روز یکشنبه، شاهد یکی از جذابترین و حساسترین شهرآوردهای چند سال اخیر فوتبال کشور خواهیم بود. تقابل استقلال بینظیر ساپینتو با پرسپولیس آماده گلمحمدی، جذابیتهای دربی را دو چندان میکند. به همین دلیل، در آستانه صدمین دربی، به دانشگاه آزاد واحد کرج سری زدیم تا ببینیم دانشجویان این دانشگاه، چقدر از برگزاری دربی در روز یکشنبه مطلع هستند.
ساعت ۱۰:۴۵ صبح روز چهارشنبه، به دانشگاه رسیدم. اولین مصاحبهام با نگهبان درب ورودی بود. مردی عینکی، چهل ساله، با قد و قامتی بلند و چهارشانه که لباس فرم به تن داشت، در پاسخ به چند سوال گفت: طرفدار پرسپولیس هستم اما چرا دروغ بگویم؟ معتقدم بازی روز یکشنبه، با نتیجه تساوی دو بر دو به پایان میرسد.
او در ادامه افزود: درست است که من طرفدار پرسپولیسم ولی اگر با دید منطقی بخواهیم به رقابت این فصل نگاه کنیم، مدعی جدی قهرمانی، سپاهان است.
او اشارهای به یکی از جنجالیترین سکانسهای دربی کرد. دربی شماره چهلونه و درگیری پرویز برومند با پایان رأفت، آن دیدار برای او بسیار خاطرهانگیز و خاص بوده است. عدم مدیریت و سوءمدیریت را علتی دانست برای پسرفت فوتبال ایران: «زمان قدیم لیگ برتر طرفدار زیادی داشت؛ اما اگر دقت کنیم متوجه میشویم که فوتبال کشورمان، در همان ده پانزده سال پیش باقی مانده! این وضعیت اصلا خوب نیست و باید سرمربیهای صاحب سبک در ایران مربیگری کنند!»
وارد محوطه دانشگاه شدم؛ فضای سبز زیبا و بزرگی در هنگام سهتیغ آفتاب به چشم میخورد. از دانشجویان، پرسشهای دیگری داشتم. برخی از آنها اعتقاد داشتند که فوتبال ایران و تماشای آن، هیچ رنگ و بوی خاصی برایشان ندارد. کیفیت پایین تصویربرداری و وجود حواشی زیاد، از جمله عواملی است که میشد از حرفهای دانشجویان متوجه شد. حتی دانشجوی پسری با لحن طعنهآمیزی جواب داد: من دو سالی هست که اصلاً فوتبال نگاه نکردم!
بعد از آن، به دانشکده ادبیات و زبان خارجه و روانشناسی نزدیک شدم. قبل از ورود به دانشکده، دختری که بیستوپنج سال داشت، از شنیدن نام استراماچونی لبخند تلخی زد و مرد ایتالیایی را «پولبالاکش» خطاب کرد. برخی او را با کلماتی مانند شیک، صاحب سبک، دورو و باکلاس توصیف میکردند.
وارد دانشکده شدم. به چند کلاس درس رفتم و با دانشجویان به گفتوگو پرداختم. پس از طبقه اول که مورد خاصی دستگیرم نشد، سرکی به طبقه دوم کشیدم. طبقهای که مختص دانشجویان رشته روانشناسی بود. پایم را به کلاس دویستوهفت گذاشتم. کلاس هنوز شروع نشده بود و اندک اندک، دانشجویان به کلاس اضافه میشدند. در آنجا با دو دانشجو که بیشترین وقتم را در گفتوگو و نظرخواهی از آنها گذراندم، آشنا شدم.
یکی از دانشجویان آن کلاس، با قامتی کوتاه و چهرهای سبزه که از فن بیان خوبی هم برخوردار بود، مدعی چنین موضوعی شد: فوتبال به سیاست ربط دارد و این دو، هرگز از هم جدا نمیشوند. هر جا پول زیادی باشد، فساد مالی رخ می دهد. به نظر من یکی از دلایلی که فوتبال در ایران قدم رو به جلویی نداشته، سیاستگذاریهای غلط در این ورزش پر طرفدار است.
