به گزارش خبرورزشی، هوگو لوریس کاپیتان تیم ملی فرانسه که بعد از ۱۰۴ بازی ملی بالاخره کاپ قهرمانی جام جهانی را بالای سر برد، روز گذشته گفتوگوی مفصلی با روزنامه اکیپ درباره قهرمانی فرانسه در جام جهانی داشت. در زیر بخشی از این گفتوگوی مفصل را از نظر میگذرانید.
* صبحها که از خواب بیدار میشوی به این جمله فکر میکنی «من قهرمان دنیا هستم»؟
چیزی بالاتر از این وجود ندارد. با آن همه تجربه انسانی که به دست آوردیم و تلاش زیادی که در زمین مسابقه کردیم باید بگویم راستش هنوز هضم این قهرمانی برایم سخت است. بله، صبحها که از خواب بیدار میشوم سنگینی این قهرمانی را کم و بیش حس میکنم. خوشبختی از این بالاتر نیست.
* و بعد از این قهرمانی به خودت گفتی که «دیدی نفرین نشدهای» ...
ولی من هیچ وقت فکر نمیکردم نفرین شدهام! هرگز، هرگز. البته ما بازیکنان مسیر یکسانی برای رسیدن به قهرمانی طی نکردهایم. بعضیها فقط به ۱۰ بازی ملی نیاز داشتند تا جام قهرمانی دنیا را به دست بیاورند ولی من بعد از ۱۰۴ بازی ملی قهرمان دنیا شدم، آن هم بعد از یک شکست دردناک در فینال رقابتهای یورو در فرانسه. البته دو چیز را فراموش نمیکنم: یکی اینکه من از کجا آمدهام و دیگر اینکه این قهرمانی از کجا آمده است. کیلیان امباپه در ۱۹ سالگی قهرمان دنیا شده که نشان میدهد چقدر مسیرش با مسیر من متفاوت است. حالا امباپه باید از این موضوع نهایت استفاده را ببرد، باید توپ طلا را به دست بیاورد. به هر حال سرنوشت همین است؛ من به تمام بچههایی که میتوانستند در تیم باشند ولی نبودند فکر میکردم، به کاسیلنی و بقیه بازیکنان. اینها اتفاقات ناگهانی حرفه فوتبال است و تو را مجبور میکند به آن بازیکنان فکر کنی.
* قهرمان شدن در فینال، زندگی را تغییر میدهد؟
فقط برندهها در یاد میمانند و من خیلی خوب این موضوع را متوجه میشوم. من اغلب فینالیست یا نایبقهرمان شده بودم... تفاوتش خیلی زیاد است. سال ۲۰۱۶ و در بازیهای یورو ما خیلی تلاش کردیم و میخواستیم قهرمان دنیا شویم ولی به پرتغال باختیم. بعد از آن شکست از خودمان پرسیدیم آیا هیچ وقت دیگر فرصتی دست میدهد تا اینقدر به قهرمانی نزدیک شویم؟ آیا شانس دیگری خواهیم داشت؟ خب، دو سال بعد از آن ماجرا، ما قهرمان دنیا شدهایم و این فوق العاده است. این دو سال کار سادهای نداشتیم و مدام مورد انتقاد قرار میگرفتیم. درست یا غلط، مشکلی نبود ولی موضوعی بود که باید با آن مقابله میکردیم. نشان دادیم بازیکنان فرانسه شخصیت دارند و در کنار هم بسیار قوی هستیم. اگر در کنار هم قوی نباشیم سر همان مانع اول از هم میپاشیم. در همین راستا، بازیکنانی بودند که از خواب بیدار شدند.
* مثل پوگبا مثلاً؟
بله، مثل همین پل. همیشه به او میگفتیم تمرکزت را روی تیم بگذار، او بهتر از این دیگر در جام جهانی نمیتوانست باشد. از ابتدا تا انتها در خدمت تیم بود و پاداشش را هم گرفت. همه ما پاداشمان را گرفتیم.
