به گزارش خبر ورزشی، هفته قبل امیر عابدینی مدیرعامل آن دوران پرسپولیس در گفتوگو با خبرورزشی به نکاتی درباره مهدی هاشمینسب اشاره کرد که خشم او را برانگیخت. بخش مهم صحبتهای هاشمینسب قابل چاپ نیست و بخشی هم به رسم امانت نزد ما میماند.
حرفهای مربی این روزهای تیم خونهبهخونه بابل را بخوانید:
حرفهای عابدینی شائبهانگیز است
من برای آقای عابدینی احترام زیادی قائل هستم و دوستش دارم چون هم فوتبالیست بوده و هم مدیرعاملی کاربلد و باسابقه، اما صحبتهای ایشان شائبهبرانگیز است. من درحال حاضر طرفدار تیم خونهبهخونه هستم. در نوجوانی به عشق مجتبی محرمی، پرسپولیسی بودم و در تمام روزهای حضورم در این تیم با جان و دل بازی کردم. سپس مرا نخواستند و به استقلال پیوستم و تا روزی که پیراهن این تیم را بر تن داشتم، با جان و دل بازی کردم. مدتی طرفدار پاس، ابومسلم، استقلال اهواز، پیام مشهد و... بودم. من نان را به نرخ روز نمیخورم ولی نانی که به خانه برده و همراه خانواده خوردهام، از شیر مادر حلالتر بوده چون برای به دست آوردن آن جان کندم. به کسی خنجر نزدم، زیر پای کسی را هم خالی نکردم.
پرسپولیسیها خواستند به استقلال بروم
رفتن من به استقلال با خواست باشگاه پرسپولیس رقم خورد. مشکل از روزهایی آغاز شد که هواداران ۶۰، ۷۰ دقیقه فریاد میزدند مهدی هاشمینسب! حساسیت روی من در تیم هر روز بیشتر میشد، آدمی هم نبودم که کسی بتواند توی سرم بزند. باورتان نمیشود آن بالا سری یعنی پروردگار چقدر هوایم را داشت. روی نیمکت مینشستم و تا میرفتم توی زمین، گل میزدم. آقای عابدینی گفته من صد بار از هاشمینسب تعریف کردهام. خب حتماً تعریفی بودهام که از من تعریف شده وگرنه با آنها نسبت فامیلی ندارم و شریک کاری و اقتصادیشان نبودهام.
آقای عابدینی! سفر عراق یادت هست؟
من اهل بگمبگم نبودم و نیستم. جز از خداوند از هیچکس ترسی ندارم. اگر در جوانی خطایی کردهام، مختص همان دوران بوده و باید نزد پروردگار جوابگو باشم اما میخواهم به آقای عابدینی مستقیم بگویم یادت هست برای بازی جام باشگاههای آسیا دورانی به عراق رفتیم که مثل حالا رفت و برگشت آسان نبود؟ یادت هست با هم در بینالحرمین قدم میزدیم و حرم امام حسین (ع) را دیدیم و منقلب شدیم؟ پس شما را قسم میدهم هرچه در مورد من دیده و حتی شنیدهاید را شفاف بگویید تا اینقدر توپ توی زمین هاشمینسب نیفتد.
مادرم را کتک زدند
آقای عابدینی من در جلسهای که شما، آقای پروین، وزیر وقت مملکت و چند مدیر دیگر حضور داشتند، گفتم این کار و کارهای دیگر را انجام دادهام ولی مربوط به حریم خصوصی من است و در زمین هم نشان دادهام چطور بازیکنی هستم. چرا میگویید هاشمینسب خربزه میخورد، پای لرزش هم مینشیند؟ آره من خربزه را با جان و دل (رفتن به استقلال) خوردم، پای تب و لرز آن هم ایستادم ولی خب دی سال ۷۹ دیدید که با یک پنیسیلین جلوی تب و لرز خودم را دقیقه ۸۵ گرفتم. اشتباه از من نبود، از مدیریتی بود که دل ۳۰ میلیون نفر را شکست. میگویید چرا هاشمینسب بعد از گل غش کرد، من نمیدانم مادر برای بقیه چقدر عزیز است ولی برای من ارزشمندتر از تمام دنیا و زندگی خودم است. زمانی که مادر مرا در خیابان کتک زدند، کجا بودید؟ درک میکنید بابت تصمیمات شما من شدم منفور هوادار و مادرم کتک خورد؟! خودم هم کم درگیری نداشتم اما اگر هر دو دست و پایم میشکست، دردش کمتر از دستی و اهانتی بود که گریبان مادر و پدرم را گرفت. من مشکلی با هواداران پرسپولیس نداشته و ندارم. من از ۲، ۳ مسئول وقت پرسپولیس انتقام گرفتم و الان دیماه هستیم و نزدیک به سالگرد آن انتقام...
