داستان «بن اودجه» داستان نژادپرستی، احترام و در نهایت به رسمیت شناختن است. این مرد ۶۷ ساله داستان دلخراشی را روایت میکند از اینکه وقتی پس از شکست در دهه ۱۹۷۰ راهی خانه میشد، یکی از طرفداران از او میپرسد که آیا مردم آفریقا هنوز در درختان زندگی میکنند؟
اودجه به نشریه «میل» میگوید: «آزار نژادپرستی بیشتر از آن بود که بتوان به آن اشاره کرد. حتی افرادی که قرار بود از تو مراقبت کنند، مربیان و همتیمیها با القاب نژادپرستی خطابت میکردند. افرادی که قرار بود در کنارت باشند گاهی آزاردهندهتر میشدند. سعی میکردم با این چیزها مبارزه کنم اما جایی برای رفتن نداشتم.»
او سپس داستانی از پنهان کردن کیت فوتبالش در سطل زباله بیان میکند تا فوتبال بازی کردنش را از چشم پدر و مادرش مخفی نگه دارد. «مادر من هیچوقت بازی کردنم را ندید. فقط میدانست که پسرش میتواند فوتبال بازی کند. از نظر او فوتبال بازی کردن وقت تلف کردن بود.»
چند دهه بعد، موضوع نژادپرستی همچنان مطرح است، اگرچه ثروت هنگفتی که در فوتبال دخیل شده والدین را نسبت به بازی کردن فرزندانشان خوشبینتر کرده است.
اودجه از لحظات خوب و بدی که در ۱۵ سالگی فوتبال او را به اوج رساند صحبت میکند. او در مارس ۱۹۷۱ و در حالیکه دانشآموز مدرسه بود پنج بازی برای تیم ملی انگلیس انجام داد. او فقط یک بچه از جنوب شرق لندن بود که عاشقانه فوتبال را دوست داشت. و برای اولین بار قرار بود جلوی ۷۰ هزار نفر در ومبلی بازی کند بدون اینکه بداند در حال تاریخسازی است.
و حالا بعد از ۵۱ سال، انتظار طولانی اودجه برای به رسمیت شناخته شدن رو به پایان است، چرا که اتحادیه فوتبال انگلیس از اودجه برای لیگ ملتهای اروپا مقابل آلمان به عنوان اقدامی برای بزرگداشت «پیشگامان سیاهپوست فوتبال» دعوت کرده است.
لوری کانینگهام زمانی که در سال ۱۹۷۷ برای تیم زیر ۲۱ سالهها بازی کرد، به عنوان اولین فوتبالیست سیاهپوست انگلیس شناخته شد. اما تحقیقاتی که بیبیسی در سال ۲۰۱۳ انجام داد، ثابت کرد که اودجه، که والدینش نیجریهای هستند، به عنوان اولین سیاهپوستی بوده که در بازی برابر ایرلند شمالی در سال ۱۹۷۱ به عنوان شاگرد مدرسه در تیم انگلیس حضور داشت.
چند نکته ریز هم در این میان وجود دارد. مثلاً برخی مدافع سابق وستهام «جان چارلز» که دورگه است و مادری سفید و پدری سیاهپوست داشت را به عنوان اولین بازیکن سیاهپوست انگلیس در نظر میگیرند. چارلز برای تیم زیر ۱۸ سالههای انگلیس در سال ۱۹۶۲ بازی کرد.
آرتور وارتون نیز به عنوان اولین حرفهایهای سیاهپوست فوتبال انگلیس شناخته میشود. و سپس ویو آندرسون به میان میآید. همه آنها سزاوار شناسایی هستند. در واقع خانواده چارلز و وارتون و همینطور آندرسون نیز به بازی مقابل آلمان دعوت شدهاند.
اتحادیه فوتبال انگلیس در نظر دارد تا دستاوردهای فوتبالیستهای سیاهپوست را به عنوان پیشگامان مطرح کند. اما مدت زمان انتظار اودجه برای رسیدن به امروز بسیار طولانی و سخت بوده است.