* دقایقی که بین سوت پایان بازی فینال تا اهدای جام جهانی گذشت، به چه چیزی شبیه بود؟
به اندازه کافی مهیج بود. فیلم زندگیات از جلوی چشمانت رد میشود. خیلی زود مسابقه را فراموش میکنی و به آنهایی که در زندگیات اهمیت دارند فکر میکنی؛ آنهایی که به تو کمک کردهاند تا به اینجا برسی. قشنگ سنگینی جام و سنگینی لحظات را حس میکنی. دوست داری غرق تمام احساساتت شوی. روی سکوهای ورزشگاه، همسرم، دو دخترم، پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم و مادربزرگم نشسته بودند. مادربزرگم سمبلیک بود، او بود که لباسهای دروازهبانیام را میشست، دستکشم را میشست. او بود که کمتر از یک ساعت از بازگشتم از زمین کفشهایم را تمیز میکرد تا دوباره مرتب شود. او بود که زمان تمرین، کنار پدربزرگم میماند تا بعد از تمرین من را به خانه ببرد. تو البته به تمام مدرسان و مربیانی که داشتهای هم فکر میکنی. در انتها میگویی زیباست، چون ارزشش را داشته است. رکوردها، تعداد بازیهای ملی، تعداد کاپیتانیها، همه و همه خوب هستند ولی دست آخر این کاپ قهرمانی جام جهانی است که به تو همه این حسها را میدهد.
* و تو اولین نفری بودی که این کاپ قهرمانی را بالای سر بردی...
وقتی کاپ را میگیری، سنگینی تاریخ را حس میکنی. در هتلی که بودیم در ایسترا، عکسهای کاپیتانهای قهرمانان دنیا بود: سرمربی (دیدیه دشان)، لوتار ماتئوس، دونگا، لام... آدم حس قدرشناسی هم پیدا میکند؛ اگر من کاپ قهرمانی را بالای سر بردم به خاطر همتیمیهایم بوده است. بعد از بالا بردن جام چیزی بود که از صمیم قلب میخواستم انجامش دهم؛ با کاپ جام جهانی و دو دخترم عکس بگیرم. آنها را از اردوی آمادهسازی تیم ملی در لیون به این طرف ندیده بودم. وقتی داشتم گرم میکردم و آنها را روی سکو دیدم، واقعاً برایم موضوع مهمی بود. برایم بوس فرستادند، برایشان دستی تکان دادم ولی خیلی زود فهمیدم دارم برای فینال رقابتهای جام جهانی خودم را گرم میکنم (لبخند میزند).
* صبحها که از خواب بیدار میشوی به این جمله فکر میکنی «من قهرمان دنیا هستم»؟
چیزی بالاتر از این وجود ندارد. با آن همه تجربه انسانی که به دست آوردیم و تلاش زیادی که در زمین مسابقه کردیم باید بگویم راستش هنوز هضم این قهرمانی برایم سخت است. بله، صبحها که از خواب بیدار میشوم سنگینی این قهرمانی را کم و بیش حس میکنم. خوشبختی از این بالاتر نیست.
* و بعد از این قهرمانی به خودت گفتی که «دیدی نفرین نشدهای» ...
ولی من هیچ وقت فکر نمیکردم نفرین شدهام! هرگز، هرگز. البته ما بازیکنان مسیر یکسانی برای رسیدن به قهرمانی طی نکردهایم. بعضیها فقط به ۱۰ بازی ملی نیاز داشتند تا جام قهرمانی دنیا را به دست بیاورند ولی من بعد از ۱۰۴ بازی ملی قهرمان دنیا شدم، آن هم بعد از یک شکست دردناک در فینال رقابتهای یورو در فرانسه. البته دو چیز را فراموش نمیکنم: یکی اینکه من از کجا آمدهام و دیگر اینکه این قهرمانی از کجا آمده است. کیلیان امباپه در ۱۹ سالگی قهرمان دنیا شده که نشان میدهد چقدر مسیرش با مسیر من متفاوت است. حالا امباپه باید از این موضوع نهایت استفاده را ببرد، باید توپ طلا را به دست بیاورد. به هر حال سرنوشت همین است؛ من به تمام بچههایی که میتوانستند در تیم باشند ولی نبودند فکر میکردم، به کاسیلنی و بقیه بازیکنان. اینها اتفاقات ناگهانی حرفه فوتبال است و تو را مجبور میکند به آن بازیکنان فکر کنی.
