به گزارش خبرورزشی، کوروش تشتزر، یکی از چهرههای جذاب فوتبال ایران بود؛ از اواخر دهه ۶۰ تا حدود اواسط دهه ۷۰. عکسهای او دست به دست میچرخید. به خاطر چهرهاش و همینطور حضور در استقلال، به ویژه بین قشری از جامعه محبوبیت فوق العادهای داشت. او که این روزها بعد از مدتها از کانادا به ایران بازگشته، مهمان خبرورزشی بود و به سؤالات ما پاسخ داد.
حضور علی منصوریان در استقلال باعث شد کوروش تشتزر از این تیم جدا شود؟
با حضور منصوریان من همچنان در استقلال بازی میکردم، اما مشکل این بود که در نیمفصل دوم کتفم شکست. بعد از شکستگی کتف، یک مقدار از ترکیب بیرون بودم. سال ۷۵ با پیشنهاد علی دوستی به سایپا رفتم. آن فصل هم آقای گل و هم بهترین بازیکن لیگ دو شدم. سه سال بعد در سایپا بودم. بعد هم که آقای قلعهنویی تیم کشاورز را تشکیل داد. متأسفانه تیممان بالا نیامد. بعد برق تشکیل شد. آنجا بازی کردم. بعد از آن دیگر به کانادا رفتم. با همسرم که اقامت کانادا داشت، ازدواج کردم و بعد از اینکه کارهایم راست و ریس شد، رفتم.
شما در دسته ۳ هم کنار استقلال بودید.
بله سال ۷۲ بود.
آقای قلعهنویی هنوز میگوید ما بودیم و خیلیها نبودند.
درست میگویند. آن سال قوانین عجیب و غریبی گذاشتند و متأسفانه ما در سوپرجام نتایج خوبی نگرفتیم و به دسته سوم سقوط کردیم. خیلی از بازیکنان آن سال رفتند. بعد از قهرمانی آسیا بود. یکدفعه تیم از قهرمانی آسیا رفت دسته سوم. من و جواد از کشاورز آمدیم ولی قلعهنویی یکی از بازیکنانی بود که با وجود قهرمانی در آسیا، ماند.
یعنی نامردی کردند و رفتند؟
باید ببینید شرایط مالی آن موقع چطور بود. شاید برایشان پیشنهاد خوبی رسید.
شهرآورد سال ۷۳ عجب جنجالی بود. یادتان هست؟
من کنار زمین بودم. میخواستم گرم کنم وارد زمین شوم ولی آن اتفاق افتاد. بعد از اینکه جنجال شد ما را تا 11.5 شب نگه داشتند. ما ماشینهایمان را در هتل استقلال گذاشته بودیم. قرار بود آنجا برویم و ماشینمان را برداریم. نمیگذاشتند کسی داخل رختکن شود و یا کسی خارج شود. یادم هست حول و حوش ساعت ۱۱:۵ بود که از نیروی انتظامی آمدند و آقای فکری، ورمزیار، قلعهنویی و آقای نصرالله عبداللهی سرپرست ما را خواستند. به ما هم گفتند حق مصاحبه ندارید تا زمانی که به شما اعلام کنیم. بعد از آن هم ما را برای بازی برگشت بردند بندرعباس. در یک پرواز چارتر همه با هم بودیم.
آن شب تلویزیون از لحظهای که مجتبی کله را زد، دیگر چیزی نشان نداد. حتی محرومیتها خیلی زود اعلام شد.
جنجال از تکل رضا شاهرودی آغاز شد. تکلی که زیر پای تقوی زد. تا آن لحظه ۲ بر صفر پرسپولیس جلو بود. جو بازی جوری شد که انگار همه چیز برای یک جنجال آماده به نظر میرسد. پرسپولیس فکر نمیکرد بازی برده را ببازد. یادم هست ورمزیار و اختر دو گل زدند. پرسپولیس فکر نمیکرد بازی را آنطور مساوی کند. درگیریهای فیزیکی شروع شد تا اینکه آقای ابهران بازی از دستش دررفت.