استقلالیها به من لطف دارند
من ۴ گل مهم به استقلال زدم اما هواداران این تیم با آغوش باز از من استقبال کردند و هنوز هم نسبت به من لطف دارند و محبت آنها را فراموش نمیکنم. امیدوارم آن دسته از هواداران پرسپولیس که هنوز از من تنفر دارند، درک کنند تقصیری متوجه من نبود. من خودم را پیشکسوت پرسپولیس و استقلال نمیدانم. بابت بازیهایم دستمزد گرفتهام. آقای عابدینی، اگر مجانی بازی میکردم، الان چه کسی هزینههای زندگی خانوادهام را تأمین میکرد؟ آقای عابدینی، الان چه کسی سراغ کریم باوی و ضیا عربشاهی را میگیرد؟ روز خاکسپاری ابراهیم آشتیانی چه کسانی در امجدیه حاضر شدند تا یک وداع خشک و خالی با او داشته باشند؟ شعار دادن راحت است، در عمل چه دیدهایم؟ راستی حق و حقوق هادی نوروزی چه شد؟
مربی پرسپولیس برای من چاقو کشید
از اوایل سال ۷۸ میشنیدم که دو، سه نفر نمیخواهند من در پرسپولیس بمانم ولی جدی نمیگرفتم تا اینکه در عربستان یقین پیدا کردم شایعات درست است. بهمنماه سال ۷۸ در جام باشگاههای آسیا با پلیس عراق، ارتیش قزاقستان و الهلال عربستان همگروه بودیم و جای من اغلب اوقات روی نیمکت بود! قبل از بازی با ارتیش در رستوران نشسته بودیم که یکی از مربیان وقت پرسپولیس مرا به داخل رستوران صدا زد. رفتم ببینم چه میگوید. دیدم یک چاقوی بزرگ دستش گرفته و با بهانهگیری بابت خندههای من تهدید میکند! خندهام گرفت و به او گفتم حتی خواجه حافظ شیرازی میداند تو غلام حلقهبهگوش چه کسی هستی. اگر با اختیار خودت نه فرمان اربابت چاقو میکشیدی، با همین چاقو گوشهایت را میگذاشتم کف دستت! بچهها رسیدند و احمدرضا عابدزاده ما را جدا کرد.
پاداشم نیمکت نشینی بود
بعد از این اتفاق میخواستند مرا برگردانند تهران! با وساطت محمود خوردبین و ناصر ابراهیمی مرا در اردو نگه داشتند. رسیدیم به بازی با ارتیش قزاقستان که بازی گره خورد و حدود دقیقه ۸۰ از من خواسته شد بروم داخل زمین. با عنایت آن بالاسری ۳ دقیقه بعد از ورود به میدان گل زدم و پرسپولیس یک بر صفر برنده شد. پاداشم هم نیمکتنشینی کامل در بازی بعدی مقابل الهلال بود چون خیال آقایان بابت صعود راحت شده بود و با همان تکگل من صعود کردیم. برگشتیم ایران، دوباره یک خط در میان بازیام میدادند. در بازی آخر مقابل فولاد دسته گل قهرمانی پرسپولیس را به علامت کریخوانی به سمت چند هوادار استقلال انداختم و بعد از چند دقیقه یکی از سکوهای طرفداران پرسپولیس شروع کرد شعار بیغیرت سر دادن. در جریان بازی سرم شکست و دوباره شدم باغیرت! واقعاً برایم عجیب بود چرا اینقدر زود قضاوت میشویم و نظر مردم تغییر میکند. در جلسه با مدیران و مربیان پرسپولیس، کادر فنی رسماً اعلام کرد مرا نمیخواهد. همین آقای عابدینی یادشان هست که حرفهای مرا با سرشان تأیید میکردند.
پول سیگارش را از من میگرفت
آن آقایی که برای من چاقو کشید، یادش هست پول سیگارش را از چه کسی میگرفت؟ یادش هست تا به من میگفت عجب گرمکن خوشگلی پوشیدهای، در جا تقدیمش میکردم؟ یادش هست تا میگفت عجب کتونی زیبایی پوشیدهای، آن را از پایم درمیآوردم و با دمپایی به منزل برمیگشتم؟ من از او دلخوری ندارم چون تحت فشار مالی مجبور بود فرمان برخی را تمکین کند. همیشه فقط دلسوزش بودم و خدا میداند الان هم دلم برایش میسوزد. اگر دنبال اسم او هستید، صبر کنید ظرف یکی، دو روز آینده علیه من مصاحبه خواهد کرد.
همیشه پا برهنه هستم
من ریگی به کفش ندارم چون همیشه سعی کردهام پابرهنه باشم! اگر به حرف باشد، پشت سر همه بندگان خدا حرف هست. ۱۶، ۱۷ سال سکوت کردم و همه فحشها را خوردم اما اگر باز توپ توی زمین من انداخته شود، در یک برنامه زنده تلویزیونی حرفهایی میزنم که معلوم شود بازی من و آقایان چند- چند است. من خربزه خوردم و پای لرز آن نشستم. فقط میخواهم در پایان یک چیز را به چند نفر بگویم؛ اینکه یک عمر چسبیدید به بنده خدا، چه عایدی داشت؟ با خود خدا باشید ببینید چقدر به شما عزت میدهد.