* قهرمان شدن در فینال، زندگی را تغییر میدهد؟
فقط برندهها در یاد میمانند و من خیلی خوب این موضوع را متوجه میشوم. من اغلب فینالیست یا نایبقهرمان شده بودم... تفاوتش خیلی زیاد است. سال ۲۰۱۶ و در بازیهای یورو ما خیلی تلاش کردیم و میخواستیم قهرمان دنیا شویم ولی به پرتغال باختیم. بعد از آن شکست از خودمان پرسیدیم آیا هیچ وقت دیگر فرصتی دست میدهد تا اینقدر به قهرمانی نزدیک شویم؟ آیا شانس دیگری خواهیم داشت؟ خب، دو سال بعد از آن ماجرا، ما قهرمان دنیا شدهایم و این فوق العاده است. این دو سال کار سادهای نداشتیم و مدام مورد انتقاد قرار میگرفتیم. درست یا غلط، مشکلی نبود ولی موضوعی بود که باید با آن مقابله میکردیم. نشان دادیم بازیکنان فرانسه شخصیت دارند و در کنار هم بسیار قوی هستیم. اگر در کنار هم قوی نباشیم سر همان مانع اول از هم میپاشیم. در همین راستا، بازیکنانی بودند که از خواب بیدار شدند.
* مثل پوگبا مثلاً؟
بله، مثل همین پل. همیشه به او میگفتیم تمرکزت را روی تیم بگذار، او بهتر از این دیگر در جام جهانی نمیتوانست باشد. از ابتدا تا انتها در خدمت تیم بود و پاداشش را هم گرفت. همه ما پاداشمان را گرفتیم.
* دقایقی که بین سوت پایان بازی فینال تا اهدای جام جهانی گذشت، به چه چیزی شبیه بود؟
به اندازه کافی مهیج بود. فیلم زندگیات از جلوی چشمانت رد میشود. خیلی زود مسابقه را فراموش میکنی و به آنهایی که در زندگیات اهمیت دارند فکر میکنی؛ آنهایی که به تو کمک کردهاند تا به اینجا برسی. قشنگ سنگینی جام و سنگینی لحظات را حس میکنی. دوست داری غرق تمام احساساتت شوی. روی سکوهای ورزشگاه، همسرم، دو دخترم، پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم و مادربزرگم نشسته بودند. مادربزرگم سمبلیک بود، او بود که لباسهای دروازهبانیام را میشست، دستکشم را میشست. او بود که کمتر از یک ساعت از بازگشتم از زمین کفشهایم را تمیز میکرد تا دوباره مرتب شود. او بود که زمان تمرین، کنار پدربزرگم میماند تا بعد از تمرین من را به خانه ببرد. تو البته به تمام مدرسان و مربیانی که داشتهای هم فکر میکنی. در انتها میگویی زیباست، چون ارزشش را داشته است. رکوردها، تعداد بازیهای ملی، تعداد کاپیتانیها، همه و همه خوب هستند ولی دست آخر این کاپ قهرمانی جام جهانی است که به تو همه این حسها را میدهد.
* و تو اولین نفری بودی که این کاپ قهرمانی را بالای سر بردی...
وقتی کاپ را میگیری، سنگینی تاریخ را حس میکنی. در هتلی که بودیم در ایسترا، عکسهای کاپیتانهای قهرمانان دنیا بود: سرمربی (دیدیه دشان)، لوتار ماتئوس، دونگا، لام... آدم حس قدرشناسی هم پیدا میکند؛ اگر من کاپ قهرمانی را بالای سر بردم به خاطر همتیمیهایم بوده است. بعد از بالا بردن جام چیزی بود که از صمیم قلب میخواستم انجامش دهم؛ با کاپ جام جهانی و دو دخترم عکس بگیرم. آنها را از اردوی آمادهسازی تیم ملی در لیون به این طرف ندیده بودم. وقتی داشتم گرم میکردم و آنها را روی سکو دیدم، واقعاً برایم موضوع مهمی بود. برایم بوس فرستادند، برایشان دستی تکان دادم ولی خیلی زود فهمیدم دارم برای فینال رقابتهای جام جهانی خودم را گرم میکنم (لبخند میزند).
