برت تراوتمن به خاطر بازی با گردن شکسته در فینال جام حذفی ۱۹۵۶ مشهور شد. او از سرباز نازی به اسطوره دروازهبانی تبدیل شد و نماد حقیقت و آشتی شد. بعدها حتی زندگی او موضوع فیلم سینمایی شد.
«مارکوس اچ روزنمولر» کارگردان فیلم در حالیکه کمی ترسیده از شیشه ماشین به بیرون نگاه میکند و میگوید: «تنها یک کیلومتر با اردوگاه کار اجباری فاصله است. ما در شهری آرام و زیبا در فاصله کمی از مونیخ هستیم. اینجا داخائو نام دارد.» تهیهکننده بریتانیایی کریس کرلینگ میگوید: «آمدن به داخائو عجیب است نه؟»
هر دو معتقدند که فیلمبرداری در این شهر عجیب است. آنها قرار است فیلمی از زندگی دروازهبان افسانهای آلمانی تیم منچسترسیتی «برت تراوتمن» بسازند، که هنوز هم به خاطر بازی در فینال جام حذفی ۱۹۵۶ مقابل بیرمنگام مشهور است. ۱۷ دقیقه مانده به پایان بازی به سمت پای بازیکن بیرمنگام «پیتر مورفی» شیرجه زد و از ناحیه گردن آسیب دید. اما به بازی ادامه داد و دو سِیو بسیار حیاتی انجام داد و منچسترسیتی با نتیجه ۳-۱ پیروز میدان شد. تراوتمن قهرمان بود، به ویژه اینکه سه روز بعد مشخص شد که در واقع در آن حادثه گردنش شکسته بود.
دروازهبان کلاس جهانی
اگرچه تراوتمن هرگز برای آلمان بازی نکرد (به دلیل اینکه در تیم باشگاهی انگلیس بازی میکرد از بازی در تیم ملی آلمان محروم بود) اما به عنوان دروازهبان کلاس جهانی در نظر گرفته میشد. دو روز قبل از فینال ۱۹۵۶ انجمن نویسندگان فوتبال او را به عنوان بازیکن سال معرفی کرد، و اولین دروازهبانی شد که برنده این جایزه میشود. پس از اینکه شکستگی گردنش بهبود پیدا کرد ۸ سال دیگر هم به بازی برای سیتی ادامه داد. تا زمان بازنشستگیاش در سال ۱۹۶۴، در ۵۴۵ بازی برای این باشگاه حاضر شد.
سرباز نازی
اما داستان تراوتمن بسیار قابل توجهتر از گردن شکسته اوست. او در سال ۱۹۴۹ به تیم منچسترسیتی ملحق شد، درست ۴ سال بعد از تمام شدن جنگ جهانی دوم. خصومت نسبت به آلمانیها هنوز بالا بود.
حتی بعد از بازنشستگی هم هنوز نام او یادآور صفات خوب سیتی بود؛ شجاعت فراتر از وظیفه، مدارا، دنیای جدید بعد از جنگ که در آن خدای آلمانی درون دروازه با نام «برت ما» خوانده میشد. اما در دوران نزدیک به جنگ شرایط کمی فرق داشت. به همه گفته شده بود که برت با نازیهایی که مأموریت از بین بردن یهودیها، اسلاوها، کولیها و همجنسگرایان را داشتند متفاوت بود؛ او آلمانی خوبی بود.
اما واقعیت چیز دیگری بود. در واقع تراوتمن یک نازی درجه بالا بود که در جبهه شرقی میجنگید، هیتلر را از صمیم قلب قبول داشت و به خاطر شجاعت در نبرد، نشان صلیب آهنین درجه یک را دریافت کرده بود. و این است که داستان تراوتمن را بیش از پیش شگفتانگیز میکند.