وی خاطرنشان کرد: با اتفاقات اخیری که در کشور برای خانمها رخ داد، هیچکس دل و دماغ دیدن فوتبال را ندارد. به هیچ وجه، به شخصه، برایم اهمیتی ندارد؛ حالا میخواهد دربی باشد یا هر بازی دیگری!
ولی همکلاسیاش با نظرات او مخالف بود: من اتفاقا لیگ را دنبال می کردم. از موقعی که برنامه نود تمام شد از تماشای لیگ برتر ایران صرف نظر کردم. اما بازی چلسی و رئال را تا آخر دیدم.
او ادامه داد: خودم زمانی که نوجوان بودم و مدرسه میرفتم، به شدت به استقلال علاقه داشتم. محمود فکری، فرهاد مجیدی و آرش برهانی، از بازیکنان محبوبم در آن برهه بودند.
او که دانشجوی رشته روانشناسی در مقطع کارشناسی بود، عنوان کرد: در این دوره و زمانه، فوتبال در میان طبقه مرفه، هواداری ندارد و به طبقات پایین جامعه تعلق میگیرد. پایینشهریها عاشق فوتبال هستند و بیشتر به سمت این ورزش کشیده میشوند. دربی را پیشبینی نمیکنم؛ چون علاقهای به این کار ندارم. فکر نمیکنم قشری مانند دانشجو، در این اوضاع نامناسب اقتصادی و اجتماعی، بخواهد با اشتیاق دربی را نگاه کند!
مجددا به محوطه برگشتم. خورشید هم تند و تیز میتابید و هوا حالتی شرجی در ظهر آخرین روزهای فروردین ماه، به خود داشت.
صحبت با دانشجویان را رها نکردم و به سراغ سه دوست که در کنار هم زیر سایه درختی نشسته بودند رفتم.
آنها در جواب به سوال من که چقدر فوتبال ایران را رصد میکنند، متفقالقول پاسخ دادند: شاید در گذشته فرصت این کار را داشتیم ولی در حال حاضر، خیلی مشغله داریم و از صبح که به دانشگاه میآییم تا شب که مشغول کارهای شخصی در خارج از منزل هستیم، وقت نداریم که بازیها را پیگیری کنیم. ساعت دوازده شب به خانه میرسیم با کوهی از خستگی!
باز هم چندین مصاحبه و گفتوگو که چیزی جز تکهپرانی و مزهپرانی نصیبم نشد.
از نکات جالب توجه در طی گزارش، ندانستن و نشناختن برخی چهرههای مهم دو تیم بود. مهدی هاشمینسب و علیرضا نیکبخت واحدی که به واسطه توپ زدن در هر دو باشگاه، برای طرفداران سرخابی بسیار آشنا هستند؛ اکثر دانشجویان این دو بازیکن را نمیشناختند. خانمی که دانشجوی رشته زبان بود گفت: من هیچ حسی نسبت به این افراد ندارم!
طفره رفتن، عدم آگاهی از دربی روز یکشنبه، انجام شوخیهای بیمزه و گاها توهین و اهانت به بعضی اشخاص و بیاعتنایی، از دیگر نتایج مصاحبهام با بیست دانشجو از رشتههای مختلف این دانشگاه بود.
در پایان به نظرم میآید که اغلب دانشجویان، چه خانم و چه آقا، فوتبال ایران را دنبال نمیکنند یا اندک کسانی پیدا میشوند که طالب نشستن پای تلویزیون برای تماشای فوتبال باشند.
شاید بتوان ریشه اینچنین اشکالاتی را، غرق شدن در مشکلات روزمره، بحران و معضلات اجتماعی، کیفیت ضعیف تیمهای لیگ برتری از لحاظ فنی و حاشیههای تمامنشدنی یافت.
در چنین گزارشیمشخص شد که عده زیادی از دانشجویان، میل و رغبت آنچنانی به تماشای دربی که ویترین فوتبال کشور است و حتی لیگ برتر ایران، ندارند؛ ولو اینکه در انتظار برگزاری صدمین دربی و مهمترین دربی باشیم!
معین احمدوند| باشگاه خبرنگاران آزاد