شما جزو چهرههایی بودید که عکسهایتان بدجور میفروخت. آن چهره خاص و تیپتان. حتی میگفتند شما جزو معدود فوتبالیستهای بالاشهرنشین بودید. کلاً این شهرت یکدفعهای روی زندگی شما اثر گذاشت؟
صددرصد اثر گذاشت. اینها ناخواسته بود. آن موقع سن و سالم طوری نبود که بخواهم از قصد این کار را کنم. از لحاظ فکری هنوز به باروری نرسیده بودم که بخواهم اینطوری به شهرت برسم. آقای جمشید داهول یک عکاسی روبهروی شیرودی داشت. به من گفت بیا یک عکس بگیریم. پیراهن تیمهای ملی مختلف را به من داد و پوشیدم. یک توپ هم روی دوشم انداختم. سه هفته بعد رفته بودیم شهرستان بازی کنیم، دیدم دکههای روزنامه عکسهای من را میفروشند. این یکدفعه همهگیر شد. حتی روی جاسوئیچی زده بودند. من شوکه شدم. در مخیلهام نمیگنجید این اتفاق بیفتد.
الان باید ۱۰۰ میلیارد میدادید اینقدر تبلیغ برایتان میشد.
۷، ۸ سالی اینقدر مشهور بودم که حتی در شهرستانها هم که میرفتم، نمیتوانستم در خیابان راه بروم. امضایم حتی پخش شده بود. میگفتند چرا به خانمها امضا میدهی؟ در حالی که کپی بود. آن عکاس به من گفت چندتا امضا بزن. عکسهای من را هم مونتاژ میکردند. سرم را جای بدن بازیکنان میگذاشتند. به من میگفتند چرا شما با پیراهن تیم خارجی عکس گرفتی؟ میگفتم عکسها مونتاژ است. هر خانمی آن موقع میگرفتند عکس من در کیف او بود! به من زنگ میزدند که عکس شما پیش ایشان چه کار میکند. باور کنید تمام حرفهایی که درباره من میگفتند که در این مهمانی و آن مهمانی است، کاملاً اشتباه بود. اصلاً هیچ جا نمیرفتم. شاید گاهی میرفتم ولی نه اینقدر.
حضور علی منصوریان در استقلال باعث شد کوروش تشتزر از این تیم جدا شود؟
با حضور منصوریان من همچنان در استقلال بازی میکردم، اما مشکل این بود که در نیمفصل دوم کتفم شکست. بعد از شکستگی کتف، یک مقدار از ترکیب بیرون بودم. سال ۷۵ با پیشنهاد علی دوستی به سایپا رفتم. آن فصل هم آقای گل و هم بهترین بازیکن لیگ دو شدم. سه سال بعد در سایپا بودم. بعد هم که آقای قلعهنویی تیم کشاورز را تشکیل داد. متأسفانه تیممان بالا نیامد. بعد برق تشکیل شد. آنجا بازی کردم. بعد از آن دیگر به کانادا رفتم. با همسرم که اقامت کانادا داشت، ازدواج کردم و بعد از اینکه کارهایم راست و ریس شد، رفتم.
شما در دسته ۳ هم کنار استقلال بودید.
بله سال ۷۲ بود.
آقای قلعهنویی هنوز میگوید ما بودیم و خیلیها نبودند.
درست میگویند. آن سال قوانین عجیب و غریبی گذاشتند و متأسفانه ما در سوپرجام نتایج خوبی نگرفتیم و به دسته سوم سقوط کردیم. خیلی از بازیکنان آن سال رفتند. بعد از قهرمانی آسیا بود. یکدفعه تیم از قهرمانی آسیا رفت دسته سوم. من و جواد از کشاورز آمدیم ولی قلعهنویی یکی از بازیکنانی بود که با وجود قهرمانی در آسیا، ماند.
یعنی نامردی کردند و رفتند؟
باید ببینید شرایط مالی آن موقع چطور بود. شاید برایشان پیشنهاد خوبی رسید.
شهرآورد سال ۷۳ عجب جنجالی بود. یادتان هست؟
من کنار زمین بودم. میخواستم گرم کنم وارد زمین شوم ولی آن اتفاق افتاد. بعد از اینکه جنجال شد ما را تا 11.5 شب نگه داشتند. ما ماشینهایمان را در هتل استقلال گذاشته بودیم. قرار بود آنجا برویم و ماشینمان را برداریم. نمیگذاشتند کسی داخل رختکن شود و یا کسی خارج شود. یادم هست حول و حوش ساعت ۱۱:۵ بود که از نیروی انتظامی آمدند و آقای فکری، ورمزیار، قلعهنویی و آقای نصرالله عبداللهی سرپرست ما را خواستند. به ما هم گفتند حق مصاحبه ندارید تا زمانی که به شما اعلام کنیم. بعد از آن هم ما را برای بازی برگشت بردند بندرعباس. در یک پرواز چارتر همه با هم بودیم.