خیانت سیتی
فیلم در خانهای بزرگ در شهر داخائو فیلمبرداری میشود که بیمارستانی را که تراوتمن در آن متوجه شکستگی گردنش شد را شبیهسازی میکند. تابستان است و بازیگر جان هنشاو با کت و شلوار در حال پرسه زدن است. او نقش جک فریار را بازی میکند؛ منشی باشگاهی که با تراوتمن برای سنت هلنز (باشگاهش قبل از سیتی) قرارداد بست و در نهایت پدر همسر او شد. هنشاو در مورد خصومت نسبت به تراوتمن در زمان امضای قرارداد با سیتی میگوید: «وقتی در اولین بازی حضور پیدا کرد تهدید به مرگ شد. خدایا، چه مرد شجاعی بود!»
مردم منچستر دلایل خوبی برای مشکوک بودن به تراوتمن داشتند. سیتی همیشه طرفداران یهودی زیادی داشت و بسیاری از آنها با به خدمت گرفتن این دروازهبان احساس کردند که باشگاه به آنها خیانت کرده است. حدود ۲۰۰۰۰ هوادار بیرون استادیوم مینرود ایستاده بودند و فریاد میزدند «نازی» و «جنایتکار جنگی» و باشگاه را تهدید به تحریم میکردند. سازندگان فیلم روزنامههای آن زمان را با عناوینی مانند «نازیها را به خانه بفرستید» و «دروازهبان کرات با صلیب آهنین» و «دروازهبان منسیتی درد ما را نمیفهمد» بازسازی کردند. در یکی از مقالهها از او نقل شده است که میگوید: «من کاری را انجام دادم که همه سربازان انجام میدهند. انتخاب دیگری نداشتم!»
احترام به هیتلر
تراوتمن پسری سرسخت و ورزشکار بود. او ضعف پدرش برای نوشیدن الکل و سازش را تحقیر میکرد و «پیشوا» به خاطر بازسازی اقتصاد، قهرمانی در ورزش و راهاندازی یک مسابقه استادانه مورد احترامش بود. او به سازمان «جوانان هیتلر» پیوست و در ۱۷ سالگی داوطلب پیوستن به ارتش شد. حداقل در روزهای اول از جنگ لذت میبرد. برای یک جوان آریایی سرشار از هورمونهای مردانه چه جایی بهتر از میدان جنگ برای ابراز وجود؟ در کتاب «سفر تراوتمن» که توسط کاترین کلی نوشته شده، متوجه میشویم که برنارد جوان یک نازی اصیل بود: بلوند، چشم آبی، متعصب و بیرحم. در یکی از بخشها، او توضیح میدهد که در زمان فراغت از جنگ چطور هم خودش را سرگرم میکرد و هم سیگار تهیه میکرد. کارهایی از قبیل رفتن به شهر، ضرب و شتم سربازان ایتالیایی (آنها شاید در همان جبهه میجنگیدند، اما او ضعف آنها را تحقیر میکرد) و گرفتن سیگارشان.
در آستانه مرگ
در واقع قبل از اینکه استعداد دروازهبانیاش کشف شود باید کشته میشد. در جبهه روسیه، با عقبنشینی نیروهای نازی به تراوتمن شلیک شد اما زنده ماند. در فرانسه پس از بمباران مجدد به مدت سه روز زیر آوار مدفون شد. توسط روسها و فرانسویها اسیر شد اما هر دو بار فرار کرد. در سال ۱۹۴۴، او یکی از معدود بازماندگان بمباران کلو توسط متفقین بود و در تلاش بود تا به خانه خود در برمن برود که توسط دو سرباز آمریکایی در انباری در فرانسه گرفتار شد. سربازان به این نتیجه رسیدند که تراوتمن هیچ اطلاعات مفیدی برای دادن به آنها ندارد، بنابراین او را در حالی که دستانش را بالا گرفته بود از انبار بیرون آوردند. تراوتمن فکر کرد قرار است به او شلیک شود، بنابراین با پریدن از روی یک حصار فرار کرد. با این حال، جلوی پای یک سرباز انگلیسی فرود آمد و با این جمله از او استقبال شد: «سلام، یک فنجان چای میخواهی؟» این بار، دیگر فرار نکرد.
