منصور رشیدی، بازیکن اسبق استقلال و همتیمی زنده یاد ناصر حجازی در تیم ملی در گفتوگو با خبرورزشی، درباره سالروز درگذشت اسطوره باشگاه استقلال، همچنین تصمیم فرهاد مجیدی درباره دروازه بانان تیم است و دیدار پیش روی آبی پوشان اظهاراتی را مطرح کرد:
شما چند سال با مرحوم حجازی دوست بودید؟
من یک سال قبل از اینکه به تیم ملی ملحق شوم با ناصر حجازی دوست بودم و بعد هم که به استقلال آمدم با هم در تیم ملی کنار هم بودیم. پس از آن هم تا همان سالی که از دنیا رفت جزو دوستان خوب هم به شمار میرفتیم و در طول این مدت هرگز برخورد یا مشکلی با هم نداشتیم. روحش شاد و یادش گرامی.
درباره شخصیت ناصر حجازی صحبت میکنید؟
یک جوان گوشه گیر و خجالتی بود. یک پسر کم رو که تا جایی که لازم نمیشد حتی حرف هم نمیزد. شاید اتفاقات سالهای پایانی زندگی اش و صحبتهایی که در حمایت از مردم انجام میداد برعکس این موضوع را به افراد جامعه منتقل کرده باشد ولی او خیلی کم حرف بود. ما خیلی از شبها دور هم جمع میشدیم تا شام کنار هم باشیم و او هم با اینکه سال ۵۲ ازدواج کرده بود به جمع ما میآمد.
منظورتان از اینکه میگویید خجالتی و کم حرف بود چیست؟
مثلا من خودم خیلی اهل جاروجنجال بودم. وقتی با هم در اردوی تیم ملی بودیم و او فیکس تیم ملی میشد من سر و صدا راه میانداختم و شکایت میکردم که چرا من را بازی نمیدهند. ولی ناصر هیچ وقت هیچ حرفی نمیزد. فقط ساکت مینشست و تابع حرف مربیان بود. من هم آن زمان جوان بودم و بعدها پشیمان شدم که چرا این کار را میکردم. ولی خب دوست داشتم بازی کنم و حرف میزدم اعتراض میکردم و از این کارها. اما ناصر همیشه ساکت بود و به این مسائل ورود نمیکرد.
حجازی فارغ التحصیل زبان انگلیسی بود. تسلط او به زبان انگلیسی چقدر در اردوهای استقلال یا تیم ملی به کمک شما میآمد؟
اولاً ما حدود ۶ یا ۷ سال با رایکوف کار میکردیم. او یک سال بعد از حضور در ایران فارسی را کامل یاد گرفت. آن زمان زبان دوم خارجی، فرانسوی بود و او انگلیسی بلد نبود و فقط به زبان فرانسوی یا یوگسلاوی صحبت میکرد. هر وقت هم که به اردو یا هتلهای خارجی میرفتیم وقتی مسئول هتل انگلیسی صحبت میکرد ناصر اصلا جلو نمیرفت که بگوید زبان بلد است. کلا کم حرف بود. اما همانطور که گفتم وقتی این اواخر صدای مردم شد محبوبیتش هم افزایش پیدا کرد.
خاطره ای از ناصر حجازی دارید که برایتان جذاب باشد؟
ما در اردوی بازیهای آسیایی زیر نظر اوفارل بودیم. اردوی ما در منطقه داوودیه برپا بود. آن زمان همسر ناصر، آتیلا را باردار بود و ناصر در حین تمرین هر کاری میکرد اسم آتیلا را میآورد.
یعنی اسم فرزندشان را قبل از تولد انتخاب کرده بودند؟
بله او اسم فرزندش را آتیلا گذاشته بود و میگفت حتماً پسر است. هر شیرجهای که میزد میگفت این به عشق آتیلا، شوت میزد میگفت این به خاطر آتیلا، توپ را که مشت میکرد بلند فریاد میکشید به عشق آتیلا! صبح تا شب در اردو آتیلا آتیلا میکرد. اینقدر گفته بود آتیلا که دیگر اعصاب همه خورد شده بود! ما با هم در یک اتاق بودیم و حتی شبها در خواب فریاد میکشید «آتیلا آتیلا». همه فکر و ذکرش شب و روز شده بود آتیلا تا اینکه یک روز صبح ساعت ۶ تلفن اتاق ما زنگ خورد.