آن شب تلویزیون از لحظهای که مجتبی کله را زد، دیگر چیزی نشان نداد. حتی محرومیتها خیلی زود اعلام شد.
جنجال از تکل رضا شاهرودی آغاز شد. تکلی که زیر پای تقوی زد. تا آن لحظه ۲ بر صفر پرسپولیس جلو بود. جو بازی جوری شد که انگار همه چیز برای یک جنجال آماده به نظر میرسد. پرسپولیس فکر نمیکرد بازی برده را ببازد. یادم هست ورمزیار و اختر دو گل زدند. پرسپولیس فکر نمیکرد بازی را آنطور مساوی کند. درگیریهای فیزیکی شروع شد تا اینکه آقای ابهران بازی از دستش دررفت.
شما جزو چهرههایی بودید که عکسهایتان بدجور میفروخت. آن چهره خاص و تیپتان. حتی میگفتند شما جزو معدود فوتبالیستهای بالاشهرنشین بودید. کلاً این شهرت یکدفعهای روی زندگی شما اثر گذاشت؟
صددرصد اثر گذاشت. اینها ناخواسته بود. آن موقع سن و سالم طوری نبود که بخواهم از قصد این کار را کنم. از لحاظ فکری هنوز به باروری نرسیده بودم که بخواهم اینطوری به شهرت برسم. آقای جمشید داهول یک عکاسی روبهروی شیرودی داشت. به من گفت بیا یک عکس بگیریم. پیراهن تیمهای ملی مختلف را به من داد و پوشیدم. یک توپ هم روی دوشم انداختم. سه هفته بعد رفته بودیم شهرستان بازی کنیم، دیدم دکههای روزنامه عکسهای من را میفروشند. این یکدفعه همهگیر شد. حتی روی جاسوئیچی زده بودند. من شوکه شدم. در مخیلهام نمیگنجید این اتفاق بیفتد.
الان باید ۱۰۰ میلیارد میدادید اینقدر تبلیغ برایتان میشد.
۷، ۸ سالی اینقدر مشهور بودم که حتی در شهرستانها هم که میرفتم، نمیتوانستم در خیابان راه بروم. امضایم حتی پخش شده بود. میگفتند چرا به خانمها امضا میدهی؟ در حالی که کپی بود. آن عکاس به من گفت چندتا امضا بزن. عکسهای من را هم مونتاژ میکردند. سرم را جای بدن بازیکنان میگذاشتند. به من میگفتند چرا شما با پیراهن تیم خارجی عکس گرفتی؟ میگفتم عکسها مونتاژ است. هر خانمی آن موقع میگرفتند عکس من در کیف او بود! به من زنگ میزدند که عکس شما پیش ایشان چه کار میکند. باور کنید تمام حرفهایی که درباره من میگفتند که در این مهمانی و آن مهمانی است، کاملاً اشتباه بود. اصلاً هیچ جا نمیرفتم. شاید گاهی میرفتم ولی نه اینقدر.
این اتفاق آیا باعث شد نسبت به شما حسادت کنند و برایتان مشکل به وجود بیاید؟
من اسمش را هم میتوانم حساس شدن بگذارم و حسادت. من آن موقع دانشجو بودم. استقلال بازی میکردم. ماشین هم داشتم. در گیشا بودم و خیلی از هنرمندان آنجا بودند. اینها دست به دست هم داد. مطبوعات هم لطف داشتند و عکسهایم را زیاد کار میکردند. در یک هفته در دو، سه مجله روی جلد بودم.
دم خانه شما هم میآمدند؟
اینکه مستقیم بیایند نه ولی بالاخره جایی که میرفتیم این اتفاقات میافتاد.
شده بود مشکل به وجود بیاورند؟
بله بعضی خانمها برایم مشکل به وجود میآوردند.
سال ۷۴ آن شهرآورد ۳ بر یک که شما جای قلعهنویی رفتید، باعث شد امیر با منصور پورحیدری به اختلاف بخورد. درست است؟
خدا آقای پورحیدری را رحمت کند. آن صحنه را یادم هست. وقتی امیر داشت بیرون میآمد به سمت نیمکت دست میزد. تعویض به مذاقش خوش نیامد که دقیقه ۴۸ تعویض شود. یادم هست وقتی ارنج خوانده شد و در ترکیب نبودم، خود من هم ترشرویی کردم. اما منصورخان گفت تو تعویض اول هستی و خیلی زود هم بلند شدم گرم کنم. قرار بود ابتدا دقیقه ۳۰ بروم. یادم هست وقتی برگه تعویض را دیدم، خودم جا خوردم.