گنــاه
تراوتمن یکی از ۹۰ بازمانده هنگ ۱۰۰۰ نفری بود. او اسیر نیروهای بریتانیایی شد و در اردوگاه اسرا در لنکشایر زندانی شد. در اردوگاه برای اولین بار به عنوان دروازهبان بازی کرد. در ابتدا در نیمه میانی بازی میکرد، اما در یکی از مسابقهها مصدوم شد و او را درون دروازه قرار دادند، جایی که برای همیشه در آن سِمت باقی ماند. زندانیان در این اردوگاه به سه دسته تقسیم میشدند: سفید برای ضدنازیها، خاکستری برای نامطمئنها و سیاه برای نازیهای اصیل. تراوتمن یکی از نازیها بود و فقط ۲۲ سال داشت. جای تعجب نیست که روزنمولر فکر میکرد که شخصیت او سوژهای عالی برای فیلم است.
دیوید کراس، بازیگر آلمانی که در فیلم «کتابخوان» بازی کرده، در لباس دروازهبانی نشسته و زندگینامه تراوتمن را میخواند. کراس در مورد تراوتمن میگوید: «او بسیار مودب و خوشرفتار است اما میتواند خیلی عصبانی و خشن باشد. برای من چالش بزرگیست که در نقش او بازی کنم چون من اصولاً آرام هستم.» وقتی از کراس میپرسیم که نیروی هدایتگر این دروازهبان چیست؟ میگوید گناه! «او چیزهای وحشتناکی را با چشم دیده و احساس گناه او از اینجا میآید که چرا جلوی این اقدامات را نگرفت یا نتوانست کاری برای جلوگیری از این وحشیگریها انجام بدهد.»
تراوتمن و یکی دیگر از سربازان به نام پیتر کولارتز شاهد کشتار جمعی در جنگل بودند؛ مردان، زنان و کودکان در سنگری جمع شده بودند و توسط آینزاتسگروپن (جوخههای مرگ آلمان نازی) به آنها تیراندازی شد. تراوتمن و کولارتز روی شکم خزیدند و برای نجات جان خود فرار کردند. اگر شناسایی میشدند کشته میشدند زیرا نباید شاهدی برای این تیراندازی وجود میداشت. سالها بعد تراوتمن اعتراف کرد که هنوز به خاطر صحنهای که شاهدش بود در عذاب است و گفت: «اگر کمی بزرگتر بودم احتمالاً خودکشی میکردم.»
این ترکیبی از احساس گناه و خشم است که تراوتمن را تا این اندازه جذاب کرده است. جای تعجب اینجاست که تراوتمن در آلمان آنقدرها مشهور نیست. کراس میگوید تا قبل از اینکه به او بازی در این نقش پیشنهاد شود تراوتمن را نمیشناخت. این بازیگر امیدوار است که ساخت این فیلم باعث شهرت این دروازهبان در کشورش شود. روزنمولر، فیلمساز باواریایی که خودش فوتبال نیمهحرفهای بازی میکرد، تقریباً یک دهه است که روی این پروژه کار میکند. او در حال ساخت فیلمی با تهیهکننده رابرت مارسینیاک بود که در مورد دروازهبان آلمانی که در بازی برای یک تیم انگلیسی در فینال جام حذفی، گردنش شکست مطلع شد. هر دو نسبت به تراوتمن احساس بهخصوصی پیدا کردند و تصمیم گرفتند زندگی او را تبدیل به فیلم کنند. آنها اولین بار با او در نورنبرگ ملاقات کردند، زمانی که از اتحادیه فوتبال آلمان مدال دریافت کرد. سپس یک هفته را در سال ۲۰۱۰ با او در خانهاش در نزدیکی والنسیا در اسپانیا گذراندند (تراوتمن در سال ۲۰۱۳ درگذشت).
