالتىهاى چیپ را، هر هفته خواهیم دید! آقاى کالدرون، باید که فکرى بکند در راستاى مفیدتر بازى کردن مهدى ترابى، خوبى که بد بازى مىکند!
چیپ در چیپ
کالدرون گفته است: ... علیپور، دیگر پنالتى نمىزند! عدهاى این اولتیماتوم را نشانه پى بردن مربى پرسپولیس به وزن تکنیکى نه یکى که همه مردان کلیدى اش دانستهاند! عدهاى باور دارند که کالدرون، سرانجام سر از برج عاج تفکرات یک نفره اش درآورده است و با واقعیتهاى عینى، راه مىآید! و عدهاى مىگویند:
کالدرون، چارهاى ندارد جز اینکه با همین شمشیرهاى چوبى، به جنگ غولهاى خیالى برود! پرسپولیس، در بهترین گوشههاى بازى فردى اش، بضاعت انسانى قابل توجهى ندارد و هنرش تبدیل مىشود به چیپ زدنهاى خیلى چیپ!
ستاره امروز پرسپولیس، ١٠ سال پیش در همین تیم، ذخیرهاى بیش نبود و ٢٠ سال پیش، تمام درهاى پرسپولیس به رویش بسته بود! کار در پرسپولیس، براى کالدرون سخت است! کار انصارىفرد براى مدیریت پرسپولیس و کمک به کالدرون، بسیار سختتر!
چه باید کرد؟
با علیپور چه باید کرد؟ تقصیراتش را زیر ذرهبین قرار داد؟ قصور و کوتاهى و حتى گناه دیگران را هم به نام او نوشت؟ کنارش گذاشت؟ بىتوجهى کرد یا نه، بابت استعدادى که دارد، براى پرورش قابلیتى که کم یا زیاد از آن برخوردار است و چرا راه دور برویم، براى تلف نکردن و آتش نزدن پولى که به او داده - همه در این فقره، شریک جرمیم- خوب تمرینش بدهیم، دوباره بسازیمش، از نو بناى فوتبالش را احداث کنیم و اجازه ندهیم، چند صد و چندین هزار میلیون تومان پول، تبدیل به هیچ بشود!
مربى خوبى اگر نیستیم، کاسب خوبى باشیم! پولى را که سرمایهگذارى کردهایم، برگردانیم!
و براى تیمى هم مثل پرسپولیس که مهاجم نوکش واجد ویژگىهاى یک مهاجم تمامکننده، از هر سبکى که بخواهیم، نبود و نیست و بازى تیمش، هنوز با مشکلات عدیدهاى روبهرو هست، بازیکنى مثل على علیپور هم غنیمتى است که گاه در برهوت لیگ برتر، ظاهر مىشود و حتى آقاى گل هم مىشود ولى سپس، مطابق یک قانون محکم که مىگوید، هر چیزى به اصل خودش برمىگردد، به اصل خودش برمىگردد و این بازگشت به اصل خویشتن خویش، شامل گل نزدن حتى از نقطه پنالتى - مثل جناب مستطاب کیروش استنلى - و بد جاگیرى کردن در طول بازى و در همه جاى ١٨ قدم حریف و عاصى کردن و به ستوه آوردن خط هافبک و تمام تیم خود مىگردد!
علیپور اگر آماده باشد، بازیکن خوبى مىشود که نقش کلیدى هم مىتوان به او داد، ولى تا امثال جونیورها هستند، یادآور فایدهمندى لنگه کفش در بیابان مىشود که باید با او هم، کنار آمد!
١٠ سال پیش و ٢٠ سال پیش
کالدرون مىداند که اوضاع از چه قرار است و در مشت تقریباً بسته اش، چیزى که «چیزى» باشد، پیدا نمىشود! علیپور هست و جونیور، پس صد رحمت به...!
پرسپولیس باید با «ذهنیت بدجورى شکل گرفته» مردان پا به توپش، کنار بیاید و سر و کله هم بزند! شاید بىفایده! شاید بىسرانجام! در هر دو حال، انرژیسوز!
