۰
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

جانلوکا ویالی که بیماری مهلک سرطان را شکست داده، از روزهای سخت مبارزه با این بیماری گفته است.

خبرورزشی فرخ حسابی ؛ عکسی روی تابلوی اعلانات پشت‌سر جانلوکا ویالی دیده می‌شود. از دوربین روی لپ‌تاپ او فقط گوشه‌ای از این عکس مشخص است. شبیه یک عکس تیمی است اما عکس، سیاه و سفید و رنگ و رو رفته است و بازیکنان لباس‌هایی دارند که گویی به دوران ملکه ویکتوریا برمی‌گردد. یک سگ کوچک هم جلوی پای فوتبالیستی است که در ردیف آخر عکس ایستاده است.

ویالی بلند می‌شود، می‌چرخد و عکس را از پشت ‌سرش با دقت برمی‌دارد تا بتواند آن را به خبرنگاری که با او در حال مصاحبه است نشان دهد. تصویر یادآور خاطرات خوش گذشته است و لبخندی به پهنای صورتش در چهره او نقش می‌بندد: «این سامپدوریا 1990 است. فصلی که ما قهرمان ایتالیا شدیم. قرار بود یک کارت کریسمس برای امور خیریه طراحی کنیم و ایده‌مان این بود که با لباس‌های قدیمی در این عکس حاضر شویم.»

دوباره در چشمان ویالی برقی دیده می‌شود و با لذت به عکس نگاه می‌کند. آن فصل او آقای گل سری A ایتالیا هم شده بود. چیزهایی که لبخند را به لب ویالی می‌آورند، حالا برایش خیلی باارزش‌تر از قبل هستند: «ما بهترین دارو و تسکین‌دهنده خودمان هستیم.» ماه گذشته بود که ویالی، ستاره سابق فوتبال ایتالیا و بازیکن و مربی اسبق چلسی اعلام کرد بعد از دو دوره سخت شیمی‌درمانی برای مبارزه با بیماری سرطان لوزالمعده، پزشکان به او تأییدیه دادند که بدنش کاملاً از آلودگی پاک شده است. حالا او زندگی را با نگاه جدیدی می‌بیند و به قول خودش با چشمانی جدید.

معتقد است سه سال مبارزه با سرطان به او فرصتی دوباره بخشیده است. باعث تأمل و تفکر او شد. به او زمان داد تا به آنچه در حال تبدیل شدن به آن بود دوباره نگاه کند و بفهمد که چندان مراقب مسیر سفر خود نبوده است.

فهمید که نیاز داشت و دلش می‌خواست که با پدر و مادرش بیشتر حرف بزند. دلش می‌خواست پدر بهتری برای دو دختر نوجوانش باشد و شوهری بهتر برای همسرش کاترین. احساس کرد که هنوز می‌تواند بایستد. دلش می‌خواست بیشتر خودش را بشناسد.

زمانی که مکالمه جدی شد، با شوخی کردن با خودش سعی کرد فضا را عوض کند: «من هنوز هم اگر پاستا آن‌طور که دوست دارم پخته نشود، ناراحت می‌شوم اما یاد گرفتم که همه چیز را بسته به شرایطش بسنجم. یک‌سری چیزها بودند که من به آنها بی‌تفاوت بودم اما حالا می‌فهمم که چقدر ارزشمند هستند.»

نسخه انگلیسی کتاب او با عنوان «Goals» که مجموعه‌ای از 90 داستان الهام‌بخش از دنیای ورزش است، به نظر می‌رسد که در زمان مناسبی رونمایی شده است، زمانی که جهان با ویرس آزاردهنده کرونا دست و پنجه نرم می‌کند. داستان ویالی در فصل آخر این کتاب است، شماره 1+90، ایده‌ای برای اشاره به اینکه او از زندگی یک فرصت دوباره و یک زمان اضافه گرفته است.

فوتبال انگلیس همیشه ویالی را دوست داشته است و البته فوتبال دنیا نیز خاطرات بسیار خوبی از این مهاجم گلزن سابق ایتالیا دارد. زمانی که او در سال 1996 به استمفورد بریج رسید، به خاطر تواضع و شوخ‌طبعی‌ای که داشت خیلی زود جای خود را بین انگلیسی‌ها باز کرد. او در عین حال یک بازیکن عالی هم بود که در کلاس جهانی فوتبال بازی می‌کرد. با اینکه بهترین سال‌هایش قبل از حضور در چلسی رقم خورده بود اما او در لندن هم نشانه‌های یک بازیکن کاملاً بزرگ را بروز می‌داد.

