اصل داستان همانی است که همه میدانیم؛ وضعیت چمن ورزشگاه آزادی که تنها ورزشگاه آبرومند ما بود حالا به بزرگترین نقطه ضعف ورزش کشورمان تبدیل شده و آبرویمان را در دنیا برده است. آنقدر که معاون دادستان برای نمونهبرداری از خاک وارد عمل شده تا بفهمد قصور از کیست و آیا واقعا آب دریاچه را پای چمن ریختهاند!
این حرکت را به فال نیک میگیریم و خواسته همیشگی ما بود. هر روز مینوشتیم که چرا کسی یقه مدیران مقصر را نمیگیرد؟ خدا را شکر که لااقل دادستانی وارد عمل شد چون انگار به وزارت ورزش که امیدی نیست!
اما اصل داستان کماکان پابرجاست. اینکه آبرویمان رفته و دنیا به ما میخندد. بعد از بازی النصر با پرسپولیس بازیکنان حریف نجیب بودند که فقط در گفتوگوی خصوصی بین خودشان به زمین ما خندیدند! اما همانموقع در رسانههای عربزبان تا کاربرهای فضای مجازی همهچیز را گفتند و فاش کردند...
ولی حالا ستاره برزیلی الهلال نیامده صدایش درآمده وای به حالی که پا روی این چمن بگذارد!
قدیمیها میگفتند وقتی میخواهی آرزو کنی اول به عواقب آن فکر کن! کاش ما آرزو نمیکردیم که دوباره میزبانی یک مسابقه مهم را به ما بدهند؛ کاش اول نگاه به مدیرانمان کنیم و بعد آرزو...
در این قصه یک درس دیگر هم هست؛ انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت... روزی که جماعت فوتبالی به چمن ورزشگاه وطنی قائمشهر خندیدند و مسخره میکردند و به چمن آزادی پز میدادند اما حالا همانها آرزو میکنند کاش بازی پرسپولیس در چمن وطنی برگزار میشد! یک عمر پز ورزشگاه آزادی را به همه دادیم و حالا همه چیز بر سرمان خراب شده است...