«من مدام از خودم میپرسیدم که چرا این عنوان به کس دیگری داده شده؟ به مرحلهای رسیدیم که به بچههایم در مدرسه تهمت دروغگویی میزدند. اما بیبیسی من را به این عنوان شناخت و برای فرزندانم خیلی خوشحالکننده بود و به مدرسه برگشتند و به دوستانشان گفتند ببینید این پدر من است.»
از اودجه پرسیده شد: بیش از نیم قرن برای تایید اتحادیه فوتبال انگلیس صبر کردی تا تو را به رسمیت بشناسند و این چه تاثیری برایت داشت؟ و او پاسخ داد: «معلق مانده بودم، فراموش شده بودم، کنار گذاشته شده بودم.»
جایگاه اودجه در تاریخ انگلیس اثبات شد و همه اینها به لطف «پل الیوت» رئیس هیئت مشورتی اتحادیه اتفاق افتاد. الیوت توضیح میدهد: «من با گرت کروکس صحبت کردم و او داستان بن را برایم تعریف کرد و گفت که مطمئنا میتوانی این اشتباه را اصلاح کنی. من داستان را برای دبی هویت تعریف کردم. او اهمیت تاریخ را درک میکند، تاریخ را نمیتوان از یاد برد. مردم باید این را بشنوند.»
اودجه با الیوت ارتباط فوری برقرار کرد و آنها در مورد حرفه خود صحبت کردند. هر دو در جنوب لندن بزرگ شدند، هر دو در چارلتون به رتبههای بالاتری رسیدند، هر دو در محیطهای عمدتاً سیاهپوست بزرگ شدند. الیوت به اوج رسید و به اولین کاپیتان سیاهپوست چلسی و لیگ برتر تبدیل شد و همچنین اولین مدافع بریتانیایی شد که در ایتالیا و اسکاتلند بازی کرد.
در مقابل، اودجه پس از بیرون رانده شدن از چارلتون در نوجوانی، هرگز در فوتبال حرفهای موفق به کسب افتخارات نشد، در عوض رویای مادرش برای ورود به آموزش عالی را برآورده کرد و در عین حال در فوتبال غیر لیگ حرفه موفقی را گذراند.
اودجه با یادآوری آن روزها میگوید: «پدرم میدانست در فوتبال استعداد دارم، اما مادرم دوست نداشت، و البته از او ممنونم. بچههای هم سن و سال من در خیابانها وقت میگذراندند چون اهل علم و دانش نبودند. وقتی چارلتون من را بیرون کرد مادرم خوشحال شد. به من گفت: بهت گفته بودم، حالا برو سراغ کتاب. در آن زمان پدر و مادرم از هم جدا شدند. من پیش بابا ماندم و خواهرم پیش مامان ماند. اما هر روز صبح مادرم میآمد و مرا بیدار میکرد تا به مدرسه بروم. مادرم ماهها این کار را انجام داد تا به کالج پادینگتون رفتم و مدرک گرفتم. اینکه چارلتون من را بیرون کرده بود باعث ناراحتی من بود. نباید این کار را میکردند. بازیکنان بدتر از من هم بودند اما رنگ پوستشان با من فرق داشت.»
الیوت بلافاصله حرفش را قطع میکند: «من با بازیکنان فوقالعاده بااستعداد بازی کردم، اما نسل من، بدون اینکه مقصر باشند، نتوانستند از نظر ذهنی با آزار نژادپرستی کنار بیایند و خودشان را در بازی باختند. من در این سالها با خیلی از آنها صحبت کردم و دیدم که هنوز هم آثار آن اذیت و آزارها بر روان آنها باقی مانده. آنها هیچوقت حس برابری نداشتند و این بزرگترین غم نسل اودجه بوده است.»
با این حال، با همه آنچه گفته شد، هیچ چیز نمیتواند خاطرات ۶ مارس ۱۹۷۱ را برای اودجه تلخ کند. «یادم میآید که در رختکن ومبلی بودم و تلفن را به من دادند، معلمم آقای ویند پشت خط بود. گفت موفق باشی پسرم. قوت قلب گرفتم. در رختکن ساکت بودم. برای آن بازی در ومبلی خیلی استرس داشتم. اگر کسی به من پیشنهاد میکرد که به خانه بروم بلافاصله قبول میکردم. خوشحالم که این کار را نکردم. من بازیکن مسابقه شدم.»