ویالی: به پدر 90 ساله‌ام قول دادم زنده بمانم

ایستاده بودم، دوباره رشد کردم
«آیا من شجاع بودم؟ نمی‌دانم این کلمه درستی است یا نه. به نظر خودم برای رسیدن به موفقیت، مصمم بود. نمی‌دانم شجاع به چه معنی است. شجاعت زمانی است که تو از چیزی ترسیده باشی اما اگر بر ترسی غلبه نکنی چطور می‌توانی به این نتیجه برسی که چطور آدمی هستی؟ من جایی بودم که گویی یک آب راکد بودم و بدون حرکت. در حالی که همه زندگی من به شکلی باورنکردنی با هیجان درگیر بود: بازیکن، مربی و حتی آن 15 سالی که به عنوان کارشناس در شبکه اسکای ایتالیا کار می‌کردم همه سرشار از هیجان بود اما همه اینها گویی به یک روند معمول در زندگی‌ام تبدیل شده بود که در آن پیشرفتی وجود نداشت.»

ویالی که حالا با حسی فیلسوفانه به دنیا نگاه می‌کند این حرف‌ها را می‌زند و ادامه می‌دهد: «به جایی رسیده بودم که دیگر نمی‌توانستم به جلو حرکت کنم. متوقف شده بودم تا درون خودم به تحقیق و تفحص بپردازم. دیگر رشد نمی‌کردم. سرطان برای من فرصتی را فراهم کرد که دوباره رشد کنم. این دیدگاه من است. انتظار ندارم دیگران آن را از من بپذیرند.»

رویارویی با سرطان
«هرکس به روش خودش با سرطان رو‌به‌رو می‌شود. برای من فرصتی بود که کارهایی که مدت‌ها بود انجام نمی‌دادم را انجام دهم. کارهایی مثل سپاسگزاری و همدردی، ترسیدن، گشتن دنبال راه حلی برای روبه‌رو شدن با یک موقعیت پیچیده و البته همکاری و مشارکت با خانواده. قبلاً آن‌قدرها چیزی در مورد خودم نمی‌دانستم و یاد نگرفته بودم. جایی بود که با نگاه به گذشته می‌توانم بگویم خیلی خوشحال نبودم. جای خوبی نبودم. امیدوارم حالا در جای بهتری قرار گرفته باشم. سپاسگزاری و قدرشناسی یکی از قدرتمندترین نیروهای انسان است و من سپاسگزار نبودم بابت همه چیزهایی که داشتم. حالا اما قدردان و شکرگزار هستم.»

قسمت دردناک ماجرا اما به گفته خودش زمانی بود که پدر و مادرش از این بیماری مطلع شدند و ترس از دست دادن فرزندانشان تمام وجودشان را فراگرفت. بیشتر از آنکه نگران درد خودش باشد از درد و رنجی که به پدر و مادرش وارد کرده بود ناراحت بود اما جانلوکا به آنها قولی داد: «قول دادم و قسم خوردم. به پدرم گفتم، نمی‌خواهم قبل از تو و مامان از این دنیا بروم. آن موقع که این قول را دادم در اوج بیماری بودم و حتی مشخص نبود که مدتی دیگر زنده می‌مانم یا نه اما پدرم 90 ساله و مادرم 85 ساله است. خیلی خوشبختم که هنوز آنها را دارم. حالا که خودم پدر شده‌ام می‌فهمم که هیچ چیز مثل از دست دادن فرزند سخت نیست. به آنها قول دادم. نمی‌خواستم ناراحتشان کنم. نمی‌خواستم خودخواه باشم.»

حالا اما اسطوره سابق فوتبال ایتالیا حالش خوب است و روزهای قرنطینه ناشی از کرونا را در کنار خانواده‌‌اش می‌گذراند و از آن لذت می‌برد.

وب‌گردی و دیدنی‌های ورزش

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

پربازدید امروز

آخرین خبرها

بازرگانی