اگر در آن بازی مثل نیمه اول بازی میکردید، میتوانستید با اختلاف زیاد ببرید؟
در آن شهرآورد ما از پرسپولیس خیلی قویتر بودیم. این تیم بازیکن تاپی که لیدر باشد، نداشت. میتوانستیم ۶ تا به پرسپولیس بزنیم.
عصبانیت استراماچونی را بعد از بازی ماشینسازی دیدید؟
او از فوتبالی میآید که تمامش نظم و انضباط است. این خوب نیست که یک مترجم کنارش نباشد.
زرینچه مگر زبان بلد نیست؟
او نیویورک زندگی کرده و نمیدانم در چه سطحی زبان حرف میزند. او برادر بزرگتر و دوستم است. همیشه به آقاجواد احترام گذاشتهام ولی قطعاً در سطحی نبوده که بتواند این ارتباط را برقرار کند.
دوست دارید در ایران کار کنید؟
تا حالا چند بار از استقلال پیشنهاد داشتهام. زمان خود آقای قلعهنویی پیشنهاد داشتم. آقای زرینچه هم با من صحبت کرده است ولی هیچوقت جدی به آن فکر نکردهام. البته باید بگویم صحبتها جدی نبوده است. اگر جدی باشد میتوان روی آن فکر کرد. اگر بشود چراکه نه؟ ۶، ۷ سال برای این تیم بازی کردم.
من اسمش را هم میتوانم حساس شدن بگذارم و حسادت. من آن موقع دانشجو بودم. استقلال بازی میکردم. ماشین هم داشتم. در گیشا بودم و خیلی از هنرمندان آنجا بودند. اینها دست به دست هم داد. مطبوعات هم لطف داشتند و عکسهایم را زیاد کار میکردند. در یک هفته در دو، سه مجله روی جلد بودم.
دم خانه شما هم میآمدند؟
اینکه مستقیم بیایند نه ولی بالاخره جایی که میرفتیم این اتفاقات میافتاد.
شده بود مشکل به وجود بیاورند؟
بله بعضی خانمها برایم مشکل به وجود میآوردند.
سال ۷۴ آن شهرآورد ۳ بر یک که شما جای قلعهنویی رفتید، باعث شد امیر با منصور پورحیدری به اختلاف بخورد. درست است؟
خدا آقای پورحیدری را رحمت کند. آن صحنه را یادم هست. وقتی امیر داشت بیرون میآمد به سمت نیمکت دست میزد. تعویض به مذاقش خوش نیامد که دقیقه ۴۸ تعویض شود. یادم هست وقتی ارنج خوانده شد و در ترکیب نبودم، خود من هم ترشرویی کردم. اما منصورخان گفت تو تعویض اول هستی و خیلی زود هم بلند شدم گرم کنم. قرار بود ابتدا دقیقه ۳۰ بروم. یادم هست وقتی برگه تعویض را دیدم، خودم جا خوردم.
اگر در آن بازی مثل نیمه اول بازی میکردید، میتوانستید با اختلاف زیاد ببرید؟
در آن شهرآورد ما از پرسپولیس خیلی قویتر بودیم. این تیم بازیکن تاپی که لیدر باشد، نداشت. میتوانستیم ۶ تا به پرسپولیس بزنیم.
عصبانیت استراماچونی را بعد از بازی ماشینسازی دیدید؟
او از فوتبالی میآید که تمامش نظم و انضباط است. این خوب نیست که یک مترجم کنارش نباشد.
زرینچه مگر زبان بلد نیست؟
او نیویورک زندگی کرده و نمیدانم در چه سطحی زبان حرف میزند. او برادر بزرگتر و دوستم است. همیشه به آقاجواد احترام گذاشتهام ولی قطعاً در سطحی نبوده که بتواند این ارتباط را برقرار کند.
دوست دارید در ایران کار کنید؟
تا حالا چند بار از استقلال پیشنهاد داشتهام. زمان خود آقای قلعهنویی پیشنهاد داشتم. آقای زرینچه هم با من صحبت کرده است ولی هیچوقت جدی به آن فکر نکردهام. البته باید بگویم صحبتها جدی نبوده است. اگر جدی باشد میتوان روی آن فکر کرد. اگر بشود چراکه نه؟ ۶، ۷ سال برای این تیم بازی کردم.
عکس: آتلیه خبرورزشی/ محمد محب زندی