کالدرون، همین ناچارى را در قبال حرکات شکلناپذیر مردان مثلاً تکنیکى تیمش، بپذیرد و قبول کند که چارهاى جز این نیست! دو، سه بازیکن اصلى او، سخت شکل مىگیرند و دشوار قالب مىپذیرند! تاکتیکپذیر بودن، شوخى غیر قابل درک و فهم ناشدنى است که هر چه به عقبتر برمىگردیم، آثارش در بازى کریم، استیلى، خاکپور، دایى، مهدوىکیا، یحیى، فرشاد، محمدخانى، ترابیان، ابراهیم آشتیانى و على پروین و مردان این قبیله، به چشم مىخورد! هر چه دورتر، بیشتر! هر چه عقبتر، پرمایهتر! و صاحب مهارت زلالتر!
این پرسپولیس، براى اندیشهمحور بازى کردن، خیلى کارها دارد! یک راهش این است که «بار» دویدنهاى بیشتر و حرکتهاى «خواسته» شده را، یعنى اراده متکى به شعور را، بر دوش نوراللهى، امیرى، بشار رسن، نادرى و اتفاقاً شجاع سر به هوا، زیادتر کند که لنگه کفش کهنه را، جاى کفش راهوار، نمىتوان پوشید!
پس کالدرون، نه خودش از این لنگه کفشها بپوشد و نه زور کند که پرسپولیس، پایش کند! و الا، باز هم گلهاى هدر داده، سوتى دادنهاى فراوان و پنالتىهاى چیپ را، هر هفته خواهیم دید! آقاى کالدرون، باید که فکرى بکند در راستاى مفیدتر بازى کردن مهدى ترابى، خوبى که بد بازى مىکند!
چیپ در چیپ
کالدرون گفته است: ... علیپور، دیگر پنالتى نمىزند! عدهاى این اولتیماتوم را نشانه پى بردن مربى پرسپولیس به وزن تکنیکى نه یکى که همه مردان کلیدى اش دانستهاند! عدهاى باور دارند که کالدرون، سرانجام سر از برج عاج تفکرات یک نفره اش درآورده است و با واقعیتهاى عینى، راه مىآید! و عدهاى مىگویند:
کالدرون، چارهاى ندارد جز اینکه با همین شمشیرهاى چوبى، به جنگ غولهاى خیالى برود! پرسپولیس، در بهترین گوشههاى بازى فردى اش، بضاعت انسانى قابل توجهى ندارد و هنرش تبدیل مىشود به چیپ زدنهاى خیلى چیپ!
ستاره امروز پرسپولیس، ١٠ سال پیش در همین تیم، ذخیرهاى بیش نبود و ٢٠ سال پیش، تمام درهاى پرسپولیس به رویش بسته بود! کار در پرسپولیس، براى کالدرون سخت است! کار انصارىفرد براى مدیریت پرسپولیس و کمک به کالدرون، بسیار سختتر!
چه باید کرد؟
با علیپور چه باید کرد؟ تقصیراتش را زیر ذرهبین قرار داد؟ قصور و کوتاهى و حتى گناه دیگران را هم به نام او نوشت؟ کنارش گذاشت؟ بىتوجهى کرد یا نه، بابت استعدادى که دارد، براى پرورش قابلیتى که کم یا زیاد از آن برخوردار است و چرا راه دور برویم، براى تلف نکردن و آتش نزدن پولى که به او داده - همه در این فقره، شریک جرمیم- خوب تمرینش بدهیم، دوباره بسازیمش، از نو بناى فوتبالش را احداث کنیم و اجازه ندهیم، چند صد و چندین هزار میلیون تومان پول، تبدیل به هیچ بشود!
مربى خوبى اگر نیستیم، کاسب خوبى باشیم! پولى را که سرمایهگذارى کردهایم، برگردانیم!