روزنمولر میگوید که او مردی ساکت بود که کمکم سر حرف را باز کرد و به ما گفت که شجاعت کافی برای تغییر اوضاع در جنگ را نداشته است. از روزنمولر میپرسیم که آیا احساس میکند تراوتمن صادق بوده است و آیا از اینکه شجاعت متوقف کردن اتفاقات را نداشت احساس بد دارد یا به دلیل کارهایی که خودش انجام میداد؟ روزنمولر میگوید «احتمالاً هر دو. او به عنوان داوطلب به جنگ رفت و من مطمئن هستم که میخواست سرباز خوبی باشد.»
نسل سکوت
تراوتمن به نسلی تعلق داشت که تقریباً غیرممکن بود در مورد آنچه دیده بودند صحبت کند، چه به عنوان قربانی و چه به عنوان مجرم. او صادقانه گفت که نمیتوانست دخالت کند زیرا شجاعت نداشت. به جای اینکه بگوید کاری از من برنمیآمد گفت من شجاعتش را نداشتم. این خیلی قهرمانانه است که اعتراف کنی کار اشتباهی انجام دادهای.
در داستان تراوتمن قهرمانان زیادی وجود دارد؛ خانواده فریار، باشگاه فوتبال منچسترسیتی، هواداران. اما شاید بزرگترین قهرمان او خاخام (عالم یهودی) الکساندر آلتمن باشد که والدینش در هولوکاست کشته شدند. او در نامهای سرگشاده به روزنامه «منچستر اِونینگ» نوشت که تراوتمن نباید مجازات شود: «به خاطر ظلمهای وحشتناکی که به دست آلمانیها متحمل شدیم... اگر او فوتبالیست شایستهای باشد، میتوانم بگویم که بودنش هیچ ضرری ندارد. هر پروندهای باید بر اساس ماهیت خودش قضاوت شود.» پس از نامه آلتمن، اعتراضات متوقف شد. تراوتمن به خاطر کارش برای روابط انگلیس و آلمان برنده جایزه OBE شد.
روزنمولر همیشه در این فکر بود که اگر به جوانان هیتلر میپیوست و یا آموزشهای نازیسم به او القا میشد، زندگیاش دستخوش چه تغییراتی میشد. آیا او قدرت مقاومت داشت یا مانند تراوتمن داوطلب ارتش میشد؟ اما بیشتر از همه، او میگوید موضوع تلفیق و مصالحه است که الهامبخش اوست. «من مستندی درباره کشاورزی ساختم که مجذوب اسقف توتو بود. کمیسیون حقیقت و آشتی توتو به آفریقایجنوبی این فرصت را داد که به کارهای وحشتناکی که انجام دادند اعتراف کنند، و مردم آنها را بخشیدند. این موضوع بسیار باور نکردنی بود. و حیف که ما آلمانیها هرگز این کار را نکردیم.» روزنمولر میگوید که کوتاهی نسل نازی در رسیدگی به جنایات خود منجر به جنبش اعتراضی دانشجویی در سال ۱۹۶۸ شد؛ نسلی از جوانان آلمانی که علیه سکوت والدین خود شورش کردند.
و با این حال در لنکشایر در اواخر دهه ۱۹۴۰، یک وفادار بیچون و چرای نازی در اردوگاه اسیران جنگی بازداشت شد و مجبور شد به جنایات و تعصبات خود رسیدگی کند. و جامعه، با الهام از سخنان آلتمن، او را بخشید. تا جایی که به روزنمولر مربوط میشود، این قسمت قلب فیلم اوست. بله، تراوتمن دروازهبان بزرگی بود. بله، او به طرزی باورنکردنی شجاع بود. اما مهمتر از هر چیز، او تجسم زنده حقیقت و آشتی شد.