از ابتدا هم رئال مادرید در ورزشگاه ومبلی دست بالاتر را برای قهرمانی در اروپا داشت. زنبورها یا زردهای دورتموند سال ۲۰۱۳ در همین ورزشگاه فینال را به بایرن مونیخ باختند. تیمی که تنها یک بار قهرمان اروپا در سال ۱۹۹۷ شد و در خود آلمان هم این سالها قهرمان نشده است.
از آن طرف پادشاه اروپا با ۱۴ عنوان قهرمانی بعد از فتح لالیگا با اعتماد به نفس بالا به زمین آمد اما کیست که نداند در فوتبال چیزی قابل پیش بینی نیست؟ دورتموند این فصل یقه تیمهای به مراتب قویتر از خود را گرفته بود و هیچ تضمینی وجود نداشت که این اتفاق در فینال تکرار نشود. اما رئال با یک تغییر تاکتیکی به گل اول و سرنوشت ساز رسید. ارسال ایستگاهی از نقطه کرنر به تیر یک با ضربه سر بازیکن کوتاه قامت...
اگر از هر کارشناسی قبل از مسابقه سوال میکردید که رئال از چه راهی به گل خواهد رسید این گزینه اصلاً مطرح نمیشد! تکنیک خیره کننده رودریگو و وینیسیوس یا شوتهای والورده یا پاسهای ایدهآل کروس، همه و همه گزینههای بهتری برای گلزنی بودند! اما آنجلوتی نشان داد که تاکتیک در دنیای فوتبال مدرن یعنی چه! او به وضوح روی این کار تمرین کرده بود چرا که دیدیم بعد از گل کارواخال چند دقیقه بعد عیناً همین صحنه تکرار شد و ضربه سر ناچو را سنگربان درخشان دورتموند از زیر سقف دروازه بیرون کشید.
به صورت طبیعی در ضربات ایستگاهی مدافعان به سراغ بازیکنان بلند قامت حریف میروند و آنها را یارگیری میکنند. باز به صورت نرمال و روتین ارسالها به تیر یک برای زدن ضربه نهایی نیست، برای ضربه سوم و دادن پاس است که خود فوتبالیها به آن ساییدن میگویند. رئال، دورتموند را غافلگیر کرد و مقاومت این تیم را شکست. بعد خیلی راحت از روشهای همیشگی خود به گل دوم رسید، مهم گل اول بود که از یک مسیر عجیب به ثبت رسید.
تاکتیک یعنی برنامه از پیش تعیین شده که برایش تمرین کردهاید. رئال در عمل ثابت کرد که برای این کار تمرین کرده و حالا نگاه کنید به لیگ برتر خودمان، کدام تیم را سراغ دارید که در یک مسابقه از یک برنامه چند بار استفاده کند؟ ناامید نشده و درست نقشه را اجرا کند؟
در حقیقت در فوتبال ما بیشتر بازیکنان و موقعیتها هستند که گلها را میسازند، مربیان بیشتر جنجال و مصاحبه میکنند!