خبرورزشی/ شهرام وزیری؛ از حکیم فرزانهای پرسیدند فوتبال را چطور مینویسند و چطور میخوانند؟!
حکیم معزز قدری تا قسمتی سر مبارکشان را خاراندند و فرمودند «.. فوتبال ... کدام فوتبال؟! آنچه شما میبینید «فوت و بال» است که تا بوده و هست بازی بزرگان است... بازی و بازی دادن برای «فوت» کردن. بخوان فوتیدن به باد کردن مصلحت از بالا و «بال» زدن بخوانش بال بال زدن هر چه اصول است در پایین!
یک بازی منفعتطلبانه برای پیروزی اقویا و زورمندان به ازای باختن اشقیا و سیهروزان!
حکیم فرهیخته سپس فرمودند «.. چشم دل بگشا که آن بینی... این بازیها تا بوده و هست بازی بزرگان است... در این رقابتهای نابرابر از آن بالابالاها و بالاسریها چنان با رانت قدرت «فوت» پشت فوت میکنند تا به باد ناخوشش چنین که رفته تیمی به باد رود و در پس خوشخوشان بادش پرچم تیمی دیگر به اهتزاز درآید!»
به قول اردشیر لارودی فرزانه فرزانهگوی این فوتبال «مدیریت این پرسپولیس کار هر کسی نیست... گاو نر میخواهد که نشانه زورمندی باشد... مردی کهن که همه بفهمند او سرد و گرم روزگاران را چشیده... نه فرتوتی از کار افتاده... نه جوانی خام و نپخته و دهنبین... محمدحسن انصاریفرد برای خودش در این سلسله مراتب چه رتبه و چه جایگاهی متصور است و...»
با این همه فشار از بالا باید هم همین میشد که شد اگر نمیشد که «فوت و سال» نبود! ... نوبت رسید که باز «یحیای تعمیددهنده» با فشارهای عدیده و البته «ندیده» بالانشینها! دوباره بیاید و دوباره پرسپولیس عزیزکرده را غسل تعمیدش دهد... حالا با کدام آب پاک این فوتبال و با کدام بستر پاکش بماند... که اگر خود در جفایی که پشت سرش گذاشته یک بازنده است دعا میکنیم که از پیش رو دوباره جفا نبیند و وفادیده یک برنده باشد.
مجری جوان پرسید چی شد که بالاخره در پس این همه بطالت این شد؟
تیمدار مورد نظر تبخترانه با شوق و لبخندی ملیح فرمودند «.. واقعاً لطف خدا بود... خدا ما و هواداران را دوست داشت... این موفقیت نتیجه دل پاک هواداران است... چند روزی بود که خواب و خوراک نداشتم... خیلی ناامید بودم... بالاخره کار تمام شد و چرخ و فلک برایمان به درستی چرخید و یحیی دوباره به خانه اش برگشت تا فعلاً همه چیز ختم به خیر شود و...!»
مجری جوان هی پرسید و پرسید و کم باد به پرچم تیمدار مربوطه نینداخت اما...، اما نپرسید یا نخواست بپرسد آیا این لطف خدا بود و چرخش چرخ و فلک در آسمان یا به لطف بندههای بالانشین خدا روی زمین بود و چرخاندن فلک به زور آدمهای قدرتمند زمینی؟!
مجری مربوطه از تیمدار مربوطه نپرسید چرا تیمی با میلیونها هوادار عاشق و بیریا در پس از دست دادن سریالی سرمربیان موفق قبلی اش باید کارش به چنین روزی بکشد که برای انتخاب یک سرمربی جدید جناب مدیرعامل خواب و خوراک نداشته باشد و زمین تدبیر و زمینه تدبر را ول کند بچسبد به چرخ و فلک در دل آسمانها که کی بر وفق مراد تیمی، چون پرسپولیس میچرخد یا لنگ میزند؟!
مجری جوان که گویی حالیش کرده بودند که چی بپرسد و چی نپرسد... آنچه باید بپرسد را زیر سبیلی درکرد تا صدها سؤال سر دل این «فوت و بال» همچنان بماند و این یکی مسلم هم بمانند آن یکی طفل مسلم همچنان وبال دولت فخیمه آویزان باشد!