* بعد از دور افتخار و گرفتن عکس یادگاری به رختکن رفتی؟
راستش نه. وقتی میخواستم به رختکن بروم من و انگولو کانته را برای گرفتن تست دوپینگ بردند. واقعاً چیزی نیست که آدم در آن لحظه تمایلی برایش داشته باشد ولی خب بد هم نبود، چون «سوبا» (دنیل سوباشیچ)، آمد آنجا تا کمی حرف بزنیم، «لولو» (کاسیلنی) هم همینطور. این موضوع برایم لذتبخش بود. خب ما ۴۵ دقیقه آنجا بودیم در نتیجه دیدار رئیسجمهور و کلی چیزهای دیگر را در رختکن از دست دادیم. وقتی به رختکن برگشتیم دیگر شرایط آرامتر از دقایق اول بود (میخندد).
* در فینال روی گل دوم کرواسی، اینطور حس شد که دیگر خیالتان از قهرمانی راحت است و برای چند دقیقهای خودتان را از فشار و استرس فینال رها کرده اید.
نمیدانم بیخیال شده بودم یا نه. بعد از گل چهارم حق نداری فکر کنی «لعنتی! ما قهرمان شدیم»، چون میدانی اگر اینطور فکر کنی تاوانش را میدهی. نمیخواستیم بپذیریم قهرمان شدهایم ولی واقعاً خیلی به قهرمانی نزدیک شده بودیم. وقتی بازی ۴ بر یک شد، شروع کردیم به دادن پاسهای رو به عقب. اینطوری شد که فکر میکنم دو یا سه بار لمس توپ کردم... (مکث میکند). نمیدانم چطوری توضیح بدهم! تصمیمگیری با یک سرعت باورنکردنی صورت میگیرد، این موضوع درباره همان صحنه هم صادق است. دو یا سه صحنه بود که میتوانستم تصمیم بگیرم کاری کنم یا اینکه نکنم. در نهایت ضررش را کردم ولی خوشبختانه تأثیری در سرنوشت قهرمانیمان نداشت.
* در طول اردوی آمادهسازی برای جام جهانی، بحثهایی به راه افتاده بود مبنی بر اینکه انگار مشکل تیم ملی فرانسه تو هستی.
بله، میدانم (کمی فکر میکند) نمیتوانم فراموش کنم، چون بعضی وقتها واقعاً در این مورد زیادهروی میکردند ولی کلید موفقیتم این بود که اسیر دامی که برایم پهن کرده بودند نشدم، نرفتم در زمینی که مال من نیست بازی کنم و سعی کردم روی خودم و کارهایم تمرکز کنم، روی موارد اساسی تمرکز کنم، روی چیزهایی تمرکز کنم که به من قدرت میدهد. این اتفاق هم درباره من بود، هم مربی، هم پوگبا، هم گریزمن و البته همه بچهها. ناراحتکننده بود ولی فاجعه نبود.
* در بازی برابر اروگوئه یک سیو فوق العاده داشتی. درباره آن برایمان کمی حرف بزن.
قبل از هر چیز باید بگویم یک حرکت درست بود. بعد باید سعی کنی در زمان دفع توپ، توپ را به سمت مخالف هل بدهی و خیلی سریع هم از جایت بلند شوی، چون خوب میدانی وقتی به کنار شیرجه میزنی هر زمان امکان برخورد با تیرک دروازه را داری. به هر حال میدانی زمان زیادی نداری و باید خیلی سریع انجامش بدهی. خب، شیرجه میزنی، دستت را سفت میکنی تا توپ از دستت رد نشود و آماده توپ ریباند هم میشوی. خب، در آن صحنه من کارم را بلد بودم و حال گودین را گرفتم.