هنوز خواب بودید؟
بله! ساعت بیداری در اردو هفت بود. من هم فکر کردم مزاحم است و تا خواستم حرفی بزنم دیدم نازی خانم، همسر ناصر است که از بیمارستان تماس گرفته و میگوید آتیلا به دنیا آمده است.
پس در هنگام تولد پسرش در بیمارستان نبود؟
خیر! ناصر در اردوی تیم ملی بود.
شما چه کردید؟
خیلی خوشحال شدم و رفتم تا ناصر را بیدار کنم اما مگر بیدار میشد!
چطور؟
ناصر خیلی سنگین میخوابید و خوابش عمیق بود. به سختی بیدار میشد. او را محکم تکان میدادم و فریاد میکشیدم که ناصر بلند شو! بالاخره آتیلا به دنیا آمد! اما تکان نمیخورد! آخر سر اینقدر فریاد کشیدم تا از خواب پرید و هول شده بود. اینقدر عجله کرد که شلوارش را برعکس بپا کرده بود. تابستان بود و یک تی شرت معمولی پوشید و با دمپایی از اتاق بیرون رفت که صدایش کردم تا شلوارش را درست بپوشد.
آن وقت صبح از کادر فنی اجازه گرفت؟
اتفاقاً به من گفت: "به اوفارل بگو که پسر ناصر به دنیا آمده و به بیمارستان رفته تا همسرش را ببیند". ولی از من پرسید تو که انگلیسی بلد نیستی چطور میخواهی این را بگویی! من هم گفتم میگویم: "مستر اوفارل، ناصر گو توهاسپیتال فور کامینگ آتیلا"! این را که گفتم ناصر در راهروی هتل از خنده ترکید و رفت! توی راهرو صدایش کردم که با شیرینی برگرد. او هم بعد از ظهر با ۷ جعبه شیرینی بزرگ به اردو برگشت و این خاطرات هرگز از ذهنم خارج نمیشود.
روحشان شاد و یادشان گرامی. شنیدید که فرهاد مجیدی دروازهبانان تیمش را به اردوی تیم امید نفرستاد؟
ای کاش مجیدی با تیم امید همکاری میکرد! حالا که دیگر استقلال قهرمان شده او میتوانست از بازیکنان رده امید استفاده کند. اتفاقی پیش نمیآمد. این بازیکنان با هزار امید و آرزو به اردوی تیم ملی میروند و دوست دارند آنجا بازی کنند و دیده شوند. یک تورنمنت مهم مثل مسابقات آسیایی امیدها میتواند مسیر زندگی یک فوتبالیست را تغییر بدهد.
اما مجیدی غیر از حسینی دروازه بان دیگری ندارد و هر دو دروازهبان جوان تیمش به اردو دعوت شده اند؟
مهم نیست! فقط دو بازی باقی مانده. اگر بیشتر بود باز یک چیزی. میشد این دو بازی را هم با حسینی و دروازه بانی از تیمهای امید یا جوانان پشت سر گذاشت. ای کاش مجیدی با مهدوی کیا و تیم امید همکاری میکرد. قطعا هیچ مشکل خاصی هم به وجود نمیآمد.
بازی استقلال و مس رفسنجان را چطور پیش بینی میکنید؟
این بازی قطعاً جذاب و تماشایی خواهد شد. مس یک تیم کامل است که ستاره شاخصی ندارد ولی در عوض ستاره اصلی کا تیم شان هستند. یک تیم جنگنده، تاکتیک پذیر، سرعتی و دونده. قطعاً بازی استقلال مقابل این تیم تماشایی خواهد بود. امیدوارم استقلال رکورد شکست ناپذیری اش را در این بازی هم ادامه بدهد.