دیوید بکام در رویداد خیریه مقابل جمعیتی ۶۰۰ نفری از خاطرات شیرینش صحبت کرد. او روزهای بازی را به یاد آورد و از رابطه نسبتا خشکی که با پدرش داشت حرف زد. بکام گفت: «هر بار که بعد از بازی با او سوار ماشین میشدم، اشک میریختم. وقتی یک بازی را میبردیم یا میباختیم، چه خوب و چه بد، او همیشه کارهایی را که باید انجام میدادم و کارهایی را که نباید انجام میدادم را به من گوشزد میکرد. بچه که باشی این چیزها سخت است. اما چند سال بعد متوجه شدم که بازیهایی را که انجام دادم و لحظات سختی را که پشت سر گذاشتم به این دلیل است که پدرم در بچگی به من سخت میگرفت. و از این بابت از او سپاسگزارم.»
بکام همچنین عنوان کرد که پدرش تنها یک بار از او تعریف کرده آن هم بعد از صدمین بازی ملی او با تیم ملی انگلیس. اما خودش نسبت به ۴ فرزند خود اصلا سختگیر نیست. بکام ۴ فرزند به نامهای بروکلین، رومئو، کروز و هارپر دارد. او عاشق دخترش است و گفت که تنها یک بار به دخترش گفت «نه!»
بکام گفت: «هارپر رویای من است، اما وقتی به او گفتم نه، لب پایینی او شروع به لرزیدن کرد و با خودم فکر کردم: دیگر هرگز این کار را نمیکنم.»
بکام همواره سعی کرده فرزندانش را آزاد بگذارد تا راه خودشان را انتخاب کنند. او تا جایی که میتواند از آنها حمایت میکند اما مسیر را به خودشان میسپارد. بکام همه پسران را به آکادمی آرسنال فرستاد اما معتقد است که آنها در آینده نمیتوانستند فشارِ پسر دیوید بکام بودن را تحمل کنند. «سعی میکنم با پسرها سرسخت نباشم، اما آنها را تشویق میکنم، مخصوصاً وقتی صحبت از فوتبال میشود. من پرسیدم که آیا میتوانند در آکادمی آرسنال تمرین کنند و همه آنها برای چند سال در آنجا بودند اما به تدریج بازی را کنار گذاشتند. به این دلیل نبود که به آنها سخت میگرفتم، بلکه به این دلیل بود که فکر نمیکنم در طول سالها آنها بتوانند فشارِ پسر من بودن را تحمل کنند.
یادم میآید که یک روز کروز در زمین تمرین میکرد و میدانستم که از فوتبال خوشش میآید اما عاشق موسیقی است. داشتم فکر میکردم که پس کروز کجاست؟ برگشتم و دیدم گوشه زمین مشغول رقصیدن است. بنابراین اصلاً تعجب نکردم که به سمت موسیقی رفت. بچههایم هر کاری کنند من از آنها حمایت میکنم و همیشه تشویقشان میکنم. من اینجا هستم تا آنها را بالا ببرم و کمکشان کنم آزاد باشند. من فقط خوشحالی آنها را میخواهم، و همچنین میخواهم مودب و فروتن باشند. من و ویکتوریا آنها را اینگونه بزرگ کردیم.»
ادامه خاطرات جالب و خواندنی بکام را اینجــــــــا بخوانید.