نوشتن از کریم باوی هم سخت است و هم آسان! میتوان از تنهایی او نوشت که چه در دوران بازی تک و تنها در آسمان میپرید و روی سر همه سر میزد و چه در زندگی که... روزگار با او خوب تا نکرد.
نوشتن از کریم باوی سخت است چرا که او سرطلایی لقب نگرفت. ما بازیهای مرحوم همایون بهزادی را ندیدیم و فقط شنیدیم که بهترین سرزن ایران و یکی از ۵ سرزن برتر دنیا بوده است اما...
سرزدنهای کریم باوی را هم دیدیم و هم لذت بردیم منتهای مراتب او باز هم تک و تنها بود. تنها بود و کسی را نداشت که لقب سرطلایی یا شاهین و عقاب با او بدهد. طفلکی سواد آنچنانی هم نداشت که از مولانا و حافظ شعر بخواند و دل من خبرنگار و نویسنده ورزشی را ببرد ...
شماره ۱۰ میپوشید اما شماره ۱۰ هم نبود! عاشق مارادونا بود اما یکی از پاهایش کوتاه تر از دیگری بود و به همین خاطر نمیتوانست شبیه خوزستانیها دریبل بزند و تکنیک اش را به رُخ بکشد. شماره ۹ بود که ۱۰ میپوشید باز هم به عشق مارادونا که این دومی سرزن نبود!
پارادکس عجیبی است؛ با این وجود با همین پای کوتاه هم بارها دروازه حریفان را باز کرد و در عمر کوتاه ملی خود ۱۰ گل در ۲۳ بازی به ثمر رساند و یکی از به یاد ماندنی ترین مهاجمان کلاسیک تاریخ تیم ملی ایران لقب گرفت.
اولین گل باوی در یک بازی بسیار حساس مقابل تیم ملی کره جنوبی در بازیهای آسیایی ۱۹۸۶ سئول به ثمر رسید . یکی دیگر از گلهای بسیار خاطره انگیز باوی همانی بود که در سال ۶۵ وارد دروازه تیم مغرور و پرقدرت کویت کرد و به کابوس چند ساله و تلخ شکستهای پی در پی تیم ملی در مقابل کویت پایان داد.
کریم باوی در تیمهای شاهین و پرسپولیس تهران بازی کرده و فوتبالدوستان قدیمی هنوز ضربات سر او را فراموش نکرده اند که کمتر از شوتهای سیروس قایقران و کریم باقری نبود!
اما خوشیهای او در مستطیل سبز خیلی دوام پیدا نکرد؛ درست شبیه زندگی اش بیرون از فوتبال که تلخ بود و نانوشتنی!
امروز کریم باوی راحت شده است. لطفا خُرده نگیرید چرا که میدانم چقدر رنج کشید و با سختی بار سفر را بست… خلاصه آن که به قول شاعر: " پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مُردنی است." روحش شاد، جایش سبز و یادش گرامیباد.