حکیم معزز قدری تا قسمتی سر مبارکشان را خاراندند و فرمودند «.. فوتبال ... کدام فوتبال؟! آنچه شما میبینید «فوت و بال» است که تا بوده و هست بازی بزرگان است... بازی و بازی دادن برای «فوت» کردن. بخوان فوتیدن به باد کردن مصلحت از بالا و «بال» زدن بخوانش بال بال زدن هر چه اصول است در پایین!
یک بازی منفعتطلبانه برای پیروزی اقویا و زورمندان به ازای باختن اشقیا و سیهروزان!
حکیم فرهیخته سپس فرمودند «.. چشم دل بگشا که آن بینی... این بازیها تا بوده و هست بازی بزرگان است... در این رقابتهای نابرابر از آن بالابالاها و بالاسریها چنان با رانت قدرت «فوت» پشت فوت میکنند تا به باد ناخوشش چنین که رفته تیمی به باد رود و در پس خوشخوشان بادش پرچم تیمی دیگر به اهتزاز درآید!»
به قول اردشیر لارودی فرزانه فرزانهگوی این فوتبال «مدیریت این پرسپولیس کار هر کسی نیست... گاو نر میخواهد که نشانه زورمندی باشد... مردی کهن که همه بفهمند او سرد و گرم روزگاران را چشیده... نه فرتوتی از کار افتاده... نه جوانی خام و نپخته و دهنبین... محمدحسن انصاریفرد برای خودش در این سلسله مراتب چه رتبه و چه جایگاهی متصور است و...»
با این همه فشار از بالا باید هم همین میشد که شد اگر نمیشد که «فوت و سال» نبود! ... نوبت رسید که باز «یحیای تعمیددهنده» با فشارهای عدیده و البته «ندیده» بالانشینها! دوباره بیاید و دوباره پرسپولیس عزیزکرده را غسل تعمیدش دهد... حالا با کدام آب پاک این فوتبال و با کدام بستر پاکش بماند... که اگر خود در جفایی که پشت سرش گذاشته یک بازنده است دعا میکنیم که از پیش رو دوباره جفا نبیند و وفادیده یک برنده باشد.
مجری جوان پرسید چی شد که بالاخره در پس این همه بطالت این شد؟
تیمدار مورد نظر تبخترانه با شوق و لبخندی ملیح فرمودند «.. واقعاً لطف خدا بود... خدا ما و هواداران را دوست داشت... این موفقیت نتیجه دل پاک هواداران است... چند روزی بود که خواب و خوراک نداشتم... خیلی ناامید بودم... بالاخره کار تمام شد و چرخ و فلک برایمان به درستی چرخید و یحیی دوباره به خانه اش برگشت تا فعلاً همه چیز ختم به خیر شود و...!»
مجری جوان هی پرسید و پرسید و کم باد به پرچم تیمدار مربوطه نینداخت اما...، اما نپرسید یا نخواست بپرسد آیا این لطف خدا بود و چرخش چرخ و فلک در آسمان یا به لطف بندههای بالانشین خدا روی زمین بود و چرخاندن فلک به زور آدمهای قدرتمند زمینی؟!
مجری مربوطه از تیمدار مربوطه نپرسید چرا تیمی با میلیونها هوادار عاشق و بیریا در پس از دست دادن سریالی سرمربیان موفق قبلی اش باید کارش به چنین روزی بکشد که برای انتخاب یک سرمربی جدید جناب مدیرعامل خواب و خوراک نداشته باشد و زمین تدبیر و زمینه تدبر را ول کند بچسبد به چرخ و فلک در دل آسمانها که کی بر وفق مراد تیمی، چون پرسپولیس میچرخد یا لنگ میزند؟!
مجری جوان که گویی حالیش کرده بودند که چی بپرسد و چی نپرسد... آنچه باید بپرسد را زیر سبیلی درکرد تا صدها سؤال سر دل این «فوت و بال» همچنان بماند و این یکی مسلم هم بمانند آن یکی طفل مسلم همچنان وبال دولت فخیمه آویزان باشد!