امیر قلعه نویی یک بار در بازه زمانی ۸۶-۱۳۸۵ سرمربی تیم ملی ایران شد؛ دقیقا پس از وقایع تاسف بار جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان و پایان کار برانکو ایوانکویوچ...
رئیس وقت سازمان تربیت بدنی محمد علی آبادی بود؛ همان مدیری که ریاست محمد دادکان در فدراسیون فوتبال را بر نمی تابید. دادکان هم در مدیریت فوتبال، به دلیل درگیری های بی وقفه با منتقدان، موقعیت ثابت و پایدار نداشت؛ در نتیجه بهترین فرصت برای ضربه زدن به او همان روزهای پرهیاهو بود.
دادکان از فدراسیون فوتبال کنار رفت و فیفا به ثانیه ای حکم به تعلیق داد؛ فدراسیون هم اجبارا در اختیار کمیته انتقالی قرار گرفت. درست سر بزنگاه نیز نام امیر قلعه نویی برای سرمربیگری تیم ملی مطرح شد.
قلعه نویی در شرایطی سکان دار فوتبال کشور شد که باید تیم ملی را برای قهرمانی در جام ملت های آسیا آماده می کرد اما او در کوالامپور، حتی به بازی های نیمه نهایی نرسید. حذف غیرمنتظره تیم ملی در آن دوران اما یک زخم کاری برای قلعه نویی بود. داستان امیر در تیم ملی کشورمان تا همین امروز، برای او لاینحل باقی مانده و قلعه نویی هر کجا می نشست، داد سخن سر می داد و گلایه هایش را مطرح کرد. او از خیلی ها شاکی بود... (اینجا بخوانید)
امروز که حکم سرمربیگری تیم ملی دوباره برای قلعه نویی صادر شده است، او موقعیت را چطور و در چه شرایطی می بیند؟ آیا همه چیز گل و بلبل و بر وفق مراد است؟ قلعه نویی از میزان کارایی این فدراسیون چه اطلاعاتی دارد؟ آیا همه امکانات لازم برای حضور مقتدرانه در جام ملت های آسیا در اختیارش قرار می گیرد؟
امیر قلعه نویی بهتر از ما می داند وقتی او یا هر مربی دیگری، زیر بار چنین مسولیت بزرگی می رود یعنی سیر تا پیاز مدیریت فوتبال ایران را پذیرفته و تابع همین شرایط شده است. اگر به هر دلیلی یا هر بهانه ای در ادامه راه، اتفاقاتی رخ بدهد، از بار این مسولیت هرگز کم نخواهد شد.
این نکته را به این دلیل گفتیم که از همین حالا، مسیر بهانه گیری را برای دو طرف این ماجرا ببندیم؛ نخست خود امیر قلعه نویی که برای رسیدن به این جایگاه، بی وقفه تلاش کرد. دوم فدراسیون فوتبال که عنان فوتبال ایران را به قلعه نویی سپرد. هر دو طرف لابد به آنچه نامش «مسولیت پذیری» است واقف هستند...